علماي حقوق، قانون را اينگونه تعريف کرده اند: «قانون يعني قاعده حقوقي داراي ضمانت اجراء هرچند در مورد خاص باشد...»1
پس قانوني که ضمانت اجراء ندارد نمي تواند قانون تلقي شود. در قراردادهاي اجتماعي که مردم با حاکميت مي بندند دو الزام مطمح نظر است؛ نخست الزام حاکميت به انجام خواسته هاي مشروع و قانوني مردم مانند حفظ امنيت يا تشکيل ارتش و سپاه براي مقابله با متجاوزان مرزي. دوم تعهد و پذيرش قانون از طرف مردم و اجراي آن توسط حاکميت.
حال اگر مردم خلاف قانون عمل کنند قرارداد را يکطرفه فسخ کرده اند و اگر حاکميت يا نيروهاي اجرايي به قانون عمل نکنند و يا عمل آنها مغايرت با قانون داشته باشد آنها هم قرارداد را يکطرفه فسخ کرده اند.
و اما همه مي دانيم که اگر قوانين اجرايي نشود و به حال خود رها شود يا عده اي نه چندان کم قانون را به هر وسيله و يا روشي دور بزنند نوعي بي نظمي، نظام گسيختگي قانوني و به تعبير عوام بلبشو و به تعبير زبان بيگانه آنارشيسم ظهور و بروز مي کند.
متأسفانه اخيرا شاهديم که بسياري از تابلوهاي راهنمايي و رانندگي در کوچه ها و خيابان ها نصب شده اند اما گويي نيستند و رانندگان زير تابلو توقف ممنوع يا مطلقا ممنوع پارک مي کنند و جريمه هم نمي شوند. اي کاش اين تابلوها جمع شوند تا حرمت قانون حفظ شود و يا آنکه همانند ديگر کشورها پليس کوچکترين اهمالي نسبت به قانون شکنان نداشته باشد.
از طرفي شاهد ترافيک و تراکم اتومبيل ها در خيابان ها هستيم که يکي از دلائل آن عدم رعايت مقررات راهنمايي و رانندگي است. گويي پليسي در خيابانها چندان حضوري جدي ندارد!
درخصوص تعهد به نرخ گذاري هاي کالاها و مواد مورد نياز مردم هم با همين قانون گريزي مواجهيم. گويي مجامع امور صنفي هيچ نظارت دقيقي ندارند و اگر هم حضوري دارند با اهمال و بي خيالي برخورد مي کنند. لذا وقتي مجريان قانون يا ناتوانند در اجراي آن و يا بي خيال و کم نيرو، بي قانوني و اعمال سلايق فردي و شخصي مشروع تلقي مي شود و به عرف تبديل مي گردد. نمونه آن را مي توان در سد معبر پياده روها توسط کسبه مشاهده کرد.
وقتي پليس جدي نباشد در وسط خيابان هم اتومبيل پارک مي شود. اگر نيروهاي بيکار جوان را در اداره راهنمايي و رانندگي به کار بگيريم آنقدر مي توانند جريمه کنند که چند برابر حقوق خودشان را درآورند. اين همه جوان بيکار هم مي توانند نظم و قانونمندي ايجاد کنند اگر به خوبي دوره هاي آموزشي را سپري کنند.
وقتي شهري به کلانشهر تبديل مي شود و به سرعت گسترش مي يابد به نيروهاي نظامي و انتظامي بيشتري نياز دارد و همچنين تجهيزات به روزتري. نمي توان با نيروهاي ده سال قبل براي امروز برنامه ريزي کرد.
نکته مهم تر آنکه اين همه تابلوهاي عريض و طويل تبليغات بازرگاني هيچ کدام از مقررات و هشدار دادن به رانندگان دم نمي زنند بلکه حواس آنان را هم پرت مي کنند.
فرهنگ سازي براي قانونمند شدن را مي بايد از مهدکودک ها و دبستان ها شروع کرد. يعني بچه اي که روي پاي خود مي ايستد و مي تواند راه برود بايد قانون راه رفتن را بياموزد. نه آنکه به دانشجويي دانشگاهي تبديل شود که راه رفتن در طول و عرض خيابان را با پياده رو تشخيص ندهد و در صورت تشخيص هم ترجيح بدهد از هر طرف خيابان که اراده کند راه برود، بدود يا بايستد.
حقيقتا ما از فرهنگ رفتاري در تعاملات اجتماعي عقب مانده ايم. يعني همانگونه که چندان به تميزي، اطوکشي لباس، واکس کفشمان و سر و صورتمان اهميت نمي دهيم به راه رفتن و ايستادنمان هم چندان اهميت نمي دهيم. همه ما مي دانيم که يکي از ويژگي حکومت هاي مردم سالار تقيد همگان به قانون مندي است نه قانون گريزي و يا قانون ستيزي. قانون گريزي يک حرکت سياسي نيست بلکه يک بي خيالي عادت شده است که منافع فرد بر منافع جمع ترجيح داده مي شود.
يکي از عوامل تورم و گراني مردم هستند که به هر ميزان کالا با هر نرخي ارائه شود، مي خرند و هيچ مقابله اي نمي کنند بلکه دولت را مخاطب قرار مي دهند و تصور مي کنند تمامي مشکلات کشور زير سر دولت است. دولت که تافته جدا بافته نيست. دولت را خودمان انتخاب کرده يا پذيرفته ايم و از ميان همين مردم بلند شده اند. وقتي مردم نردبان ترقي عده اي مي شوند که ناکارآمدند نتيجه اي جز ناکارآمدي نمي بينند.
اين مردم هستند که مي بايد تن به قانون و نظم دهند تا از بي قانوني رنج نبرند. امر به معروف و نهي از منکر گرچه جزء فروع دين است و لفظ عربي دارد اما اصالتا يک فرهنگ است. فرهنگي که مردم را از بي تفاوتي و بي توجهي به قانون گريزي خارج مي کند و همگان را نسبت به يکديگر و اعمال يکديگر مسئول مي داند. امر به معروف و نهي از منکر صرفا جنبه ديني ندارد. بلکه جنبه هاي فرهنگي آن مي تواند از جنبه هاي ديني اش بيشتر باشد.
به عنوان مثال اگر در کشورهاي اروپايي يک نفر به هنگام بالا رفتن از پله هاي برقي در سمت راست حرکت نکند از کسي که مي خواهد با سرعت بيشتري عبور کند تذکر مي گيرد.
بعضي از رفتارهاي خوب در ارتباطات به يک عرف تبديل شده اند مانند سلام کردن، صبح به خير گفتن. حقوق همسايه را رعايت کردن. مؤدب بودن. سخن نيکو گفتن و خيلي رفتارهاي ديگر که خوشبختانه ما ايرانيان از قديم الايام به آنها خو پيدا کرده ايم. اما در رعايت قوانين و مقررات راهنمايي و رانندگي لنگ مي زنيم و جرائمي مانند رشوه خواري، کلاهبرداري، دروغ، رياکاري براي بعضي ها عادت شده است که در هر مورد آنها نوعي بي مسئوليتي نسبت به ديگران عامل اصلي است.
هرچند دروغ راه گريزي براي پنهان کردن کاري است که نبايد بشود اما وقتي همگاني شود خاصيت خود را از دست مي دهد زيرا ناباوري و شک را تقويت مي کند و بدبيني همگاني را افزايش مي دهد. مطلبي که اينک با آن مواجهيم اين که حتي بعضي ها راست را نيز دروغ مي پندارند. خرد، دانش، عقلانيت و احساسات پاک به تنهايي کارساز نيستند. ترس با احترام به خدا و روز بازخواست است که ضامن به کارگيري درست همه آنهاست.
والسلام