وجود آدمي برآمده از اراده اي متعالي است که پاي در خاک آفرينش دارد و جان در اعلي عليين. اين روح ناآرام و قلب تپنده مجموعه اي از احساس را مولد است. احساسي که دردآشناست و بي درد بي معني است.
آدمي از بدو خلقت تا به اکنون گم کرده اي دارد و پرتاب شده اي است که مي خواهد بداند کيست؟ از کجا آمده؟ و به کجا خواهد رفت.
«از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟
به کجا مي بري آخر ننمايي وطنم؟...»
احساس بودن و شدن، خواستن را محرک است و اين خواستن هاست که مجموعه فعاليت هاي بشر از آغاز تا به اکنون را آينه گي مي کند.
مهمترين آن باور است. باوري که اميد مي دهد، به جلو مي راند، انتظار را به صبوري پيوند مي زند و مي شود عامل حرکت.
انسان بدون باور حتي نمي تواند در جايگاه حيوان باشد زيرا حيوانات هم به اين مرحله رسيده اند که در طبيعت مي توانند شکار کنند، زاد و ولد نمايند و نوزادان خود را دوست بدارند و به صورت گروهي شکار کنند و عشق بورزند.
انتظار هم برآمده از باور است. انتظار بزرگ شدن. انتظار به ثمر نشستن درختي که کاشته ايم. انتظار زايش فرزندي از زمان نطفه تا 9 ماهگي. انتظار آمدن مسافر عزيزي از راهي دور. انتظار نتيجه آزموني که حاصل تلاش هاي چندين ساله است.
پس انتظار خواستني است که مي تواند کوتاه يا بلندمدت باشد. به هر ميزان انتظار کميت و کيفيت برآورده شدن يا تأثيرگذاري آن کم يا زياد باشد به همان نسبت اهميت پيدا مي کند. آدمي در طول تاريخ صدها بل هزاران پيامبر، راهنما و مراد را پشت سر گذاشته و از وجود آنان بهره ها برده است.
تمامي تحولات و تغييراتي که توسط انسانها ايجاد شده انتظار نقش مهمي در آن ايفا کرده است. اگر اولين پيامبر را آدم فرض کنيم و آخرين آن را حضرت محمد(ص) بدانيم پيوسته انتظار يک مصلح نه فقط آرزوي انسانها بوده بلکه خواست و ضرورت زندگي آنها و اراده اي براي تحقق اين خواسته وجود داشته است.
موسي وعده عيسي را داده و عيسي وعده پيامبر ديگري را، آنگونه که براساس قانونمندي طبيعت از پس هر زمستان بهار مي آيد و از پس هر بهار تابستان و هکذا...
رشد و حرکت رو به کمال هر آنچه در خلقت است ريشه در انتظار دارد و انتظار نه تنها در احساس آدمي جاي پاي محکمي دارد بلکه در فهم و عقلانيت هم يک رکن از زندگي به حساب مي آيد.
زمان خريدن براي تحقق خواسته ها و آرزوها دربرگيرنده انتظار است که مي تواند حاصل آن مقبول يا نامقبول باشد.
ما شيعيان که سلسله وجودي امامانمان را باور کرده ايم بالطبع نمي توانيم بدون امام و رهبري باشيم که بتواند آن سلسله را تداوم بخشد هرچند دير و در طول ساليان.
اين باور که کسي مي آيد که بر بدي ها و شرارت ها غلبه مي کند و جهان را به پيوندي خداپسندانه مي رساند تا همه انسانها با هر رنگ و باور و نژادي بتوانند در کنار هم زندگي شرافتمندانه اي داشته باشند. انتظار غيرمعقول و ناباورانه اي نيست و ما شيعيان امام مهدي را موعود مي دانيم براي اين منظور به دلائلي که ذکر آنها در اين کوتاه نوشتار نمي گنجد.
آنچه مهم است اينکه فلسفه انتظار را فهم کنيم و مروري بر تاريخ و حرکت آن داشته باشيم که چنين بوده است که هر انتظاري براي آمدن مصلحي توانا تحقق يافته و زنجيره اصلاحات تداوم داشته است.
پيامبران با خصيصه ها و ويژگي هاي بي بديلي آمده اند و رفته اند و جاي خود را به ديگري داده اند. ائمه نيز چنين کرده اند پر کردن خلاء يک مصلح مقدس که با اراده و مشيت الهي ظهور آن واجب مي شود صرفا يک خواسته جهاني نيست بلکه يک ضرورت است و آثار روحي رواني و معنوي بسياري دارد.
مثلا به ياد دارم زنان همسايه و دختران آنها به همراه مادرم به هر پگاه جلو منزلشان را آب و جارو مي کردند و بر اين باور بودند که هر جا تميز و روشن باشد امام زمان از آنجا عبور مي کند. اين باور حتي اگر فرض کنيم پايه عقلايي هم نداشته باشد آثار خير و نيکي از آن ايجاد مي شود که همان تميزي و پاکي است. يا اين باور که امام زمان حضوري ناملموس در هر جا مي تواند داشته باشد و شاهد و ناظر اعمال ماست نيرويي بازدارنده از گناه و اعمال زشت و غيرقانوني است.
فلسفه انتظار و چرايي آن آثار معنوي و حتي مادي بسياري دارد. يکم اينکه اميدافزاست. دوم محرک است و يأس و نااميدي از ناملايمات را کاهش مي دهد. سه ديگر آنکه آدم را به اصلاح خود و ديگران تشويق مي کند و حضور يک ناجي را قوت مي بخشد چنانکه ديده ايم چگونه پيرمردي بدون قدرت نظامي و مادي و لشکر توانست شرايطي را تغيير دهد و بر تمامي قدرت هاي مادي با دست خالي مسلط گردد. امام زمان هم با تغيير شرايط مي تواند جهاني را به تسخير خود درآورد و فلسفه انتظار را بازخواني کند.
اين باور مي تواند زمينه ساز وحدت مسلمانان به ويژه شيعيان باشد و مي تواند در تغيير شرايط نامناسب به شرايط مناسب تأثيرگذار باشد.
مي تواند خلاء يک قدرت مردمي و مقدس را پر کند و جامعه را به وجود يک مصلح با قدرت اميدوار سازد.
مي تواند نگاه ها را از جانب طاغوت ها و طاغوتچه ها به سمت يک قدرت مقدس معنوي در آينده سوق دهد.
مي تواند جامعه را براي اصلاحات آماده تر سازد و همه را به يک رشته و يک پيوند بدون رقابت هاي حزبي و درگيري هاي سياسي ترغيب نمايد.
و نيز خيلي دستاوردهاي ديگر معنوي را در پي داشته باشد.
والسلام