وارد حساب کاربری خود شوید

نام کاربر *
کلمه عبور *
مرا به خاطر بسپار

ایجاد یک حساب کاربری

فیلدها با ستاره (*) مشخص شده اند مورد نیاز است.
نام *
نام کاربر *
کلمه عبور *
تائید رمز عبور *
پست الکترونیک *
تأیید ایمیل *
کپچا *
Reload Captcha

    به بهانه روز بزرگداشت حافظ

    حافظ و قرآن

    توسط محمد عسلی/ مدیر مسئول روزنامه عصرمردم 19 مهر 1399 487 0
    سرمقاله محمد عسلی 20 مهر 1399به بهانه روز بزرگداشت حافظحافظ و قرآن

    من اين حروف نوشتم چنانکه غير ندانست
    تو هم ز روي کرامت، چنان بخوان که تو داني
    خدا، انسان و طبيعت، سه رکن اشعار حافظ را تشکيل مي دهند، هنر انتخاب واژه ها و بهره گيري از دانش و هنر شاعري از يک سو و ذوق و قريحه سرشار از صفا، وفا و عرفان از ديگر سوي حافظ را حافظ کرد.
    حافظي که از ستم شاهان و لطف بعضي از آنان در کش و قوس زمان گاه شاد و سرحال و گاه غمزده و منزوي در کارگاه الماس تراشي کلمات به خوبي توانست زبان حال خود و مردمان باشد.
    زباني که از پس 7 قرن هم اينک در حافظه و زبان فارسي زبانان و در آينه ديدگاه و انديشه ادبي بزرگان جهان هم مَقام دارد و هم مُقام
    حافظ با غور در قرآن و تأسي از يافته هاي فقهي توانست 14 روايت از قرآن را به حافظه بسپارد چنانکه خود سرود:
    «عشقت رسد به فرياد گر خود به سان حافظ
    قرآن ز بر بخواني در چهارده روايت...»
    برداشت حافظ از قرآن، بخشيدگي، بنده نوازي، مهر، گذشت و استنباط اسلامي بود.
    عرفان حافظ او را برآن داشت تا چنان خود را به خدا نزديک ببيند که به استناد آيه قرآني «نُحن اَقرب من حبل الوريد» به زيبايي بسرايد:
    «بيدلي در همه احوال خدا با او بود
    او نمي ديدش و از دور خدايا مي کرد...»
    سعدي هم بر اين باور بود که:
    «دوست نزديک تر از من به من است
    وين عجب بين که من از وي دورم
    چه کنم با که توان گفت که او
    در کنار من و من مهجورم...»
    حافظ و سعدي با اختلاف زماني يک قرن چنان در برداشت از آيه هاي قرآن به هم نزديک عمل کرده اند که گويي سالها هم صحبت و هم نشين و هم عقيده بوده اند.
    وقتي حافظ مي سرايد که:
    «از نامه سياه نترسم که روز حشر
    با فيض روي او صد از اين نامه طي کنم...»
    و سعدي بهره گيري از اين فيض ديدار را اينگونه توصيف مي کنم
    «اي که گفتي فمن يمت يرني
    جان فداي کلام دلجويت
    کاشکي صد هزار مرتبه من
    مردمي تا ببينمي رويت...»
    فيض رباني و ديدار با خدا که به هنگام خروج جان از بدن حاصل مي شود. از ديدگاه عرفا بهترين و آرزومندترين لحظه ديدار است که در قرآن کريم در آيه:
    «انا لله و انا اليه راجعون» به آن اشاره شده است.
    وقتي حافظ از قرآن، گذشت و کرامت خداوندي را در بالاي هر سوره خواند و به دل سپرد سرود:
    «ترسم که صرفه اي نبرد روز بازخواست
    نان حلال شيخ ز آب حرام ما...»
    روح راستي و صداقت و بيان شفاف دردمندي و درد چيرگي در اشعار حافظ با اکسير و کيمياي عشق درآميخته و عشق حافظ با اراده آزاد منازل پرعقوبت و سختي را پيموده است.
    چنانکه خود به آن معترف است
    «حافظا در کنج فقر و خلوت شب هاي تار
    تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور...»
    دعا و درس قرآن بن مايه اشعار حافظ است وقتي مي گويد:
    «از هر کرانه تير دعا کرده ام روان
    باشد کز آن ميانه يکي کارگر شود...»
    روح مستانه شستشو شده در مي عرفان، چنان حافظ را از خود بيخود نموده که واژه اي متناسب تر از مي براي بيان آن نمي يابد. وقتي مي خواهد با ريا و رياکاري مقابله کند در زماني که شرابخواران را تازيانه مي زدند و محتسبان و گزمه ها بدين بهانه در پي آزار رندان مي بودند. مي گويد:
    «حافظا! مي خور و رندي کن و خوش باش ولي
    دام تزوير مکن چون دگران قرآن را...»
    قرآن در دست و ذهن و دل حافظ سند معقول و باورانه اي بوده که چونان حصاري مقابل رياکاران قرار مي داده و توسل به آن را نهايت تلاش براي دور کردن آنها به شمار مي آورده است چنانکه گاه به آن قسم ياد مي کرده و آن قسم را مقدس مي شمرده است.
    «نديدم خوشتر از شعر تو حافظ
    به قرآني که اندر سينه داري...»
    و در شعري ديگر در بيان درد چنين مي سرايد:
    گفتمش زلف به خون که شکستي؟ گفتا:
    حافظ اين قصه دراز است به قرآن که مپرس...»
    کلمات و واژه هاي وام گرفته از قرآن در اشعار حافظ چنانند که آدمي را از حور، فرشته، روضه رضوان، محشر، قيامت، درخت طوبي، حوض کوثر به بهشت مي برد و جهنم را از باورها مي سترد.
    بهشت حافظ در ديدار با خدا ميسر مي شود و هر آنچه از بهشت گفته شده را از ياد مي برد.
    «سايه طوبي و دلجوئي حور و لب حوض
    به هواي سر کوي تو برفت از يادم...»
    او که بندگي عشق را با خدا آغاز کرده و به قيامت پيوند داده است روح روان قرآن را در سينه پيوسته به جوشش دارد و هر واژه ديگري که از پيمانه و مي و دير و شراب در شعرهايش به کار برده وسيله اي براي بيان حال بوده و صافي و بي غشي.
    چنانکه خود گويد:
    «مستي عشق نيست در سر تو
    رو که تو مست آب انگوري....»
    مستي عشق تمامي حصارها را مي شکند. ديوارها و دروازه هاي حصين را مي گشايد و با تکيه بر عالمي که خدايش شاهد و ناظر است حافظ را به مقامي مي برد که جز به حقيقت سخن نگويد و به هنرهايي آراسته باشد که کس را توان رقابت با وي نباشد.
    «حسد چه مي بري اي سست نظم بر حافظ
    قبول خاطر و لطف سخن خدا دادست...»
    حافظ با الهام از قرآن کريم که مي فرمايد: « کل شيء هالک الا وجه...»
    [جز ذات خدا همه چيز نابود شونده اند.]
    به زيبايي مي سرايد:
    «خلل پذير بود هر بنا که مي بيني
    به جز بناي محبت که خالي از خلل است»
    والسلام

    شماره روزنامه:7028
    این مورد را ارزیابی کنید
    (1 رای)
    آخرین ویرایش در شنبه, 19 مهر 1399

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
    از ارسال دیدگاه های نا مرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.
    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.
    در غیر این صورت، «عصر مردم» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.