وقتي سخنرانهايي بدون مطالعه قبلي و نداشتن يادداشت، تريبونها را در اختيار ميگيرند و هر چه به فکر و زبانشان رسيد ميگويند و توقع دارند مخاطبان سراپا گوش باشند و با جان و دل بپذيرند، سخنران براي خودش حرف ميزند و خودش هم بعضا شنونده حرفهاي خود نيست و مخاطبان هم حاضر غايبند؛ هم هستند و هم نيستند؛ حال نتيجه اين معما اتلاف وقت حضار است و بي مصرف بودن سخنان و حکايت گريه کردن آن روستايي به هنگام سخنراني واعظي در جمع حضار که چون واعظ احساس کرد سخنانش آنچنان تاثيرگذار بوده که آن مرد روستايي را به گريه انداخته، از وي سوال کرد که کدام حرفهايم در تو تاثير داشت که گريه کردي و آن روستايي ساده دل گفت: « بزي داشتم که وقتي راه ميرفت ريشش را همانند شما ميجنباند و آن بز گم شد و من به ياد آن بز افتادم و دلم سوخت و گريه کردم.
و اما بعد:
تکرار مطالب غير قابل فهم و به دور از نيازها و موضوعات روز ملالآور است و خستگي در پي دارد و به شنونده ميفهماند که سخنران قصد دارد دانش خود را به رخ بکشد و به نوعي خود را عزيز کند؛ گرچه هيچ ابزار و سنجشي در دست نيست که بتوان فيالحال پژوهشي انجام داد و ميزان تاثيرگذاري اين گونه سخنرانيها را در مخاطبان اندازه گيري کرد.
متاسفانه 44 سال است که در صدا و سيماي ملي و در بعضي جلسات شاهد چنين سخنرانيهاي ملالانگيز و انفعالآور بوده و هستيم و بعضي بل خيلي از مطالبي که در روزنامهها هم چاپ ميشود به همين دليل خواننده ندارد و بالعکس در فضاهاي مجازي که به علت استقبال جمع کثيري از مردم، به فضاهاي حقيقي تبديل شده، گفتهها و نوشتهها چنان تاثيرگذار شدهاند که موجآفريني و تاثيرگذاري از آنها بر ميآيد؛ چنانکه در بعضي کشورها انقلاب فيسبوکي هم به راه انداختند تا آنجا که چندين سال قبل دولت انگليس دستور داد براي کنترل اغتشاشات، مدتي فيسبوک را قطع کردند و دولت ايران هم در اعتراضات و اغتشاشات اخير به چنين کاري دست زد...
ما به جاي آنکه از اين وسيله سريع الانتقال استفاده کنيم و همان روش را براي خنثيسازي برنامهريزيهاي عالمانه مخالفان و دشمنان خارجي به کار گيريم دست به حذف آن زديم و کلاً صورت مسئله را پاک کرديم و هنوز هم حاضر نيستيم از روشهاي سنتي بينتيجه دست برداريم و سرمايههاي مالي و انساني را هدر ندهيم.
برنامهريزي يعني تفکر قبل از عمل. فکر کنيم چه بگوييم؟ چه بنويسيم؟ چگونه عرضه کنيم؟ کي به ميدان بياييم و از چه وسايل ارتباطي استفاده کنيم؟ تا اکثر جوانان و نوجواناني که دل به کامپيوترها، تلويزيونهاي ماهوارهاي و فضاهاي مجازي دادهاند را پاي وسايل ارتباطي خود بنشانيم.
در گذشته چنين بود که نقد و نقادي در حوزههاي علميه بين طلاب مرسوم بود و حتي هر يک براي اثبات ادعاي خود گاه مجادله را به درگيري فيزيکي هم مي کشانيدند. اما گويي که ما به دنبال يک جامعه يکدست هستيم که هم شنونده خوبي باشد و هم سوال نکند و هم مطالبهگر نباشد؛ همين امر موجب شده که در خفا عدهاي فرصتطلب و سودجو چنان جوي در ادارات و سازمانها ايجاد کنند که کسي جرأت نقد نداشته باشد و بترسد از اينکه دزدي و يا سوءاستفاده اي را گزارش کند. برعکس ميبايد برنامهريزيها و نظارت بر امور اداري به گونهاي باشد که هر کس در مقابل ظلم و خطا و گناه و قانونگريزي براي حفظ بيتالمال و امنيت، خود را ملزم به مقابله و يا انتقال به بالادستها بداند.
متاسفانه بعضي شبکههاي مويرگي از پايين به بالا به گونهاي در اقتصاد و بازار رخنه کردهاند که جز به سود و منفعت، آن هم از طرق مختلف خلاف و غيرقانوني نميانديشند؛ تا آنجا که کشاورز و باغدار و توليدکننده سودي بسيار کمتر از واسطهها و کارچاقکنها ميبرند. ماليات هم پرداخت نميکنند چون رسميت ندارند. حقيقت خود را مجاز نشان ميدهند و ضرب المثل: « کي بود؟کي بود؟ من نبودم»، راوي حال و روز آنهاست. نتيجه آنکه ما با برنامهريزي علمي چندان رابطه اي نداريم و بسياري از عملکردهاي ما سنتي است و حاصل آن هم همين اوضاع و احوال است که عامل ناراضيتراشي است.
والسلام