آهنگ ناموزون سياست در روزگار آهن و فولاد با پشتواره گلين در رهگذار حادثه ايستادن است.
سياست، تنبيه مي کند و مي فشاردت در مشت.
سياست نان مي دهد، آب را روانه مي کند به منزلگاه.
سياست امنيت مي بخشد، مجازات مي کند.
سياست زندان دارد و طناب دار براي مجرمان.
سياست عشق مي ورزد، مهرباني مي کند، طناز و شوخ و شنگ و دلرباست به دور از احساس هم نشيني.
و ما شنونده ايم بيشتر در پشت ديوارهاي بتوني در عصري که استبداد خوب جلوه مي کند و استقلال بي معني مي شود.
زمانه در گردشي نابرابر براي مردمي نان تقسيم مي کند و از ديگر مردمي نان مي گيرد و آب هم.
ديروز در افغانستان در سرزمين دربند تجاوز، گندمزارها را شخم مي زد و بوته هاي خشخاش را فرصت رشد مي داد، امروز در سودان نظاره گر برادرکشي هاي قدرت طلب است و همه روزه در فلسطين از آغاز تولد موسي تا ظهور عيسي بر سر ستون هاي بازمانده از باورهاي کهن چه خون ها که جاري نيست و چه پهلوان ها که بر زمين نمي افتند.
آري سياست است که تجاوز مي کند و قدرت پول را مي افزايد يا مي کاهد.
راستي سياست چيست؟
آيا حاصل روند شکست و پيروزي هاي آدمي است و يا از دل عقلانيت و تدبير بيرون مي آيد؟
هر چه که هست، سياست است. همان که قدرت را در چهارراه هاي چه کنم چنين تابلوهائي نصب کرده است به طرف پول، به جانب دانش، به سمت شهرت، به سوي پايگاه هاي نظامي و...
آري اين قدرت است که سياست را بر دوش دارد و سياست است که راه را هموار مي کند يا مي بندد.
خرد و عقلانيت هم قدرت است و دانش نيز که پيوسته در اختيار قدرت طلبان است که اگر نباشد سودي به دانشمندان نمي رساند.
راستي سياست چقدر مي ارزد که اگر اقتصادداني مي دانست مي توانست نرخ دلار را ثابت نگه دارد و ريال را با آن موازنه کند.
که اگر مديري مي داشت مي توانست جنگ را مديريت کند، خشکسالي را مجال ماندن ندهد و راه عشق ورزيدن را باز مي کرد تا تهاجم هوس ها نظم و قانونمندي طبيعت را درهم نريزند و اميدها و انگيزه رشد يابند.
و سياست هم به ابزاري و مشاوراني نيازمند است تا در بد و خوب وقايع و رويدادها بتواند سره از ناسره بشناسد و بگويند هر آنچه که بايد و نگويند هر آنچه نبايد.
سياست گاه خواب نما مي شود. گاه دروغ مي گويد. گاه شکست مي خورد و گاهي هم پيروز مي شود.
سياست براي خيلي ها بدنام و چيز خوبي نيست. اما سياست به قايق تندرويي مي ماند که ناخدايي مي طلبد که بتواند آن را از امواج خروشان و طوفان هاي دريايي به سلامت عبور دهد.
سياست خيلي هم با دين و ايدئولوژي سازگاري ندارد هرچند پيامبر اسلام(ص) براساس يافته هاي نويسنده کتاب «محمد پيغمبري که از نو بايد شناخت» مرد سياست، عقلانيت و خرد بوده است اما در مواردي هم سياست او را در خطر و معذوريت قرار داده است.
امام علي(ع) با تمام زهد و تقوي و دانش و تدبير از سياست معاويه و عمر و عاص لطمه خورد.
سياست اگر به معناي آگاه ساختن و تدبير و گشودن راه حل هاي ديپلماتيک باشد بدون ترفند و حقه و خواندن دست حريف راه به جايي نمي برد و دروغ مصلحت آميز را هم وسيله نجات مي داند.
راستي ما ايراني ها از سياست چه مي دانيم؟
و مردان سياسي خود را تا چه ميزان قبول داريم؟
آيا ما در سياست هاي داخلي و خارجي توفيقاتي داشته ايم؟
اگر نداشته ايم چگونه مملکت را عليرغم تمامي تهاجمات نظامي و تبليغاتي و رسانه اي حفظ کرده ايم؟
آيا انديشه هاي سياسي امروز به عنوان يک علم با ديدگاه هاي اسلامي ما تطبيق مي کند؟
اگر چرچيل را در اعمال سياست هاي موفقيت آميز در جنگ جهاني دوم نمونه بياوريم الگوهاي وي براي ما قابل باور است؟
سازي که امروز در سياست خارجي و داخلي مي نوازيم براي شنيدن آن مطبوع و مقبول ماست يا بايد در راهي که انتخاب کرده ايم با توجه به شرايط روز قدم هايمان را رهوار کنيم و از عبور از جاده هاي کم عرض و پرتگاه هاي مخوف اجتناب ورزيم.
امروز افکار عمومي دستخوش تغييراتي است که بيشتر از طريق رسانه هاي مجازي تحت تأثيرند.
چه بخواهيم و چه نخواهيم معيشت مردم، امنيت کشور و ملت، بهبود اقتصادي و اجتناب از جنگ هاي ناخواسته تحت تأثير سياست است که آن را هدف هاي استراتژيک مي دانيم و تحقق آنها وسيله اي مي طلبد که در چهارچوب سياست هاي مدبرانه باشد.
به قول حافظ:
«سازي بزن که آهي بر سازن آن توان زد
شعري بخوان که با آن رطل گران توان زد»
والسلام