اگر نفت نبود، آسمان آبی می ماند. آب ها آلوده به فاضلاب های صنایع نمی شدند و پس آب کارخانجات پتروشیمی به رودخانه کُر نمی رفت تا ماهی ها بمیرند و کشاورزی سنتی جای خود را به کشاورزی وابسته به کودهای شیمیایی نمی داد.
اگر نفت نبود انگلیسی ها در آبادان از کارگران ایرانی بیگاری نمی کشیدند و در مقابل ورودی باشگاهشان نمی نوشتند «ورود ایرانی و سگ ممنوع» اگر نفت نبود خاورمیانه روی جنگ نمی دید و محل تاخت و تاز و رقابت بین کشورهای اروپایی و شرکت های آلمانی نمی شد.
اگر نفت نبود بسیاری از مشاغل مزاحم و آلوده کننده، جهان را تیره و تار نمی کردند.
اگر نفت نبود دریاها پاک می ماندند و آبزیان زندگی طبیعی خود را به دور از آلودگی ها ادامه می دادند.
اگر نفت نبود کارخانجات اسلحه سازی همانند امروز گسترش و توسعه نداشتند و درآمد حاصل از فروش اقتصاد آمریکا و اروپا را وابسته به آن نمی کرد تا برای حفظ آن در طول 200 ساله اخیر این همه جنایت عادی تلقی شود.
اگر نفت نبود زندگی ماشینی مسیر حرکت انسان را از معنویت و اخلاق به انحراف از معیارهای انسانی تغییر نمی داد و جهانی دیگر می داشتیم که می توانستیم رایحه دل انگیز گل ها را حس کنیم و شش هایمان را به هوای پاک عادت دهیم تا شاهد تنگی نفس، آسم و سرطان ریه نباشیم.
اگر نفت نبود کشورهای نفت خیز در رقابتی تمام قد درآمدهای حاصل از فروش نفت را بیشتر برای خرید سلاح های پیشرفته هزینه نمی کردند و برج های آنچنانی در سرزمین های بی آب و گیاه به سوی آسمان قد نمی کشیدند.
اگر نفت نبود دشمنی های پنهان و آشکار کشورهای همسایه امنیت روانی را از مردمان سلب نمی کرد و خاورمیانه انبار باروت سلاح های کشتار جمعی نمی شد.
اگر نفت نبود تصادفات جاده ای و خیابانی اتومبیل ها همه ساله جان صدها هزار نفر را نمی گرفتند.
اگر نفت نبود نان طعمی دیگر می داشت و میوه ها نیز کم ضرر می شدند و به کودهای شیمیایی آلوده نمی گردیدند.
اگر نفت نبود آسمان نیز از غرش هواپیماها و آلودگی های ناشی از سوخت بنزین در امان می ماند و زمین نفس راحتی می کشید.
اگر نفت نبود، اعماق زمین رنج مته های آلماسه را در خاطر نمی داشت و بهشتی به جهنم سوزان تبدیل نمی شد.
راستی اندیشیده ایم که اگر نفت و فرآورده های آن و صنایع ناشی از فنآوری های ناشی از سوخت میعانات گازی زندگی انسان را اینگونه سیاه رقم نمی زدند، انسان در مسیر تاریخ و تمدن به چه جایگاهی می رسید؟
نفت اگر طلاست برای بشریت بلاست. بلایی با حرکتی خاموش و پنهان که هر چه بر سر ما می رود از همین بلاست.
جنگ های خونین، کینه توزی های عمیق، ناباوری ها و خلاء ناشی از خروج معنویت از اذهان و اندیشه انسان ها، تولیدات مصرفی زرورقی، شکاف در فاصله طبقاتی، سرعت در تغییر کیفیت و کمیت مواد مخدر و افیونی.
دل مشغولی به فرهنگ های وارداتی، دور شدن از اصالت های قومی و میهنی و نهایتا چهره جدیدی از زندگی مصنوعی که به آن عادت کرده ایم. همه ناشی از تحولات صنعتی تکیه بر مواد و فرآوری های نفتی است.
ای کاش نفت نداشتیم. ای کاش آسمان فضای زندگی مان آبی و پاک می ماند و نفسمان از آلودگی ها به شماره نمی افتاد و گوشمان به صداهای مزاحم عادت نمی کرد.
ای کاش اسب های نجیب باز هم در کنار گندم زارها در تاخت، تنمان را می تکاندند تا شاهد انباشت چربی در کبدمان نباشیم.
ای کاش پروانه ها در کنار جویبارها از روی گل غنچه های عطرآگین پونه های وحشی جست و خیز می کردند نه آنکه چونان امروز با تلمبه خانه ها آ ب های کشیده شده از اعماق دیگر آبی برای جاری شدن چشمه ها و جویبارها نباشد و فقط خاطره ای در دل تاریخ از آنچه بود و نیست باقی بماند.
و اما اگر دوران زندگی ماشینی آدمی به گونه ای رقم بخورد که دیگر نفت و گازی نباشد جایگزین آن چه خواهد بود؟ برق یا نیرورسان دیگری؟
هرچه باشد زندگی را تحولی دیگر خواهد داد. بی شک به نظر نمی رسد که این اتفاق به زودی محتمل باشد زیرا نسل جدیدی که از خاصیت نفت در خوراک، لباس، رفتار، اخلاق، سیاست و دیانت بهره مند است از اصالت خوی آدمیت فاصله گرفته و به قول سهراب سپهری: پاسبان ها همه شاعر نیستند و زنی نور در هاون نمی کوبد و بچه ای ماه را بو نمی کند.
والسلام