آنکه تو را مي برد از راه هاي سخت و دل مي سپردت به هوائي گرم، گرم تر از روز واقعه اي که زمين تشنه را خون هاي پاکي از جوشش ايمان سيراب کرد نيست؛ به تو نمي گويند بيا نزد من بل تو خود از خود حرکتي داري و شوري و عشقي که اين راه را طي مي کني. و چون به صحراي محشر ورود مي کني هيچ جاي پايي را خالي نمي بيني که روندگان طريقت خود مي روند و مي آيند بي آنکه حرفي از سختي و تشنگي بر زبان آرند.
تو هنوز هم فهم نکرده اي که چه شده است در روي زميني که جز بيابان در بيابان بود و حتي واهه اي از آب و درخت نمي بود و شعله هاي آتش بود که از دل خورشيد مي جوشيد و سرهاي تسليمي که نه در خواب بل در بيداري خود را بر سر نيزه مي ديدند در دستان حرص فريب خوردگان که بهشت را بدهند و جهنم را بگيرند شايد مرهمي بر زخم هاي کينه توزانه آنها باشد در شامگاهي که خورشيدهاي ديگري براي هميشه تاريخ بر سر نيزه ها نورافشاني مي کردند.
آنکه تو را مي برد و دلت را از آن خود مي کند نه عرب است و نه عجم نه شرقي است و نه غربي. بر هيچ جت پرسرعتي سوار نيست و قطاري را از سربازان آموزش ديده در شهر و ديارت پياده نمي کند و هيچ شعار عدالتخواهي و تقسيم نان و آب و مسکن از زبانش نمي شنوي اما چونان نوري در تاريکي جهل و کفر و الحاد بدون تعصب مي درخشد تا رسالت آدمي را آنچنان به تماشا گذارد که در هيچ سرزميني نيست جز آنکه نامي از او در دلهاست و رايتي در اهتزاز است.
راستي آن انسان هاي 72 تن که در فشردگي باور يکي شدند و بر جهل و تاريکي و تعصب و فريب و دغل شوريدند و پيروزي را با خون به درازناي تاريخ نوشتند که بودند؟
نام ها مي آيند و مي روند و حسين ها افزون و فراوانند اما يک حسين است که ماناست و نامش بر ظلم ستيزي و عدالتخواهي گره خورده است و با فطرت آدميان رابطه اي مستقيم دارد و آن جز فرزند شجاع امام علي(ع) حسين شهيد تمامي دوران ها نيست.
حسيني که هر روز و لحظه و ساعت شهيد مي شود و دوباره زنده مي گردد. حسيني که هم خون خدا و هم پسر خون خداست و چه کيمياست اين خون که راه مي گشايد در قلوب آدميان از هر جنس و رنگ و نژاد که مرز نمي شناسد نه فقط در تاسوعا و عاشورا و نه فقط در مسير اسارت بازمانده ها و نه فقط در اربعين که هرگاه چشم باز کني و گوش فرا دهي نامي از او و روايتي از حماسه او را پيش روي داري.
بل از حسيني که در تمامي دل ها خانه کرده است و محبوب قلب هاست.
راستي «اين حسين کيست که عالم همه ديوانه اوست
اين چه شمعي است که جانها همه پروانه اوست...»
مي توان جمعيتي انبوه را گرد آورد و اجتماعي را به نمايش گذاشت اما نمي توان همه آنها را گرياند چنانکه از اشک ها سيلي جاري شوند و بشورند و بشورانند غبارهاي فراموشي و از خودبيگانگي را.
مي توان راه پيمايان اربعين را به تصوير کشيد و با تک تک آنها گفتگو کرد اما نمي توان اراده آنها را وزن کرد و قدم هايشان را شمارش نمود و حرف هايشان را کتابي چندين هزار صفحه نگاشت زيرا اراده ها، گام ها و گفته هاي بسياري در مسير زمان به تماشا درمي آيند که قابل شمارش نيستند. ما همه، تابع شرايط روزيم اما امام حسين(ع) تابع شرايط روز نبود بلکه بر شرايط جهل شوريد.
اي کاش از آن همه شور و شعور حسيني ذخيره اي براي تنظيم روابط اجتماعي و حفظ حقوق همنوع به جا مي ماند و يادمان نمي رفت که حسين که بود، چه کرد و براي چه شهيد شد؟
اي کاش عشقي که بر اسب رهوار احساس سوار است و مي تازد و مي تاراند تا خود را به ميعادگاه رساند آنچنان استمرار مي يافت که سنگ ترازوي قضاوت هاي ما مي شد و عقلانيت مان را قوت مي داد.
اي کاش ظلم ستيزي و استکبار پرهيزي چنان ريشه مي دواند که نتوان به فراموشي برد زيرا اعتقادات را مايه اي است مانا در فطرت آدمي که اگر بيدار مي ماند جامعه را به مدينه فاضله اي مي رساند که از بدو خلقت تا به اينک آرزوي همه انسانها بوده است.
امام حسين(ع) را زر و زيور و ايوان طلا و رواق آينه نما نياز نيست چون خود زر خالص است که گر صد بار در آتش نهي بر يک عيار باشد.
عيار امام حسين سنگ محک همه قضاوت هاست براي رسيدن به عدالتي که مقبول خدا باشد.
عياري که بر همه تعلقات دنيايي در يک روز، نه گفت و آن را در شکم لا ريخت تا شهادتينش درست باشد. آزاده اي بود که آزادگي و آزادي را معني بخشيد.
آري اربعين حاشيه اي بر متن است. متني که هنوز بعضا صفحاتي از آن ناخوانده مانده است و ما به روايت هاي مخدوش تصوري از آن داريم.
آن خون هايي که در صحراي تفتيده کربلا به ناحق ريختند يک ضرورت بود در شرايطي که جز اين راه گريزي نمي بود يا تسليم حق و يا تسليم ناحق.
اما روح بالنده اي که تجميع شد تا فريادي بر سر دنيا باشد از باوري مايه گرفت که زمان آن را پرورانده بود و آن هنگام مي بايد به پرواز درمي آمد.
و چه دور پروازي!
آنچه امروز از امام حسين(ع) مي شنويم و احساسات پاک بي ريايي را از پيروانش شاهديم حرف دل است و جز اين نيست. حاشيه اي بر متن که اگر متن خوانده شود و به کار گرفته آيد جاني را به قد قامتي قيامت مي کند و مسير تاريخ را دگرگون خواهد کرد. تا ظالمي در کار نباشد و ظلمي استمرار نيابد.
والسلام