اگر نفت نبود ايران امپراطوري پرقدرت خود را هر روز شوکتي مي بخشيد و کشورهاي نفت خيز حوزه خليج فارس براي زنده ماندن پيوسته دستشان به سوي ما دراز بود و جز کپرنشيني کاري از دستشان برنمي آمد.
اگر نفت نبود آسمان آبي مي ماند، سرعت ماشين کاهش مي يافت و هواپيماها با نيروي برق سرعتي مافوق صوت نداشتند.
اگر نفت نبود فاصله طبقاتي و شکاف عميق فقر و غنا تا به اين اندازه نبود و کارخانجات توليدي اين همه کالاهاي نو به نو مصرفي را به بازار عرضه نمي کردند و رشد جمعيت ناشي از سرعت زندگي ماشيني تا 8 ميليارد نفر و بيشتر نمي رسيد.
تن پوش ها با طبيعت رابطه نزديک مي داشت و بوي خوش نفس رويش گل در همه جا مي پيچيد. از ليبي تا سوريه و از سوريه تا يمن و از يمن تا عراق و از عراق تا ايران بوي عطر خاک باران خورده در راه ها مشام جان را تازه مي کرد و سايه شوم امپرياليسم، ترس در دل کودکان نمي انداخت و تلمبه ها تا اعماق زمين را نمي کاويدند و تازگي و طراوت گردش سياره مظلوم زمين لحظه به لحظه دستخوش کهنگي نمي شد و لايه اوزن از آنچه بود سخت تر مي ماند. يخ هاي قطبي آب نمي شدند و نهنگ هاي سرگردان خود را به ساحل نمي زدند تا انتحاري دسته جمعي را تجربه کنند.
اگر نفت نبود حيات وحش دستخوش تهاجم نبود و محيط زيست سالم نفس مي کشيد.
اگر نفت نبود آتش روشن دائمي ، مقدس نمي ماند و باورهاي دروغين نهادينه نمي شد.
اگر نفت نبود تابه هاي نان پزي، دست و دل زنان را در پخت و پز غذايي که طعم مهر مي داشت به کار مي انداخت تا حرکت و تلاش، سلامتي آنها را تضمين کند و روح ناآرامشان را با ذخيره چاقي مفرط به بند نکشد.
راستي آيا زندگي بدون نفت مهربانانه و لطيف و هم جنس طبيعت نمي بود؟
حال بعد از چند قرن که از کشف ميادين نفتي مي گذرد فرض کنيم نفت و فرآورده هاي آن تمام شده و کارخانجات توليدي که ماده اوليه شان نفت خام بوده از کار باز ايستند و اتومبيل ها ، برقي شوند و جنگ نفت خاتمه يابد آيا دوباره زمين به حالت قبل بازمي گردد؟
آيا آمريکا و اروپا و روسيه و چين دست از سر کشورهاي نفت خيز برمي دارند يا سرمايه هايشان را غارت مي کنند و سرزمين هاي سوخته اي بر جاي مي گذارند؟
آيا فضا و اقيانوس ها و هر آنچه در آنهاست به عنوان ميراث بشريت مي مانند؟
آيا دريدگي هاي عميق اندروني زمين و فضا ترميم مي شود؟
وحياط وحش و محيط زيست به حالت نخست بازمي گردد؟
بشر به جنگل پناه مي برد و زندگي بدوي را از سر مي گيرد؟
افسوس که پول نفت بي هنران را بر اريکه تخت غرور و تکبر نشانده و هنرمندان را دست بوس سرمايه داران و زراندوزان کرده تا آدميت از اشرفيت تنزل کند و زير سايه شياطين، درس مکر و خدعه و فريب بياموزد.
آيا جز اين بود که نفت ما را از زندگي طبيعي محروم کرد تا مشاممان رايحه دل انگيز گل ها را حس نکند و طعم غذاهاي نفتي هر چند با نوشابه هاي گازدار لذتي در پي نداشته باشد و زندگي ساندويچي در پشت فرمان اتومبيل آرامش روستائيان مهاجر را به هم زند؟
اگر نفت نبود نان، طعمي ديگر مي داشت و آب، آلودگي کمتر و هوا لذتي بيشتر و شبانگاه ستاره ها بر فراز بام ها نشانه هاي خدا را با نمايشي سحرانگيز آرامش بخش مي شدند. افسوس که زمين را پوست کنديم و اعماق آن را کاويديم و به انار مکيده اي ماننده کرديم تا در درد هميشگي بماند.
اينک در روي و زير اين کره خاکي بيمار، زندگي ناسالمي را تجربه مي کنيم و به عادت از خويشتن خويش دور شده ايم و نام آن را پيشرفت گذاشته ايم.
کدام پيشرفت و روح متعالي جنگ در افغانستان را توسط آمريکائي هاي حريص و نانجيب توجيه مي کند؟
آيا بشريت از اصالت وجودي خود دور نشده؟
آيا ما همان ديوهاي افسانه اي را به نمايش نگذاشته ايم؟
مولوي آن شاعر دلسوخته اي که سرود: «از ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست...» اگر باز زنده شود و در زمانه ما به دنبال انسان بگردد چه خواهد گفت؟ چه خواهد نوشت؟ و چه خواهد سرود؟
آري نفت زندگي طبيعي ما و ساير موجودات زمين را دستخوش تاخت و تاز و تغيير قرار داد و از سرمايه هاي برآمده از دلارهاي نفتي وحشتي پايدار ساخت تا حقيران بزرگ جلوه نمايند و بزرگان کوچک. چنانکه مگس هاي جيره خوار، قدرت نفتي خود را به رخ کشند و شکم بارگي و زن بارگي را به عادت تمرين نمايند و به مصلحت، باورهاي دروغين را تبليغ کنند و براي ماندن، چتر بيگانگان باورستيز را بالاي سر خود قرار دهند و به آن افتخار نمايند.
آري نفت که طلاي سياهش خوانند، اين سياه بدبوي تهوع آور آنقدر عزيز جلوه کرده که بسيار جنگ هاي خانمان سوز را رقم زده و بسيار انسان هاي بي گناه را مظلومانه به مسلخ مرگ و وحشت انداخته که اگر نمي بود زندگي بهتر، آرام تر، پربهاتر و طبيعي تر مي کرد.
اي کاش نفت نبود تا پرندگان بتوانند در هواي پرواز آوازخوان خوش صداي زمان خود باشند.
اي کاش نفت نبود تا آسمان آبي بماند و در شب، ستاره ها بدرخشند و طعم آب و نان به اصالت آغازين بازگردد و اسارت داوطلبانه مهاجران و فراريان، مسافت هاي دور پر از هول و هراس را در درياهاي مرگ تجربه نکنند.
اما افسوس که نفت هست شايد براي صدها سال ديگر و بيشتر و اين دور باطل تا نابودي زمين ادامه دارد و ما خوشحاليم که نفت داريم اما نفت بلاي جانمان شده تا به بهاي آن زندگي آرامي نداشته باشيم.
اينک وسايل ارتباطي برآمده از فرآورده هاي نفتي، خود حکايت تلخ ديگري هستند که فرصت بررسي وجود جانکاهشان به نوشتار ديگري نياز است هرچند نفت براي غارتگران طلاست و براي ما بلا.
والسلام