فرهنگ و تمدن از جمله واژه هايي هستند که در محافل علمي و دانشگاهي و هنري و تجمعات حزبي و سياسي و رسانه ها بيشترين کاربرد را دارند هرچند بر سر تعريف و مصاديق آنها اتفاق نظري وجود ندارد . فرهنگ به آميزه اي از باورها و رفتارهايي اطلاق مي شود که نمايشگر منش و نگرش و سمت حرکت و رشد افراد تشکيل دهنده ي يک جامعه است و زاينده گي فرهنگ زماني که به شکل گيري تجمعات بزرگ و قانونمدار و ارزشمند و تاثيرگذار مي انجامد تمدن ناميده مي شود . در همين راستا مي توان مدعي شد که تمدن سازي و رسانيدن جامعه به مرحله ي خودسازي و تاثيرگذاري از نشانه هاي يک فرهنگ پويا و بالنده است . فرهنگ بايد اين قابليت را داشته باشد که تمامي رفتارها را با يکديگر هماهنگ کند و جامعه را به سمت رشد متوازن سوق دهد .
گاهي ديده مي شود که فرد يا افرادي که مدعي برخورداري از فرهنگ هستند رفتارهاي متوازني ندارند براي نمونه ديده شده فردي که در بهترين دانشگاه تحصيل مي کند و زندگي مجلل و درآمد مناسبي هم دارد بهداشت را که در رديف بديهيأت اوليه زندگي است رعايت نمي کند و نسبت به حراست از محيط زيست بي تفاوت است . مسلما چنين شخصي نمي تواند مدعي برخورداري از فرهنگ باشد .
در جامعه اي که سرانه ي مطالعه چند دقيقه است و اغلب شهروندان نسبت به مقررات و قوانين مشترک بين جوامع بشري بي تفاوت هستند ، فرهنگ در اوج مظلوميت است .
فرهنگ در جامعه اي که شعار و شعور و باور و عمل هم تراز با يکديگر نيستند ، ادعايي بيش نيست .
اصولا اين که ما با شنيدن واژه ي فرهنگ صرفا به ياد آثار ادبي و شعر و داستان مي افتيم به دليل برداشت نادرستي است که از فرهنگ داريم چرا که فرهنگ در بر گيرنده انديشه ها ، باورها و رفتارهاست به طوري که وقتي شخصي براي اولين بار از بيرون وارد يک جامعه مي شود بتواند بين رفتار و عمل شهروندان رابطه اي منطقي ببيند. طبيعتا هيچکس انتظار ندارد که در جامعه اي ديني شاهد رواج ربا ، خويشاوند سالاري و رد و بدل شدن رشوه باشد.
نبايد از نظر دور داشت که ضريب آسيب پذيري فرهنگ در جوامعي که به دليل موقعيت جغرافيايي و قرار داشتن بين شرق و غرب و شمال و جنوب همواره مورد هجمه هاي نظامي و تاخت و تاز همسايگان پيراموني بوده اند بسيار بالاست چرا که مردم ظرف هزاران سال ناگزير به سرسپردگي در برابر زور و شمشير بوده اند و ناچار شده اند براي ادامه ي حيات با جريان هاي غالب کنار بيايند و بدگوي مغلوبين و مجيزه گوي جريان پيروز باشند . مردمي که کمتر فرصت پيدا کرده اند از شخصيت واقي خودشان رونمايي کنند ، لذا همواره در طول تاريخ نيرو و ثروت و حاصل دسترنج آنها به غارت رفته و به انتظاري کشدار و تلخ براي سامان پيدا کردن زندگي خو گرفته اند . روحيات چنين مردمي در ادبيات و آثار منظوم و منثور و همچنين تکيه کلام ها و ضرب المثل ها بازتاب پيدا مي کند و اعتقاد به قضا و قدر و گردش روزگار و اميد به تغييرات ناگهاني در آن موج مي زند و چنين مردمي در به در به دنبال قهرمان مي گردند تا چند صباحي خشم آنان را فروبنشاند و دوباره روز از نو و روزي از نو .
از جمله ويژگي هاي يک فرهنگ اصيل و ريشه دار قدرتي است که براي متوازن سازي رفتارها دارد . اين که کسي خود را تابع يک باور بداند اما رفتارش نقض کننده ي چنين باوري باشد نشان مي دهد که در فضايي لبريز از دورويي رشد يافته است . مردماني که به نقاب بر چهره داشتن و تظاهر کردن و حرکت موافق با جريان آب خو مي گيرند آمادگي زيادي براي رفتارهاي غيرمنتظره دارند و تاريخ را شگفت زده مي کنند زيرا همواره مترصد فرصتي براي بروز شخصيت واقعي خود هستند !
در جامعه اي که اغلب مردم خودشان نيستند و شخصيتي ديگر را نمايندگي مي کنند ، راستگويي هزينه دارد . در چنين جامعه اي دور زدن قانون و پيش بردن کارها از طريق واسطه و فرار از ماليات و قاچاق کالا نه تنها با احساس گناه همراه نيست بلکه زرنگي تلقي مي شود .
اين که ما در گذشته چه شرايطي داشته ايم و يا اينکه آينده چه اتفاقي خواهد افتاد نمي تواند توجيه کننده نابساماني هاي کنوني در عرصه ي فرهنگ باشد .
درجا زدن و توقف دگرگوني ها در حد حفظ ظاهر موجب قرباني شدن تمامي چيزهاي خوب در جامعه مي شود و ايده هاي جديد نيز مانند کودکي که مرده به دنيا مي آيد در چنين مردابي محکوم به فنا هستند
نبود جريان سيال فرهنگ پويا ، جامعه را به ماندآبي بويناک که آب آن به تدريج توسط زمين مکيده مي شود تبديل مي کند .
در جامعه اي که دچار معلوليت فرهنگي است افراد به جاي رقابت در انديشه و توليد و هنرورزي ، نيروي خود را صرف حذف يکديگر مي کنند و سرمايه هاي فکري و مادي را به هدر مي دهند و رسوخ و تسري چنين رويه اي در تمامي سطوح محسوس است .
در جامعه ي مبتلا به رشد نامتوازن ، شاهد هرزروي نيروها خواهيم بود در نتيجه آنچه بيش از هر چيز ديگر در چنين جامعه اي آسيب مي بيند اعتماد به نفس ملي است تا جايي که جنس توليدشده در داخل کشور به عنوان جنس خارجي خريدار بيشتري پيدا مي کند !
جامعه ي برخوردار از فرهنگي پويا ، نفوذ ناپذير است و به جاي اين که نيروهاي انتظامي و نهادهاي ناظر و بازرسي ها و ... تضمين کننده ي حسن انجام کارها باشند ، وجدان عمومي از ثروت هاي مادي و معنوي و مرزهاي فرهنگي و هژموني ملي حراست مي کند . با اين نشانه ها ، تکليف معلوم است که ما در کدام نقطه از تاريخ ايستاده ايم .