ما خودمان را نمیشناسیم، نمیدانیم کیستیم، از کجا آمدهایم، به کجا میرویم؟ چرا میتوانیم فکر کنیم؟ تصمیم بگیریم، اراده کنیم، بلند شویم، راه برویم، بدویم، بنشینیم، درازکش بخوابیم، احساس تشنگی یا گرسنگی کنیم و بعد به خواب عمیقی فرو رویم و در بیداری به قصد کار و تلاش از خانه خارج شویم. ساده به نظر میآید چون به آن عادت کردهایم، گاهی در خود فرو رفتهایم؟ لحظهای به این حرکات ارادی و غیرارادی فکر کردهایم که چرا میتوانیم زبان باز کنیم و حرف بزنیم؟ کدام سرمایه، دانش، تجربه، هوش و استعداد تواند آدمی بسازد که این چنین خلاقیتها و هنرها را ارائه دهد. ابزارساز باشد و به هر دورهای ابزارهای نو به نو و نوین و فنیتر بسازد و آنها را به کار گیرد؟
کدام دانشمند تواند رباتی بسازد بیآنکه فرمانی، برنامهای و یا ابزار هوشمندی در آن تعبیه نکرده باشد؟ کدام هواپیما، اتومبیل، کشتی و دیگر صنایع دستساز بشر می تواند تصویربرداری از آنچه در طبیعت است نباشد؟ کدام وسیلهای خلق شده که از انسان و هوشمندی و تجربه او بهره نبرده باشد؟
پس بهتر است برای آنکه خود را بشناسیم فقط به یک عامل مهم فکر کنیم، به قانونمندی که بر طبیعت و آفرینش حاکم است، آنگاه از کل به جزء و از ترکیب به تجزیه برسیم و از زیستشناسان و پزشکان سئوال کنیم برای آنکه بتوانیم زبانمان را در دهان بچرخانیم.
چند میلیون سلول همزمان فعالند و یاری میرسانند؟ چه تعداد گلبولهای سرخ و سفید به سلولها جان میدهند؟ حرکاتی که بازتاب میلیاردها حرکت درونی ماست و هر عضوی که وظیفهای دارد با چه نیرویی وظیفهاش را انجام میدهد؟
غم و شادی، رنج و لذت، عمل و عکسالعمل، درد و آرامش مبدأ و منبعشان کجاست؟ چه نیرویی به آنها بازتاب بیرونی میدهد؟ آیا ما یک کل از یک جزء هستیم یا جزیی ترکیبی از کلی فراتر از تصوریم؟
هستی ما را کدام حکمت متعالی تضمین کرده است. قانونمندی هنوز ناشناختهای که بر آفرینش حاکم است اتصال به خالق دارد یا رها شده است و صرفا خود نظارت است و حاصل تصادف؟
آب و خاک و باد و آتش و هر آنچه نیازهای حیاتی و زندگی ما را تأمین میکنند تابع کدام قانونند؟
آیا تصور کردهایم که وقتی ابری از آن سوی مرزهای دور بر بال باد سوار میشود و میآید دریای آب کموزنی است که فقط یک حکمت متعالی میتواند آن را به صورت بخار درآورد و در شرایط مناسب به باران تبدیل کند و ببارد؟
آیا این همه قوانینی که خطاپذیر نیستند و همانند یک سیستم بسیار دقیق عمل میکنند حاصل تصادفاند و یا صرفا علت و معلولی ساده یا هیچ اراده ازلی در پیدایش و رویش آنان مؤثر نبوده است؟
به خود آئیم. بیشتر به خود فکر کنیم که خودشناسی دانش اولیه خداشناسی است حتی اگر به این باور رسیده باشیم که کل خلقت پرتوی از ذرات نورانی وجود خداست و عشق جوهره محرکه تلاش، خواهش، لذت و خواستن است.
سعدی چه حکیمانه به این سئوال پاسخ داد که: «آفرینش همه تنبیه خداوند دل است/ دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار/ این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود/ هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار...»
آگاهی از آفرینش راه شناخت علتالعللهاست. اما صرفا شناخت ما را به کنه حقیقت رهنمون نمیکند بلکه وسیله اولیه است. آنچه بر دل جاری میشود و میتابد آن علم حضوری است و نه حصولی. خدا در خانه دل حضوری مینشیند.
غفلت از خدا صرفا عدم ذکر و یاد نیست. دل سپردن است، عاشق شدن است، عشقی که جوشش آن به مولوی قدرت تفکر میدهد تا نگفتهها را بگوید. به سعدی ارادهای میدهد تا شناخت خود را در قالب زیباترین اشعار و نوشتههای آرایشی به یادگار گذارد و مهمتر آنکه به پیامبران جرأت میدهد تا در برابر ظلم و ستم ستمگران بایستند و امتی را از کمند استعمار برهانند.
علم حضوری توجیه دانش حصولی ندارد. حتی در بعضی امور توجیه عقلی هم ندارد. به استدلال منطقی درنمیآید. مثل پرواز روح آدمی است در خواب که در لحظهای جهانی را سیر میکند اما دانش نمیتواند قانونی برای آن وضع کند و اینک یک سئوال مهم: در این شرایط سخت و آسان و سهل و ممتنع که ملتها در پیچ و تاب و سرعت ماشین گرفتارند و این گرفتاری را پاس میدارند و به سرعت بیشتری میاندیشند تا سریعتر تسلیم اسارت ماشین شوند. کدام اندیشه و تصور تواند از ماده بیرون آید و به فراتر بیاندیشد. به خود فکر کند که کیست؟ از کجا آمده؟ به کجا میرود؟ هدف از خلقت او چیست؟ کدام اراده برتر نیروی محرکه اوست؟ که اگر چنین میاندیشیدیم دمی با ظلم به خود و دیگران راضی نمیشدیم و افتخارمان انفجار بمبهای چندتنی برسر پسران و دخترکان و زنان و مردان بیدفاع در خواب نبود. اگر ترامپ، نتانیاهو، هیتلر، چنگیز و امثالهم که بر قدرت مادی متکی هستند. تاریخ را میخواندند و کمی تأمل میکردند که چه بر سر امپراطوریهای بزرگی چون چین، ایران، هند، مصر و.. آمد و عاقبتشان چه شد کافی است شعر معروف ایوان مدائن خاقانی شروانی را فهم کنند که چه حکیمانه سروده است:
«پرویز به هر خوانی زرین تره گسترده
زرین تره کو بر خوان رو کم ترکوا بر خوان...1»
والسلام
1-کمترکوا اشاره به آیه 25 سوره دخان است که میفرماید: کم ترکو من جنات و عیون [چه بسیار بوستانها و باغات پراشجار و چشمههای آب روان که گذاشتند]