در ذات هر موجود زنده حرکتي است که در سير زمان مانند درختي است که از غنچه به گل و از گل به ميوه طي طريق مي کند و چون به پايان مي رسد همانند چهارفصل آغازي دوباره دارد.
هنر شکفتن و به بار نشستن خاص انسان نيست بل حيوان و گياه هم از آن بهره دارند آنچه در سايه است و کمتر ديده مي شود نهانگاه وجود آدمي است که خمير مايه اصلي است چونان خواب دانه ها که اگر فرصت يابند و شرايط خاک و آب و آفتاب فراهم شود ظهور و بروزي دارند و هنري براي شکفتن و سر از خاک برون کردن.
گل خوشرنگ و زيبايي که عطر سحرآميزش مشام جان را تازه مي کند در حصار خارهاي گزنده اي به رشد مي رسد که تنها وسيله دفاعي اوست و آنچه که مي تواند آن را از گزند حشرات و روزهاي سخت مصون دارد.
آدمي نيز از نطفه بندي تا تولد و از تولد تا مرگ زماني را سپري مي کند که توأم با درد و رنج و خوشي و لذت طلبي، عشق و شورآفريني و مقابله و جدال با حوادث و سختي هاست و اگر يأس و نااميدي و اميدواري و دلبستگي در تقابل يکديگر نبودند و آفتاب در شب روي نمي پوشاند و پگاه به غروب نمي پيوست و چهار فصل از پس هم نمي آمدند ما از زندگي چه تعبيري مي توانستيم داشته باشيم؟
مرگ سايه به سايه و قدم به قدم همه موجودات را تعقيب مي کند، زندگي بدون مرگ بي مفهوم است ما از آغاز حياتمان با مرگ دست و پنجه نرم مي کنيم مرگمان گاه ذره ذره است و گاه به تمامي داشته هايمان، وقتي اضافه موها و ناخن هاي بلندمان را به دست قيچي مي دهيم و يا آب دهاني را پرتاب مي کنيم و يا با ضربه اي انرژي آزاد مي کنيم مرگ بخشي از وجودمان را دامن مي زنيم با هنر زيستن است و تجربه اي که در طول زندگي مي آموزيم که چگونه و چه وقت و براي چه منظوري و به چه روشي اين کارها را انجام دهيم. اگر انسان ها از اراده آزاد براي رهايي از قيد و بندها برخوردار نبودند همانند درخت فقط يک مسير را طي مي کردند تا از دانه به ميوه برسند.
ما چگونگي طي طريق رو به کمال را هنر زندگي و زندگي کردن مي ناميم.
آنچه اين هنر را قوت مي بخشد و از مسير رو به کمال خارج نمي کند خرد، عقلانيت، تجربه، شرايط و ذوق و انگيزه اي است که به آن سرعت مي بخشد به نحوي که يکي را شاخص مي کند و يکي را غافل. يکي را کامل و يکي را ناقص.
تلاش براي بهروزي نيروي محرکه اي است که سبب خواسته است. آنچه بهروزي را موجب مي شود هنر به ثمر رساندن تلاش است. چه بسا تلاش هايي که هدررفت قوه و قدرت است و چه بسا کمتر تلاش هايي که آرزوها و خواسته ها را تحقق مي بخشد.
گرچه وراثت و محيط زمينه را براي رشد جسمي و فکري فراهم مي کنند اما زمين خوردن ها و زمان صرف کردن ها و چگونه بلند شدن ها و اوقات را چگونه صرف کردن-هاست که زندگي هنرمندانه را به بار مي نشانند.
بعضي ها زندگي را ناتمام به پايان مي برند، بعضي ها تمام عمر را در حسرت و گله گذاري و يأس و نااميدي سپري مي کنند. بعضي ها هم در دنيا پيوسته خوشبختي را کم يا زياد به رضايت در کنار خود احساس مي کنند. گرچه دانش و مال و ثروت مي توانند دو بال پرواز در آسمان آرزوها باشند اما براي هر کسي صرفا نه دانش و نه مال و ثروت خوشبختي نمي آورد. مهم عقلانيت و تجربه اي است که بتواند به خوبي از آنها استفاده کند.
به قول سنايي:
«چون علم آموختي از حرص، آنگه ترس، کاندر شب
چو دزدي با چراغ آيد، گزيده تر برد کالا...»
و يا سعدي که با تعبيري ديگر به اين مهم اشاره دارد:
«از صد يکي به جاي نياورده شرط علم
وز حب جاه در طلب علم ديگري
مردان به سعي و رنج به جايي رسيده اند
تو بي هنر کجا رسي از نفس پروري...»
از گفته ها و تجربه ها و آثار به جاي مانده از بزرگان چنين برمي آيد که خوب زندگي کردن به طريق مطلوب هنر است. هنري که بتواند زورق خواسته ها و آرزوها را به سلامت به ساحل مقصود برساند.
تمامي مخلوقات وارث آفرينشي هستند که خداوند با حکمت متعالي در خلقت آنان انديشه اي کامل به کار برده که هر قسمت از آن مي تواند براي انسانها سرمشق و مسير تحقق نيک بختي و سعادت باشد.
هنر زندگي کردن را مي توان در طبيعت جستجو کرد. هنري ناب و خالص که در آن خلاف و اشتباه نيست آنچه مهم است فهم ما از حيات و خلقتي است که پيش روي ماست.
اگر به قول سهراب سپهري: «زندگي يافتن سکه دهشاهي در جوي خيابان باشد آن دهشاهي کم ارزش براي کسي که در آن زمان خوشحالي آورده آن زمان زندگي است نه آنکه ميلياردها سود تفاوتي در حال و احوال ايجاد نکند.»
والسلام