جوامع بشري در طول تاريخ بارها شاهد لشکرکشي ها ، فتوحات ، شکست ها ، پيروزي ها و آمد و رفت حکام و فرمانروايان گوناگون بوده اند اما بسياري از اين اگر چه روي ادبيات و برخي تغييرات ظاهري و جابجايي افراد کليدي تاثيرگذار بوده اما تاثيرچنداني بر بهبود سرنوشت مردم نداشته است چرا که آن اتفاق اساسي يعني تغيير دروني مردم که پايه و بنيان تعيين سرنوشت است رخ نداده و به وقوع نپيوسته است . پر واضح است که آن اتفاق اساسي نه در سايه جنگ به دست مي آيد و نه پيوندي با رفت و آمد شخصيت ها دارد ، بلکه به دگرگوني مردم از درون مرتبط است لذا تا زماني که مردم از درون تغيير نکنند در بيرون اتفاقي نخواهد افتاد .
اثبات اين موضوع هزينه ي زيادي ندارد . کافي است شما از يک کشور به کشوري ديگر برويد تا متوجه شويد که تفاوت وضعيت اجتماعي و معيشتي مردم رابطه ي مستقيمي با انتظارات و سطح مطالبات آنها دارد . حتي در مواردي وقتي از يک شهردر کشور خودمان به شهري ديگر مي رويم نيز متوجه تفاوت وضعيت مردم مي شويم .
همين همسايه شرقي خودمان افغانستان را در نظر بگيريد که ظرف نيم قرن گذشته چند نوع حکومت را تجربه کرده است . از حکومت کمونيستي گرفته تا مدعيان مسلماني و دمکراسي تا اين که نهايتا دوباره طالبان بر سر کار آمدند . در تمامي اين سالها چون مردم تغيير زيادي نکردند و مناسبات بسته سنتي بر تعاملات اجتماعي حاکم بوده مطالبات مردم از سطح معيشت و زنده بودن فراتر نرفته است .
گاهي حتي يک اتفاق مشابه در دو کشور دو نتيجه ي مختلف را رقم مي زند . مثلا در افغانستان زلزله مي آيد و در ژاپن هم زلزله مي آيد . در افغانستان تلفات و خسارات و تعطيلي و بي نظمي و غارت اموال و بي سر و ساماني را به دنبال دارد و در ژاپن حتي براي يک روز هم کارها تعطيل نمي شود . علت اين تفاوت به نگاه متفاوتي بر مي گردد که نسبت به زلزله وجود دارد . در جايي زلزله را ناشي از رويدادي طبيعي مي دانند که قابل مهار است و مي توان با استحکام بخشي سازه ها و بناها آن را کم اثر و خنثي کرد ولي اغلب مردم در افغانستان تنها کاري که مي کنند فرار از خانه و دعا براي جلوگيري از وقوع آن است .
برخي از کشورها از لحاظ ميزان بارندگي تفاوت چنداني با يکديگر ندارند اما در يک جا به دليل نبود فرهنگ صحيح مصرف از خشکسالي مي نالند و در جايي ديگر آب هاي موجود را در سطح و زير زمين به گونه اي مديريت مي کنند که بتوانند حداکثر استفاده را از آن ببرند .
از باران و سيل و زلزله که بگذريم وقوع هر رويدادي در هر جامعه اي نتيجه ي متناسب با دانش و فرهنگ و ميزان مشارکت مردم در امور اجتماعي و احساس مسئوليت آنها دارد .
در يک کشور انتخاباتي صورت مي گيرد و بهترين ها به نهادهاي مشورتي راه پيدا مي کنند و در جايي ديگر چنين اتفاقي نمي افتد .
در بين کشورهاي صادر کننده ي نفت نيز چنين تفاوت هايي قابل مشاهده است به طوري که پول حاصل از فروش نفت در برخي از کشورها صرف رفاه مردم و اصلاح زيرساخت ها مي شود و در جايي ديگر صرف خريد سلاح و جنگ و مسايلي از اين قبيل .
مفهوم بيمه ي درمان در يک جامعه يعني نداشتن دغدغه در زمان بروز بيماري و در جامعه اي ديگر بيمه ي درماني يعني دربدري و مورد بي اعتنايي قرار گرفتن در راهروهاي بيمارستان ها
وجود معادن و منابع سرشار در يک کشور به توليد ثروت و توسعه مي انجامد و در جايي ديگر به رانت و اختلاس
اين تفاوت ها در واقع به مردم باز مي گردد که در چه سطحي از دانش و فرهنگ و مطالبه گري هستند .
گاهي معلمي در يک کلاس فرصت سر خاراندن پيدا نمي کند زيرا دانش آموزان اهل پرسش و مطالعه و دقت نظر هستند و در کلاسي ديگر اکثريت دانش آموزان منتظر به صدا درآمدن زنگ پايان کلاس هستند تا احساس راحتي کنند . گاهي مي بينيم که مسئولين امور ورزشي مي گردند و يک مربي موفق را پيدا مي کنند و با او قراردادي ميلياردي مي بندند و زماني که نتيجه نمي گيرند آن مربي را با توپ و تشر از کار برکنار مي کنند در حالي که همين مربي در جايي ديگر مي تواند نتايج بهتري بگيرد زيرا در فضايي مناسب تر قادر به نتيجه گيري است .
بر اين اساس به نظر مي رسد که برخي از گلايه ها محلي از اعراب نداشته باشد زيرا همه چيز را مردم تعيين مي کنند و معمولا در هر جامعه اي وقتي خيلي خوب دقيق مي شويم مي بينيم که همه چيزها با يکديگر جور هستند . هم آدمهايي که برجسته مي شوند و هم ورزش و هم کار و هم اقتصاد و هم وضعيت آب و هوا و محيط و زيست .اصولا در جوامعي که مطالبات اصلي از سطح معيشت بالا نمي رود ، اتفاق خاصي نمي افتد و تحول به سراب بيشتر شباهت دارد ، زيرا اکثريت اين گونه مي خواهند البته نه با زبان بلکه با نوع رفتار و نحوه ي مطالبه گري چرا که با زبان بي زباني مي گويند که ما مي خواهيم اين گونه باشيم . همرنگ فرهنگمان .