برای کشف آسیب های اجتماعی نیازی نیست به سراغ جنایت ها ، تخلفات بزرگ و تصادفات خسارت بار و مرگ آور برویم چرا که این لغزش های به ظاهر کم اهمیت است که زمینه ساز انحرافات ویرانگر می شود . شما تصور کنید فردی در حال پیاده روی یک دانه موز می خرد و می خورد و پوست آن را نیز روی زمین می اندازد و می رود . چند لحظه بعد شخصی دیگر پایش را روی پوست موز می گذارد و به زمین می خورد و ضربه مغزی می شود و همسرش بیوه می شود و فرزندانش یتیم. اگر زن این کسی که جانش را از دست داده دچار فقر و فلاکت و افسردگی شود و رفتاری آزاردهنده داشته باشد یا بچه هایش به دلیل نداشتن سرپرست در مسیرهای خلاف قرار گیرند و مرتکب دزدی و جنایت شوند از نظر کسی که اهل حساب و کتاب است تمامی اتفاقات به گردن شخصی می افتد که پوست موز را روی زمین انداخته است ! ولی برای این شخص نه پرونده ای تشکیل می شود و نه آن شخص از نتایج حاصل از رفتار نابجای خود آگاه می گردد تا دچار عذاب وجدان شود.
این مسئله می تواند برای هر رفتار نابجایی تکرار شود ؛ از گران فروشی گرفته تا نادیده انگاشتن قوانین راهنمایی و رانندگی.
وقتی یک فعال سیاسی دروغ و تهمت به رقیب را برای خود مجاز می داند یا در توصیف کسی که طرفدار اوست اغراق و زیاده روی می کند یا یک شاعر در حالی که می داند فلان شخص آدم درستی نبوده ولی در مدح او نه کرسی فلک را زیر پا می گذارد تا رکاب او را ببوسد یا مردی که چند همسر دارد و همزمان به تمامی آنها ابراز عشق و دلبستگی و وفاداری می کند و ... تمامی اینها زمینه ای را فراهم می کند برای شکل گیری جامعه ای مبتلا به دورویی و نفاق و دزدی و انواع تخلف که اغلب اشخاص درحالی که می دانند اغلب دروغ می گویند و دروغ می شنوند اما با این وضعیت کنار می آیند و زمانی که به جامعه ای پا می گذارند که از دروغ و ریاکاری و قانون گریزی خبری نیست برای بازگشت به جامعه ای که به آن خو گرفته اند احساس دلتنگی می کنند .
مولوی در کتاب مثنوی معنوی در حکایتی زیبا این وضعیت را به تصویر کشیده است . مردی که شغلش تخلیه چاه فاضلاب بوده وارد بازار گلابفروش ها می شود و بیهوش می گردد . پیرامونیان او برای به هوش آوردنش تلاش می کنند با گرفتن ظرف گلاب در برابر دهان و بینی اش او را به هوش آورند ولی به هوش نمی آید تا این که شخصی که آشنا با شغل و کار او بوده و او را می شناخته و می دانسته که مشام او با تعفن و گندیده گی خو گرفته ، مقداری سرگین الاغ روبروی بینی اش قرار می دهد و او را به هوش می آورد .
این که می بینیم برخی جوامع سالها بدون هیچ تغییر شاهد تکرار رویدادهای تلخ هستند به همین واقعیت غیرقابل انکار برمی گردد که اغلب آنها به بدرفتاری خو گرفته اند . خو گرفتن به قانون شکنی موجب می شود که یک راننده ی علاقمند و متعهد به رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی نتواند با اعصاب آرام رانندگی کند زیرا وقتی اغلب راننده ها تخلف می کنند ، پای بندی به قوانین راهنمایی و رانندگی به شنا کردن در خلاف مسیر رودخانه بی شباهت نیست .
اگر شما در جامعه ای زندگی می کنید که قادر نیستید احساسات خود را بدون تعارف و تکلف بر زبان بیاورید و بر اساس اعتقادات درونی خود زندگی کنید به تدریج به رفتار منافقانه عادت می کنید .
ما در سرزمینی زندگی می کنیم که بارها توسط همسایگان طماع و غارتگر نظیر مغولان مورد حمله قرار گرفته و مردم ناگزیر شده اند این گونه وانمود کنند که از آمدن آنها خوشحال هستند در حالی که به صورت زیرپوستی و بر اساس قراردادی نانوشته هر جا که توانسته اند قوانین وضع شده را زیر پا گذاشته و از پرداخت باج و خراج و مالیات و عوارض تا آنجایی که با مشکلی برنخورده اند طفره رفته و شانه خالی کرده اند. در شناسنامه یک اسم دارند و در خانه آنها را به اسمی دیگر صدا می زنند . حتی در محاورات روزمره و احوالپرسی ها نیز بسته به این که طرف آنها چه کسی باشد رفتارهای گوناگون به نمایش می گذارند . حرف های جدی را با لحن شوخی می زنند و در میان گفت و گوها از کنایه و طعنه و ضرب المثل تا دلتان بخواهد بهره می گیرند اما حاضر نیستند با شفافیت و به صورت بی پرده و صریح حرف خود را بزنند ! معلوم نیست از چه می ترسند . رودر رو و در دنیای حقیقی رفتاری دارند و در فضای مجازی رفتاری دیگر ! در بسیاری از اظهار نظرها آگاهانه خود را به باد تمسخر می گیرند و شگفت انگیز این که همواره در انتظار رویدادی از جنس معجزه برای تغییر و دگرگونی هستند بی آن که بدانند این تغییر باید ابتدا از خودشان آغاز شود زیرا در بیرون از وجود آنها خبری نیست و نباید هم باشد .
کسی که با رفتارش در جامعه فقر ایجاد می کند نمی تواند با توزیع نان و غذا بین گرسنگان خودش و دیگران را فریب دهد از این رو جا دارد هر کسی در خلوت خود به پرونده های مختومه اعمال و رفتار خود نگاهی هر چند گذرا داشته باشد تا حداقل بداند که بابت کوتاهی هایی که داشته از چه کسانی باید عذرخواهی کند .