روزنامه عصر مردم در سراسر جهان یک پورتال خبری آنلاین آنلاین و منبع برای محتوای فنی و دیجیتال برای مخاطبان با نفوذ خود در سراسر جهان است. شما می توانید از طریق ایمیل یا تلفن به ما بپیوندید.
+(98) 713-234 8010-13
صفدر که عهد جووني قوتک مي فروخت به حاجي قوتک معروف بود . بعدها دري به تخته خورد و به نون و نوايي رسيد و شد کل صفدر ؛ اهل مماشات نبود ، ننه ي غضنفر هر چي مي خواست با زبون خوش بهش حالي کنه که نبايد با بيچاره کردن مردم دنبال لفت و ليس باشه ، به خرجش نمي رفت . يه بار ننه ي غضنفر بهش گفت : مرد حسابي اين چه بساطي هست که راه انداختي ، اگه ميخواي از زباله گردها پلاستيک بخري برو انبار کرايه کن ، توي اين محله از صبح تا شب يه مشت معتاد رفت و آمد مي کنن . خونه که جاي خريد و فروش آشغال نيست ! ولي يک گوش کل صفدر در بود و گوش ديگرش دروازه. از طرفي ننه ي غضنفر هم نمي تونست با زباله گردهاي معتاد دهن به دهن بشه ! يک روز کل صفدر به ننه ي غضنفر گفت : اينهايي که تو بهش ميگي آشغاله تو کشورهاي اروپايي بهش ميگن طلاي کثيف . خونه ي من تبديل شده به معدن گنج . ميفهمي ؟ ننه ي غضنفر هم بهش گفت : يک معدن گنجي نشونت بدم که اون طرفش ناپيدا باشه ! چند روزي گذشت تا اين که کل صفدر رفت مسافرت که به زن و بچه هاش سربزنه ؛ چون زنش حاضر نبود با دو تا دختر دم بخت تو خونه اي زندگي کنه که محل رفت و آمد زباله گرد ها باشه ، به شوهرش گفته بود چون درآمدت خوبه ، توي اين شهر بي صاحاب هر کاري دلت ميخواد بکن ، ولي ما ميريم ترکيه زندگي مي کنيم. کل صفدر هم دو ماهي يکبار مي رفت ترکيه به زن و بچه هاش سر ميزد .بالاخره هم فال بود و هم تماشا !
دفعه ي آخري که رفت ترکيه ، به خاطر همه گيري کرونا نتونست بليت بگيره و سر وقت برگرده . زباله گردها هم بلاتکليف مانده بودند . يه روز ننه ي غضنفر اومد تو کوچه ديد حدود پنجاه شصت نفر زباله گرد با گوني هاي پر از پلاستيک در خونه ي کل صفدر صف کشيدن و هر کسي هم به عمل خودش مشغوله و دود و دمي به راه انداختند که بيا و ببين. ننه ي غضنفر هم با عصبانيت رفت تو خونه و با لگد زد به شوهرش که تاق بس زير آفتاب خوابيده بود و گفت : به تو هم ميگن مرد ! بلند شو برو ببين تو کوچه چه خبره ، يک عده مفنگي کاه دود راه انداختن ، منتظر کل صفدر هستن ! من امروز مهمون دارم ، بلند شو برو بهشون بگو بساطشون رو جمع کنند وگرنه زنگ ميزنم به شهرداري و کلانتري . شوهر ننه ي غضنفر چشماشو باز کرد و نگاهي به ساعت انداخت و چند تا فحش آب نکشيده به کل صفدر حواله داد و دوباره سرش رو کرد زير لحاف و گفت : واگذارش به خدا . اگه برم تو کوچه و با اين آدم هاي مفنگي دست به يقه بشم ، يک دفعه ديدي طرف افتاد مرد ، اون وقت بايد خونه رو بفروشيم و دو دستي بديم بابت ديه . ننه ي غضنفر وقتي ديد از اين کنده ي خيس آتشي پا نميگيره رفت سراغ همسايه ها و با داد و بيداد همه رو کشيد تو کوچه و شروع کرد به شلوغ بازي .
فضه خانم که چرتش پاره شده بود اومد تو کوچه و گفت : چه خبرته ننه ي غضنفر که سر و صدا راه انداختي ؟ ننه ي غضنفر هم با صداي بلند طوري که زباله گردها بشنوند گفت : اين مرتيکه ي بي همه چيز ، گنج تو خونه قايم کرده ولي اين بيچاره ها بايد از صبح تا شب تو زباله ها دنبال رزق و روزي بگردن و بوي دود و آشغالش هم براي ماست . کل صفدر شده مثل مرغي که اينجا قد قد مي کنه ولي تخمش رو جاي ديگه ميگذاره ! بدبختيش براي ماست و اينجا پول درمياره و تو ترکيه خرج مي کنه !.
ننه ي غضنفر حرفي که بايد مي زد، زد و رفت تو خونه !
بيشتر زباله گردها تو حالت نشئگي و خماري حاليشون نشد که ننه ي غضنفر به فضه خانم چي چي گفته ، اما يه نفرشون که نيمه خمار بود سر گذاشت تو گوش نفربغل دستي و گفت: شنيدي اين زن چي گفت ؟ بغل دستي گفت : نه مگه چي گفت ؟ زباله گرد نيمه خمار به بغل دستي گفت : به نظر تو چه گنجي توي اين خونه پنهون شده ؟ مگه نشنيدي که اين زن گفت : کل صفدر توي اين خونه گنج قايم کرده !؟ همين که اسم گنج به گوش زباله گردها رسيد چرتشون پاره شد و ماجراي گنج دهن به دهن چرخيد و يکباره نگاهشون به هم گره خورد و با اشاره ي چشم و ابرو بساطشون رو جمع کردند و رفتند و با هم نقشه کشيدند که شب با بيل و کلنگ به جون خونه ي کل صفدر بيفتن تا تکليف اين گنج روشن بشه!
هشتاد نفر زباله گرد که بوي طلا و جواهرات و گنج مخفي مستشون کرده بود ، نيمه هاي شب بدون ترس و واهمه از ديوار خونه ي کل صفدر مثل مارمولک بالا رفتند . قبل از بيرون کشيدن گنج تمام وسايل زندگي کل صفدر به يغما رفت و بعدا شروع کردند به کند و کوب و با بيل و کلنگ در و ديوار و سقف و ستون و راه پله و باغچه و همه جا رو زير و زبر کردند تا اين که ديواري که زيرش خالي شده بود ريزش کرد و سه نفر زير آوار به دست و پا زدن افتادند و داد و بيداد به راه افتاد و آتش نشاني اومد و همين که قصه ي گنج و زيرخاکي به گوش رئيس شوراي محل رسيد سرو کله ي ميراث فرهنگي و شهرداري هم پيدا شد و دور تا دور خونه ي کل صفدر نوار زرد رنگي کشيدند و همه ي زباله گردها بازداشت شدند و براي اين که خونه ي شخم زده ي کل صفدر روي سر اهالي محل خراب نشه و گنج نهفته به يغما نره لودر اومد و زير نظر کارشناسان ميراث فرهنگي خشت به خشت اين خونه با کمپرسي به محل امني منتقل شد و زباله گردها هم تحت الحفظ اعزام شدند به حمام و به همه هم يکي يک دست لباس نو دادند و به اين بهانه لباس کهنه زباله گردها هم براي تفتيش به ميراث فرهنگي منتقل شد .
دو هفته بعد که کل صفدر از سفر برگشت با زمين صافي روبرو شد که به محل پارک ماشين اهالي محل تبديل شده بود و با خط درشت هم روي ديوار نوشته بودند : "بر پدر و مادر کسي لعنت که در اينجا آشغال بريزه " !! کل صفدر باور نمي کرد اين پارکينگ محلي خونه ي خودش باشه .
با سر و صداي کل صفدر همسايه ها از خواب پريدند و ريختند تو کوچه . فضه خانم رو کرد به کل صفدر و گفت : چه عجب آقا از ترکيه برگشتن ! مرد حسابي تو که تو خونه گنج داشتي چرا به ما خبر ندادي ؟ کل صفدر با تعجب گفت : کدوم گنج ؟ اينجا بود که ننه ي غضنفر گفت : هر گنجي که بود يا نبود بالاخره بوي طلا به مشام مسئولين رسيد و مشکل اهالي محل حل شد . من از اول هم مي دونستم که تا اين خونه ظلم خراب نشه ، اهالي محل روي خوش نمي بينن ، من که فردا ميخوام برم ميراث فرهنگي بگم زير آسفالت کوچه ي ما گنج پيدا شده ، بلکه به هواي پيدا کردن طلا به ما سربزنن و چاله چوله هاي اين کوچه پر بشه ! بعد رو کرد به کل صفدر و گفت : نسناس خناس بي خبر از حق الناس! از زبون مردم بترس ، ديدي چطوري با دو مثقال زبون افتادم به جون خونه اي که آشغالدوني شده بود و خرابش کردم ؟ حالا برو پي کارت !!
لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
از ارسال دیدگاه های نا مرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.
لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.
در غیر این صورت، «عصر مردم» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.