برخی واژه ها در جامعه ما به دلایلی بی هیچ توجیه علمی بار منفی پیدا کرده اند . نمونه اش واژه سرمایه داری . در حالی که همین واژه در همه جا بار مثبت دارد و موتور محرکه توسعه به شمار می رود . اگر به دنبال دلایل این باورهای ویرانگر باشیم پاسخ های نزدیک به ذهن دور از دسترس نیستند پاسخ ها می تواند این گونه باشد که اولا ما تحت تاثیر جنبش های ضد امپریالیستی نشات گرفته از انقلاب به تعریف اشتباهی از سرمایه داری رسیدیم و ثانیا سرمایه را در پول خلاصه می کنیم و اغلب آدم های پولدار را هم به دلیل باورمندی به وجود رابطه ای تنگاتنگ بین ثروت و قدرت ، دزد و غارتگر می دانیم . پیش زمینه های ذهنی آن هم آشکار است زیرا در این سرزمین همیشه ملتهب از دیرباز تا کنون پولدار شدن همواره با زور و قدرت و خویشاوند سالاری و رانت مرتبط بوده و از دیدگاه عمومی معمولا کسانی می توانسته اند پولدار باشند که نسبتی با قدرت و زور گویی و تخلف از قانون داشته باشند و محدود افرادی هم که در سایه کار و تلاش و دانش و بهره مندی از میراث به ثروت دست پیدا کرده اند معمولا اهل نیکوکاری و دستگیری از مستمندان بوده و مردم همواره نگاهی توام با احترام به آنها داشته اند و از آنها تحت عنوان خیر نام می برند نه سرمایه دار . دومین نکته قابل ذکر این که خیلی ها در جامعه ما نیروی انسانی و منابع زیرزمینی و دانش و فرهنگ و موقعیت ژئوپولیتکی را سرمایه نمی دانند که اگر می دانستند اجازه نمی دادند چنین سرمایه هایی با مهاجرت های بی رویه و خام فروشی و منزوی شدن در عرصه ی جهانی به سادگی از دست برود و چنین فرصت هایی به تهدید تبدیل شود .
یکی از نشانه های توسعه یافتگی سیاسی که باید در رفتار احزاب و گروه ها بازتاب داشته باشد ، پیوند میهنی داشتن رفتارها و پندار ها و گفتارها و موضع گیری هاست . زیرا میهن بزرگترین سرمایه قابل تصور است که همگان وظیفه دارند در تمامی شئون و ارکان زندگی به عنوان خط قرمز از آن مراقبت کنند و همواره نگران پیامدهای عملکرد خود بر وضعیت کشور باشند و با سخنان هزینه آور آن را در معرض مخاطره قرار ندهند . یکی از دلایل رواج قاچاق کالا و مواد مخدر و احتکار و سوء مدیریت و جاسوسی برای دشمن ، بی اعتنایی به میهن و سرنوشت کشور است . رابطه بین مردم و مسئولین مشابهت زیادی با رابطه بین قانون و مردم دارد . قانون زمانی از ما مراقبت می کند که ما هوای قانون را داشته باشیم . چون رابطه ما با قانون دو طرفه است . قانون یک سرمایه است که با بی اعتنایی نسبت به آن به ضد خودش یعنی ناداری و ورشکستگی و فقر و فساد تبدیل می شود
. سرمایه های طبیعی و خدادادی مانند منابع زیرزمینی و موقعیت ژئوپولتیک و آب و هوایی وطبیعی در صورتی که با سیاست گذاری و برنامه ریزی علمی مورد بهره برداری قرار نگیرند به تدریج از دست می روند و ماندگاری سرمایه های فرهنگی و تمدنی و انسانی که ظرف هزاران سال به دست آمده اند نیز در گرو حراست از هویت ملی و سرزمینی است .
مالک تمامی این سرمایه ها ایرانیان هستند با هر قومیت و مذهب و عقیده ای . از این رو هر گونه تصمیم گیری در مورد چنین سرمایه هایی باید تامین کننده ی منافع ملی باشد و تمامی کسانی که مسئولیت اداره ی کشور را بر عهده دارند باید با اندیشه و رفتار و گفتار خود میزان پای بندی خود به حراست از چنین امانتی را به نمایش بگذارند .
احساس مسئولیت نسبت به داشته های ملی از بالا به پایین و از پایین به بالا منتقل می شود . قانونگذاری و اتخاذ سیاست های مناسب و اقدامات به موقع و نظارت دقیق بر کم و کیف عملکردها از بالا و همراهی مردم با چنین سیاست هایی از پایین مکمل یکدیگرهستند .
هر چه ظرفیت فرهنگی جامعه برای درک و فهم و تحلیل عملکرد مسئولین بیشتر باشد سطح و کیفیت مطالبه گری و چانه زنی که در انتخابات نتایج خود را نشان می دهد بیشتر است زیرا کارایی و وزن حکومت ها و نهادهای مشورتی با سطح فرهنگ و سواد عمومی و سواد رسانه ای مردم همراستایی بالایی دارد تا جایی که اگر مجلس وزن بالایی داشته باشد می تواند به عنوان یک سرمایه ی ملی مطرح باشد و متقابلا مردم هم برای حکومت سرمایه به حساب می آیند و نیاز آنها به یکدیگر موجب می شود که برای حفظ یکدیگر تلاش کنند .
اگر مردم و مسئولین به درجه ای از رشد و شکوفایی برسند که تمامی داشته ها را سرمایه ببینند و هدف آنها به کارگیری سرمایه ها در جهت منافع عمومی باشد ، قطار توسعه به راه می افتد که رفاه و نشاط و شادابی عمومی و برخورداری از انگیزه برای آبادانی ایران از جمله دستاوردهای آن است اما تا زمانی که سرمایه ها پنهان و ناشناخته باشند و یا نادیده انگاشته شوند هیچ اتفاقی نمی افتد.