وارد حساب کاربری خود شوید

نام کاربر *
کلمه عبور *
مرا به خاطر بسپار

ایجاد یک حساب کاربری

فیلدها با ستاره (*) مشخص شده اند مورد نیاز است.
نام *
نام کاربر *
کلمه عبور *
تائید رمز عبور *
پست الکترونیک *
تأیید ایمیل *
کپچا *
Reload Captcha

    بهار آمده از سيم خاردار گذشته  

    توسط محمد عسلی/ مدیر مسئول روزنامه عصرمردم 16 اسفند 1401 127 0
    سرمقاله "محمد عسلی" 15 اسفند 1401        بهار آمده از سيم خاردار گذشته
    گلبرگ هاي سفيد بادام و عطر سحرآميزي که از آنها مي تراود بر کرم هاي ساقه خوار شوريده اند و در فضاي باغ صداي غرش توپ ها را از ياد برده در سکوت و سکون نويد بهار مي دهند.
    بهاري که راه هاي سخت را از ريشه تا ساقه پيموده و سرشاخه ها را سفيدپوش کرده اند. صلح از راه رسيده و جنگ زمستان به پايان خود نزديک مي شود.
    روح قانونمند طبيعت با خيزشي دوباره سرسبزي و طراوت را ارزاني ما کرده است.
    آه چه مسير طولاني طي شد و چه سختي ها که از عمق برف ها پاي رهروان را به سوزشي سخت و جانفرسا عادت مي داد و چه گردش زمانه اي که به کام نمي چرخيد.
    اينک بهار آمده و نشسته روي لبه بام و از شکاف پوشش سياه قيرگون شقايقي سر برآورده و با هر نسيم درودي دارد و رقصي با چشم سياه در خون غوطه وري به بهاي گذران زمستاني سخت.
    پرندگان نغمه سُرا و هزار دستان منتظر، بال پرواز گشوده اند هرچند بازها چشم انتظار طعمه اي لذيذند و در کمين، فريب را در دل زمزمه مي کنند.
    خورشيد از روزنه هاي آسمان گل غنچه هاي بادام را بوسه مي زند و چشم انتظار شکفتني است تا درختان بهار را کامل کنند و زنبورهاي عسل ساز را در آغوش بگيرند.
    زخم هاي تبر هنوز ريشه ها را آزار مي دهند هرچند به هر زخمي جوانه اي است که زير پوستي رخ نموده و زمان را به خواسته قوت در ذهن مرور دارند.
    اينک آن عقاب تيزپرواز به اميد جهش غافلانه بچه آهويي از سر شوق چشم انتظار است تا از مادر جدا شده و کام تشنه، گوشتي گرم خونخوارگي را از سر گيرد.
    سبز و سفيد و سرخ، رايت بهار را در تلألو مهر در اهتزاز دارند و روح مهرباني ما را به صلح مي خواند به همدلي و هم سرنوشتي. به آغاز تا نيمه راه مانده طي شود و باغ به رويمان در گشايد. به آرزوهاي تحقق نيافته اي که جاماندگي را هشدار مي دهد و عشق هايي که به ناکافي و ناکامي در بازخواني سرنوشت طي شدند که اگر اين چنين نمي بود هنوز آتش خشم اسکندر شعله ور مي بود و سرستون هاي تخت جمشيد بار سنگين سقف هاي عريض و طويل را بر دوش مي داشتند.
    بهار آمده پژواک عشق در راه است و اميد از پس نااميدي هاي بسيار راه مي جويد.
    زمستان را گناهي نيست که سرما را تا مغز استخوان نفوذ مي داد و از پس هر آه و ناله اي چونان ابر در زير شلاق برق، باريدن مي گرفت تا از اين فهم و قانوني که بر طبيعت حاکم است از پس زمستان بهار آيد و به دنبال بهار تابستان و مرگ هر سه فصل در پائيز روي دهد. بهار آمده تا از خون سياوش و سر کيکاووس و مردگاني که جسمشان در استحاله زمان خوراک ريشه هاي در خاکند سخن از نو و نو آييني گويد و ساز زندگي نوين را کوک کند اميد بيفزايد. شادي بيافريند. عشق هاي خفته را بيدار کند و احساس را به هوايي تازه بخواند و بگذارد که چشم ها باز شوند و گوش ها بشنوند و قلب ها بنوازند سرود زندگي را که دم ماندني نيست و تمامي جهان به هر لحظه به دمي مي گذرند و راه نرفته را طي مي کنند.
    بهار هم زبان اقتصاد دارد وقتي که به بار مي نشيند، هم زبان سياست دارد که تغيير را مي پذيرد هم زبان فرهنگ دارد که هنر خداوندي را به نمايش مي گذارد و هم زبان دفاع دارد وقتي در کنار گلبرگ هاي لطيف و ساقه هاي نرم خارهاي گزنده جا خوش کرده اند.
    بهار را باور کنيم. آري به قول استاد شفيعي کدکني:
    «بهار آمده از سيم خاردار گذشته
    شکوفه ، شعله گو گردي بنفشه
    چه زيباست...»
     
    شماره روزنامه:7715
    این مورد را ارزیابی کنید
    (1 رای)
    آخرین ویرایش در سه شنبه, 16 اسفند 1401

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
    از ارسال دیدگاه های نا مرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.
    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.
    در غیر این صورت، «عصر مردم» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.