وارد حساب کاربری خود شوید

نام کاربر *
کلمه عبور *
مرا به خاطر بسپار

ایجاد یک حساب کاربری

فیلدها با ستاره (*) مشخص شده اند مورد نیاز است.
نام *
نام کاربر *
کلمه عبور *
تائید رمز عبور *
پست الکترونیک *
تأیید ایمیل *
کپچا *
Reload Captcha

    کار را به کاردان بسپاريم

    توسط محمد عسلی/ مدیرمسئول روزنامه عصرمردم 19 آذر 1399 442 0
    سرمقاله محمد عسلی 20 آذر 1399     کار را به کاردان بسپاريم

    آفرينش را نظمي است پيچيده و مستمر که از حکمتي متعالي وامدار است، از رويش نباتات تا خيزش حيوانات و از رشد و کمال انسانها تا فراتر از کائنات همه و همه از جريان و بالندگي رو به کمال حکايت دارند، به قول ملاصدرا همه چيز در حال شدن است و سير تاريخ به عقب برنمي گردد.
    کافي است از طبيعت الهام بگيريم، قدر وقت شناسيم و منظم فکر کنيم و به هر لحظه به دانستني هاي خود بيفزاييم که نشانه هاي آن تواضع و پياده شدن از اسب غرور و خودخواهي است.
    ما طبيعت را خراب کرديم. خاک ها را فرسوديم، درختان را از ريشه خشکانديم و آنگاه طلب باران کرديم. باران باريد بيش از آنچه تصور کرديم، درختان نبودند تا آبها را به خود کشند و جذب زمين نمايند، زمين ها در حصار خانه ها و بام ها آبها را روانه خيابان ها و کوچه ها کردند. خيابان هاي صاف آسفالت شده و کوچه هايي که لفاف پيچ شده اند. آب ها در رهايي وارد خانه ها و مغازه ها شدند. مغازه ها و خانه هاي بي پناه و شهرها به زير آب رفتند و هم اتومبيل ها. اين رويدادها که همه ساله در فصل سرما تکرار مي شوند، ناشي از تخريب طبيعت و ايجاد بي نظمي در نظم و قانونمندي محيط ماست.
    حال که به چنين عقوبتي گرفتاريم راهي جز آن نداريم که به باران راه بدهيم و مجالي که بتواند برود به جايي که آرام گيرد.
    اگر مديران دريا بودند، رودهاي خروشان در آنها آرام مي گرفتند. مديران خود خروشانند حتي اگر رود نباشند. براي انديشيدن امنيتي و فرصتي و سکوتي لازم است تا مغز آرام گيرد و انديشه مجال ظهور بيابد. مديران چند کاره که فرصت نفس کشيدن ندارند از انديشيدن محرومند و معذور. راهي جز آن نداريم که نخست آرام گيريم و سپس بيانديشيم که چه بايدمان کرد؟
    ما غوغازده و جنجال آفرين شده ايم، شايد خاصيت انقلاب اين باشد، اما هر انقلابي را دگرگوني است و هر دگرگوني را آرامش و هر آرامشي را سازندگي است.
    انقلاب راه خود را مي رود و ما راه خود. يعني همانند دو خط غير موازي که از يکديگر دور مي شويم.
    ما پيشگيري قبل از درمان را فراموش کرده ايم و پيوسته در حالت تدافعي در جنگ با وقايعي هستيم که خود مسبب آنيم، باران هم با آن همه نعمت و رحمت گاه مي بارد و گاه نمي بارد. هر فصلي را نعمتي است و هر نعمتي را حکمتي.
    امروز مديران و هم مردمان ما به آرامش و انديشيدن نياز دارند، بيانديشيم که چه کنيم نه آنکه بي انديشه عمل کنيم و سپس به درد چه کنم گرفتار شويم.
    براي تحقق اصل 44 که خصوصي سازي را تشويق و تکليف مي کند، کارخانجات و سرمايه هاي ملي را به کساني واگذار کرديم که کاردان نبودند و خود مي دانستند که نمي توانند اما حرص پولدار شدن آنها را به طمع انداخت و چون نتوانستند از پس کار برآيند يا تعطيل کردند و يا فروختند و فراري شدند. نتيجه آنکه کارگران بيکار شدند و توليدات متوقف!
    حالا بازگشته ايم به اول و نقطه صفر. يکي يکي دربهاي کارخانجات تعطيل شده و فرسوده را مي گشائيم و سرمايه ها را بازمي گردانيم و دولتي مي کنيم. يعني کار را به کاردان نسپرديم چون خودمان هم چندان کاردان نبوديم.
    از قديم گفته اند و شنيده ايم که: «قدر عافيت کسي داند که به عقوبتي گرفتار آيد» اين گرفتاري ها عقوبت و فرجام خوبي ندارد و ما هم در اين آزمون و خطاها هنوز به عافيت نرسيده ايم.
    ضوابط را تدوين و روابط را از ميانه برداريم. صنعت، خود فرهنگ و روشي دارد که نمي توان با ديدگاه هاي سنتي و سلايق شخصي آن را اداره کرد. امروز کشاورزي با آبياري سنتي و غرقابي جواب نمي دهد. به نسبت رشد جمعيت و نياز به آب و غذا و مسکن تکنولوژي پيشرفت کرده و ما راهي جز استفاده معقول از دانش و فنآوري هاي نوين نداريم وگرنه از قافله تمدن و پيشرفت باز مي مانيم. براي اداره مدرسه و دانشگاه تا خانه و اداره و مزرعه و کارگاه همه بايد انديشه هايمان را به کار گيريم.
    نماز و عبادت بدون فهم و انديشه هم راه به صواب و خدا نمي برد. بايد بدانيم چه مي گوئيم؟ چه مي خواهيم و چه مي خوانيم.
    خورشيد نور و گرما ارزاني ما مي کند و ماه تعادل آب هاي درياها را عهده دار است و نور و زيبايي مي آفريند. هوا حيات ما را تضمين مي کند و زمين در تلاش و چرخش چهار فصل را به تنوع جان مي بخشد. اين نعمت ها همه رايگانند و اگر روزي رسيد که براي آنها بايد هزينه و پول پرداخت کنيم، آن وقت قدر عافيت مي دانيم.
    از اين روست که نظامي خطاب به فرزندش مي گويد:
    «روزي که در آن نکرده اي کار
    آن روز ز عمر خويش مشمار
    لاف از سخن چو دُر توان زد
    آن خشت بود که پر توان زد...»
    بايد از جو شعارزدگي خلاص شويم. پاي در رکاب با اسب رهوار انديشه به پيش رويم تا بتوانيم داشته هايمان را حفظ کنيم.
    عينک هاي بدبيني را از روي چشم هايمان برداريم، طوري ديگر ببينيم همراه با طبيعت و قانونمندي هاي خدا حرکت کنيم. آنگاه در مسيري که به صواب نزديک تر است و به خدا ما عاقبت به خير خواهيم شد و جز اين راه صوابي نيست.
    والسلام

    شماره روزنامه:7077
    این مورد را ارزیابی کنید
    (1 رای)
    آخرین ویرایش در چهارشنبه, 19 آذر 1399

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
    از ارسال دیدگاه های نا مرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.
    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.
    در غیر این صورت، «عصر مردم» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.