وارد حساب کاربری خود شوید

نام کاربر *
کلمه عبور *
مرا به خاطر بسپار

ایجاد یک حساب کاربری

فیلدها با ستاره (*) مشخص شده اند مورد نیاز است.
نام *
نام کاربر *
کلمه عبور *
تائید رمز عبور *
پست الکترونیک *
تأیید ایمیل *
کپچا *
Reload Captcha

    واي باران، باران!  

    توسط محمد عسلی/ مدیر مسئول روزنامه عصرمردم 27 دی 1401 114 0
    سرمقاله "محمدعسلی" 28 دی 1401      واي باران، باران!
    آدمي را تن و رواني است که از طبيعت مايه دارد و از انفاس قدسي خداوندي روح را، چشم زمين بالقوه به باران است و آبي که از دل آن مي جوشد تا جان گيرد و رويشي دوباره از سر، و از پس آن گل و سبزه و درخت و هوا آب تني کنند و به غنچه نشينند و روح زمين دل به نشاط سپارد و آدمي در طرب آيد به اميدي که از دل زمين نان بجويد و آفتاب فرمان يابد که بتابد و به خوشحالي ما بيفزايد که اگر اين چنين نبود زمين اين بهشت ناشناخته چونان ماه در شب زيبا مي نمود اما چون به آن رسي سراب است و بي آب و گياه.
    و باران اين رحمت خداوندي چنانست که به وزن عظيمي چونان دريا بر بال ابرها به حرير ماننده است و بي وزن مي نمايد و چون مهميز آذرخش بر گرده آن فرود آيد بگريد و از گريه آن کوهساران و دشت ها و مزارع سيراب شوند که اگر نيک بنگريم در آفرينش آن حکمتي متعالي نهفته است و در ريزش آن فلسفه اي است ناشناخته تا از طراوت روان آن، حرف دل برآيد به سخن گفتن و درّ سفتن چنانکه هنر به تمامت ريشه و بنيه از آب دارد به هر شکل که بروز کند. شاعراني از زيبائي ها شعرها بسرايند که اگر از سرو و گل و لاله و جويبار گويند و به وصف نشينند باز مايه از باران گرفته اند و اگر از زيبائي و دلبري يار شعر بسازند و بسرايند باز از باران گفته اند و اگر از عشق نغمه سر دهند و بنالند از باران مايه گرفته اند.
    راستي اگر باران نبود و خشکسالي هاي پي در پي نان و آب مي ربود بر ما چه مي گذشت؟ چنانکه طعم تلخ خشکسالي هايي هر چند غيردائمي را چشيده ايم و از پس آن سختي هايي به جان خريده ايم.
    سدها ساخته ايم و آبگيرهاي طبيعي، آب را ذخيره کرده ايم و جمعيت هاي کثيري از آن بهره ها برده اند اما کافي نيست.
    يکي مي سرايد:
    «واي باران، باران
    شيشه پنجره را باران شست
    از دل من اما
    چه کسي نقش تو را خواهد شست.»
    و ديگري وصف باران مي کند و از آن نتيجه گيري تربيتي حاصل مي شود مانند سعدي:
    «باران که در لطافت طبعش خلاف نيست
    در باغ لاله رويد و در شوره زار خس...»
    و امروز که صنايع عديده، زندگي بشر را وارونه کرده اند و سرعت، روح و روان آدمي را به جنگي ناخواسته کشانده و مجال تفکر طبيعي را از انسان سلب نموده ديگر از گل و لاله و آب و باران در اشعار شاعران خبري نيست و اگر سخني از آب مي رود جنبه اقتصادي آن مطرح است و نيازي که صنايع و ذخيره سازي به آن دارند براي توليدات مصنوعي گل ها و سروهاي پلاستيکي کارخانه زاد...
    اما باران اگر با آلايندگي هاي هواي ناپاک هم همراه باشد و پس مانده هاي سوختن مواد نفتي را بشويد و با خود آورد باز هم باران است و با طراوت، چشمه هاي خشکيده را به جوشش وا مي دارد و اميد را در دل کشاورزان و باغداران زنده مي کند.
    پس قدر آن را بدانيم و به شکرانه چنين نعمتي دست دعا برآوريم و بيشتر بيانديشيم که اگر باران نبود تمامي موجودات زنده نبودند، عشق نبود، اميد به بودن نبود و زيبائي و دلبستگي نبود. ادبيات نبود و سعدي و حافظي و ديگراني هم نبودند تا بسرايند:
    «يکي قطره باران ز ابري چکيد
    خجل شد چو پهناي دريا بديد...»
    و يا عاشقانه اي اين چنين به لفظ درآيد و بر دل نشيند که:
    «واي باران، باران
    شيشه پنجره را باران شست
    از دل من اما
    چه کسي نقش تو را خواهد شست؟...»
     
    شماره روزنامه:7678
    این مورد را ارزیابی کنید
    (1 رای)
    آخرین ویرایش در سه شنبه, 27 دی 1401

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
    از ارسال دیدگاه های نا مرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.
    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.
    در غیر این صورت، «عصر مردم» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.