يکي از مقوله هايي که کمتر به آن توجه شده است حسادت در ابعاد مختلف ميان دولتمردان کشورهاست که بعضا جنگ به طور اعم و جنگ رسانه اي به نحو اخص از آن ناشي شده است.
حسادت گاه جنبه شخصي دارد و گاه عموميت پيدا مي کند. در ادبيات کهن ضرب المثلي است عاميانه که: «حسود هرگز نياسود»
حسادت مي تواند ناشي از فقر و نداري، رقابت هاي ناسالم، نوع تربيت خانوادگي، احساس عقب ماندگي و عدم تحمل موفقيت رقيب باشد و نيز حسادت هميشه ريشه در فقر و ناتواني ندارد بلکه آدم هاي غني و ثروتمند هم بعضا ابراز حسادت نسبت به رقيب دارند.
از ديدگاه روانشناسان حسادت جنبه دروني دارد که بازتاب عدم تحمل پذيري آن نسبت به بيروني ديگري است.
اگر به وقايع و رويدادهاي روز از اين جنبه فکر کنيم درمي يابيم که دولت هاي خارجي و دولتمردان آنها جدا از اينکه در کشوري ثروتمند و داراي موفقيت هاي علمي باشند مانند آمريکا و يا در کشوري فقير و عقب افتاده به موفقيت يا توانايي کشورهاي ديگر حسادت مي ورزند و نمي پذيرند که کشورهاي همسايه يا کشورهاي دورترين مرزها نسبت به آنها توانايي علمي يا اقتصادي و يا منابع طبيعي سرشاري داشته باشند.
بغض ها، کينه ها، رقابت ها و دشمني ها همه ريشه در حسادت دارند. به عنوان مثال دستاوردهاي اقتصادي و علمي چين حسادت دولتمردان آمريکا و اروپا را برانگيخته و تلاش مي کنند آن را از مسير موفقيت باز دارند.
در ايران خودمان هم در طول تاريخ با جهانگشايان و جنگاوران حسود و حتي با همسايگان به لحاظ حسادتشان مواجه بوده ايم.
به عنوان مثال کشورهايي که به لحاظ توانايي هاي نظامي پيشرفته ترين سلاح را در اختيار دارند و به بمب اتمي هم مجهز شده اند دستاوردهاي موشکي و فنآوري هاي هسته اي ما را برنمي تابند و مدام با آن تا حد اعمال تحريم هاي کمرشکن حسادت هاي خود را بروز مي دهند.
عدم تحمل پذيري موفقيت ها و توانايي هاي ديگران ريشه در ناباوري ديني و اخلاقي هم دارد. حتي بين آقايان علما، شاعران، نويسندگان، هنرمندان و سياسيون هم حسادت ريشه هاي عميق دارد.
به عنوان مثال: حافظ شاعر ملي و صاحب سبک ما هم از حسادت رنجيده و ناليده است. و در بعضي غزل ها به آنها اشاره دارد:
«حسد چه مي بري اي سست نظم بر حافظ
قبول خاطر و لطف سخن خدادادست...»
عدم اعتماد به نفس، نداشتن عزت نفس و رقابت هاي ناسالم در بروز حسادت هاي بزرگ و يا زياده خواهي ها در ظهور و ابراز حسادت ها مؤثرند.
اگر کشور سوئيس را با کشورهاي همسايه و يا کشورهاي غير اروپايي مقايسه کنيم، سوئيسي ها نسبت به مردمان ديگر کشورها به ندرت حسادت نشان داده اند زيرا از فرهنگ علمي و ارتباطي و نظم پذيري بيشتري برخوردارند.
هيتلر و ناپلئون که در اروپا تحمل موفقيت هاي همسايگان خود را نداشتند و جنگ-هاي خانمانسوزي را راه اندازي کردند حسادت را به اوج کمال رساندند.
حسادت آقا محمدخان قاجار نسبت به کريم خان زند به گونه اي بود که چون توانايي نظامي يافت استخوان هاي کريم خان را از قبر بيرون کشيد و در زير پلکان ورودي قصر خود دفن کرد تا به هنگام عبور، کينه و حسادت دروني خود را آرام کند.
شاه منصور هم همين کار را با برادر شکست خورده خود کرد تا آتش خشم خود را فرو نشاند.
آمريکائي ها پس از شکست ناوگان دريايي خود در بندر پُرت هاور توسط ژاپني ها آنقدر آن را تحمل ناپذير ديدند که مبادرت به بمباران اتمي شهرهاي ناکازاکي و هيروشيما در ژاپن کردند.
انقلاب اسلامي ايران هم حسادت برانگيز شد هم براي کشورهاي عربي همسايه در خليج فارس و هم براي ابرقدرت ها... و گروه ها و گروهک هاي سياسي مخالف با جمهوري اسلامي هم گرفتار حسادت شدند و در آتش آن سوختند و بي گناهاني را هم سوزاندند و هنوز هم اين حسادت را در جنگ ترکيبي دنبال مي کنند.
ناصرالدين شاه قاجار و مادرش مهد عليا هم توانايي ها و درايت هاي اميرکبير را تاب نياوردند و قتل او را در حمام فين کاشان رقم زدند.
اين و آن وقايع تاريخي همه حکايت از حسادت و کينه ورزي دولتمردان گذشته و حال در آتش افروزي هاي آنان دارد و خاموش شدني نيست، صفت زشتي که در سرشت آدمي با تغيير شرايط بيدار مي شود و بيداد مي کند. و اين رشته سر دراز دارد به قول فريدون مشيري: «چنين گسسته عناني کجا تواند ماند؟»
والسلام