وارد حساب کاربری خود شوید

نام کاربر *
کلمه عبور *
مرا به خاطر بسپار

ایجاد یک حساب کاربری

فیلدها با ستاره (*) مشخص شده اند مورد نیاز است.
نام *
نام کاربر *
کلمه عبور *
تائید رمز عبور *
پست الکترونیک *
تأیید ایمیل *
کپچا *
Reload Captcha

    حافظ و موسيقي

    توسط محمد عسلی/ مدیرمسئول روزنامه عصرمردم 21 مهر 1399 519 0
    سرمقاله محمد عسلی 22 مهر 1399حافظ و موسيقي

    از ميان شاعران قديم و جديد تنها حافظ است که بيشترين توجه موسيقي دانان، خوانندگان و آهنگ سازان را به خود جلب کرده است.
    علت اين اقبال و توجهي که به اشعار حافظ شده و مي شود، آهنگ و هارموني کلمات و روح زنده و بالنده نهفته در معني و مفهوم واژه هاست .
    هر غزلي که با شور و شوق و استادي تمام سروده شده قابل خواندن با دستگاهي از موسيقي سنتي ايراني است . بي گمان برداشت موسيقايي حافظ از آيات قرآني و آشنايي خودش با نواها و بحور عروضي در ايجاد چنين جذابيتي بي تاثير نبوده اند .
    اگر ريتم آهنگين اين بيت را تکرار کنيم به اهميت توجه حافظ به شعر موسيقيايي پي مي بريم.
    «من که باشم که بر اين خاطر عاطر گذرم
    لطف ها مي کني اي خاک درت تاج سرم...»
    اگر بگوييم آهنگ اين بيت را مي توان با هر وسيله موسيقي نواخت بي جهت نگفته ايم. بيشتر خوانندگاني که شعر حافظ را با صدا و موسيقي خود همراه کرده اند وامدار حافظ اند و حافظ هم وامدار کساني است که راه آنها را ادامه داده است . زيرا از گذشته ها تاکنون اشعار حافظ زمزمه ذهن و زبان مردم فارسي زبان بوده و در کنار قرآن در بيشتر خانه ها يک حافظ جا خوش کرده، حتي اگر با سوادي در آن خانه نبوده.
    اگر خوانش قرآن و به حافظه سپردن آن طرفداران زيادي دارد و روح نواز مي نمايد يکي از ويژگي هاي آن آهنگين بودن آن است و وزن داشتن آيات. بي مناسبت نيست که شاعران نامداري چون مولوي، سعدي و حافظ بيشتر از ديگر شعراي قديم در قرآن غور کرده و از آن بهره ها برده اند.
    شعر حافظ زبان حال هر فارسي زباني است، چه در حالت فقر و نداري و چه در حالت استغنا و توانايي.
    به اين بيت توجه کنيم:
    «بزن در پرده چنگ اي ماه مطرب
    رگش بخراش تا بخروشم از وي...»
    خروش جان اشتياق با بهره گيري از موسيقي و غزل داني و خوش خواني بهره اي است که حافظ از توانايي هاي هنري چندگانه براي غزل سرايي برده است تا جائي که با گله مندي مي سرايد:
    «غزل داني و خوش خواني نمي ورزند در شيراز
    بيا حافظ که تا خود را به ملک ديگر اندازيم...»
    اين نشانه و ديگر نشانه ها در غزليات حافظ بيانگر توانايي همه جانبه او در خوش خواني و غزل داني است که خود به صراحت بيان کرده است. آشنايي حافظ با دستگاه هاي موسيقي به اشعار وي روح موسيقيايي بخشيده و خوانش اشعار را دلچسب کرده است بي شک هر صداي خوبي مي تواند در تهييج و خوش آمد کلمات و روح نوازي شنونده مؤثر باشد.
    درست خواني و بيان صحيح کلمات که در واقع کار همه کس نيست خود مسئله اي است که توجه به آن موسيقي کلمات را به درستي به خواننده تفهيم مي کند.
    وقتي حافظ غزلي را با اين مطلع آغاز مي کند که:
    «مرا مهر سيه چشمان ز سر بيرون نخواهد شد
    قضاي آسمانست اين و ديگرگون نخواهد شد...»
    علاوه بر بار موسيقي دلنواز بيانگر احساسي است که پشت آن فلسفه اي از يک واقعيت در خلقت انسانست که هر زيبارويي به مثابه آهن رباي احساس توجه را به خود جذب و جلب مي کند.
    و اين زبان حال انسان است که مهر و دوستي و همدلي را زيبا و دلچسب مي داند. حافظ گاه با لجبازي زيرکانه و هنرمندانه خود در برابر دشنام گويان و مخالفان کور دلش که رياي آنان آشکار شده چنين داد سخن مي دهد.
    «من که شبها ره تقوي زده ام با دف و چنگ
    اين زمان سر به ره آدم چه حکايت باشد...»
    دف زدن و چنگ نواختن براي کساني که موسيقي را حرام مي دانستند کافي بوده تا حافظي را که ره تقوي را با دف و چنگ دنبال مي کرده تکفير کنند. اما حافظ از برخورد عوام الناس ناراحت و نگران نبوده بلکه به قول خود از دانايان و حکماي درباري جيره خوار که او را فهم نمي کردند و به سعايت وي مي پرداختند عضه دار مي شده چنانکه خود گويد:
    «دوش از اين عضه نخفتم که حکيمي مي گفت:
    حافظ ار مست بود جاي شکايت باشد...»
    اين مستي عشق مستمر که جان و آبروي حافظ را ذخيره راه پر پيچ و خم حکمت، شعر و موسيقي کرده چنانست که جز عشق براي وي عزيز و مهم نبوده و شعر و موسيقي بيان احساس آن عشق لذيذ بوده و معني و مفهوم يافته هاي علمي، فلسفي، فقهي و نهايتا حکمت وي در قالب اشعار به استادي بيان شده است تا آنجا که اسرار را هويدا مي کند و راز و رمز فهم از آفرينش را اينگونه ندا مي دهد:
    «به سر جام جم آنگه نظر تواني کرد
    که خاک ميکده کحل بصر تواني کرد
    مباش بي مي و مطرب که زير طاق سپهر
    بدين ترانه غم از دل به در تواني کرد
    ميکده حافظ، مکان بي خود شدن و رهايي از تعلقات دنيوي و مستي، خلاصي از حيله و تزوير و دروغ و رياکاري است.
    از ديدگاه حافظ مستي عشق، مستي آب انگور نيست، مستي عشق عصاره عقلانيت و احساس نيروي محرکه اي است که سرا پا شور و حال به دنبال معشوقي است که آثار و ظواهرش را در يار دلنواز مي بيند و خودش را فراتر از آسمانها و زمين مي بيند وقتي به اين مقام مي رسد که فريادگر درد تمامي انسانهاست.
    «بعد از اين نور به آفاق دهم از دل خويش
    که به خورشيد رسيديم و غبار آخر شد...»
    حافظي که شاکر ايزد است در همه حال و به لطف و مهر و گذشت او دل خوش دارد. شادماني را به آهنگ دلرباي اشعارش هديه مي کند تا مانا در خاطره ها بماند. چنانکه بهره گيران از اشعار او با صداي خوشي که داشتند و دارند بهره اي از آن همه لسان الغيبي نصيبشان شود و هنر خوشخواني را ارزاني شنوندگاني کنند که از شعر، آهنگ و صداي خوش لذت مي برند.
    زنده ياد استاد محمدرضا شجريان نيز چنين بود که اشعارحافظ را در قالب موسيقي سنتي فهم کرد درست خواند و با صداي داوودي بيان نمود.
    روح هر دو شاد باد و خدايشان بيامرزاد.

    شماره روزنامه:7030
    این مورد را ارزیابی کنید
    (1 رای)
    آخرین ویرایش در دوشنبه, 21 مهر 1399

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
    از ارسال دیدگاه های نا مرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.
    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.
    در غیر این صورت، «عصر مردم» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.