بي عدالتي در توزيع امکانات آموزشي در سطح کشور چيزي نيست که قابل انکار باشد . از کيفيت ساختمان ها گرفته تا نحوه ي اداره ي مدارس و همچنين تفاوت کارآيي معلماني که در روستاها ، شهرستان ها و شهرها و کلان شهرها به تدريس مشغول هستند ، گوياي اين واقعيت است در حالي که نمي توان از اختلاف ضريب هوشي کودکان روستايي با کودکان شهري سخن گفت .در اغلب موارد ، ما به راحتي از الزامات قانوني تحصيل رايگان سخن مي گوييم اما آيا شرايط تحصيل براي کودکي که ناگزير است از يک روستا در شرايط آب و هوايي نامساعد به روستايي ديگر برود با دانش آموزي که با سرويس از درب منزل سوار مي شود تا خود را به مدرسه برساند ، يکسان است ؟ بديهي است که کم تجربه گي و همچنين خستگي ناشي از طي مسيرهاي طولاني براي معلماني که در روستاها تدريس مي کنند روي برآيند کاري آنها تاثير مي گذارد و از طرفي ديگر الزام نوجوانان روستايي براي کمک به امور کشاورزي و دامداري خانواده بخشي از وقت مفيد آنها را مي گيرد و توجيه کننده ي پايين بودن نمرات آنهاست .
مشکلي که از اين پس براي روستانشينان و بچه هاي شهرستاني وجود دارد اين است که با برخورداري از سطح پاييني از کيفيت آموزشي بايد در امتحانات نهايي با دانش آموزاني رقابت کنند که مدارس و معلماني با کيفيت بالاتر دارند که با توجه به سهم 40 درصدي معدل در کنکور کار را براي راهيابي آنها به دانشگاه مشکل مي کند .
بر اساس اصل 30 قانون اساسي بر رايگان بودن تحصيل دولت موظف است زمينه ي برخورداري کودکان و نوجوانان و جوانان را از تحصيل فراهم کند .
مشارکت مردم و خيرين در احداث مراکز آموزشي در ايران که همواره با انگيزه هاي خيرخواهانه دنبال گرديده با وجود گستردگي در حدي نيست که بتواند پاسخگوي نياز ميليون ها دانش آموز باشد به همين دليل تفسيري که از اصل 30 قانون اساسي صورت گرفته وظيفه دولت در فراهم سازي امکانات آموزشي را در حد توان و بضاعت توصيف کرده که البته چهارچوب مشخصي هم ندارد زيرا سهم آموزش و پرورش از بودجه ساليانه هرگز در حدي نبوده که بتوان گفت دولت ها به وظايف خود با توجه به دراولويت بودن امرآموزش براي کشوري در حال توسعه به صورت تمام و کمال عمل کرده اند .شايان ذکر است که بيشترين بخش از بودجه تخصيص داده شده به آموزش و پرورش صرف پرداخت حقوق خدمه ، معلمان و کادر اداري اين وزارتخانه مي شود و آنچه مي ماند سرانه ي کمي است که براي ايجاد خيزش در کيفيت آموزش و ايجاد انگيزه در دانش آموزان و معلمان کافي نيست . مشکل بزرگ آموزش و پرورش که به موازات ايجاد تنگناهاي اقتصادي روز به روز بيش از گذشته خودنمايي مي کند رويکرد معلمان به شغل دوم و اضافه کاري است که کيفيت کار آنها را پايين مي آورد و فرصت روزآمد شدن را از آنها مي گيرد و اين مسئله در زمان فراگيري کرونا خود را نشان داد به طوري که بسياري از معلمان يا به دليل عدم آشنايي با وسايل ارتباطي نوين و يا نداشتن وسيله مناسب نتوانستند با دانش آموزان تعاملي دوسويه و مطلوب برقرار کنند. علي رغم اين که کشورهاي در حال توسعه همواره بايد در بودجه بندي هاي ساليانه نگاه ويژه اي به آموزش و پرورش داشته باشند مي بينيم که در گيري آموزش و پرورش با مسايل حاشيه اي و در اولويت چندم بودن آموزش به زعم برخي از نمايندگان مجلس آموزش و پرورش همواره هم با کمي بودجه و هم زمان واريز آن مشکل داشته است .
جاي تاسف است که بگوييم با وجود تلاش هايي که ظرف 4 دهه گذشته براي باسواد کردن پا به سن گذاشته ها صورت گرفته ، آمار کودکاني که به دليل فقر خانواده ها ناگزير به ترک تحصيل شده اند نيز رو به افزايش است .
برخي توجيهات غير منطقي ارائه شده از سوي خانواده ها براي ترک تحصيل کودکان و نوجوانان در شرايطي که زندگي در عصر ارتباطات نيازمند برخورداري از توانايي کار با ابزارهاي روزآمد و در گرو داشتن سواد است از پذيرش بالايي برخوردار نيست هر چند به نظر مي رسد که برخي از طيف هاي فکري ترجيح مي دهند به جاي مواجهه با جوانان آگاه و مطالبه گر در برابر جواناني قرار گيرند که تسليم شرايط شده اند .
ناگفته پيداست که تحصيل پسران و دختران تا زماني که موفق به اخذ مدرک معتبر شوند روي بالا رفتن سن ازدواج آنها تاثير گذاشته و معادله هاي قبلي را در بحث جمعيت بر هم زده است که البته راه حل آن اين نيست که با بالا بردن هزينه هاي جاري زمينه ي ترک تحصيل کودکان خصوصا در مناطق روستايي فراهم گردد .
ظرف چند دهه گذشته تاکنون در چند نوبت شاهد تغيير در نظام آموزشي بوده ايم که هيچ يک به اهداف از پيش تعيين شده دست نيافتند زيرا قادر به حل مشکل اصلي که بلاتکليفي دانش آموز پس از فراغت از تحصيل بود نبودند.
بايد اذعان داشت که وظيفه ي اصلي آموزش و پرورش تجهيز دانش آموزان به دانش و تجربه ي توامان است تا پس از فراغت از تحصيل بتوانند در ابعاد گوناگون به گزينش و انتخاب دست بزنند در حالي که برخي مي خواهند از همان ابتدا دانش آموزان را در قالبي از پيش تعيين شده از لحاظ فکري بريزند و از او انتظار خاصي داشته باشند اما ناهمسويي جامعه و خانواده ها با چنين رويکردي وضعيت شتر مرغي کنوني را براي دانش آموزان رقم زده است به طوري که نه مرغ مي شوند که تخم بگذارند و نه شتر مي شوند که بار ببرند و در اين ميان عده اي با سازي ناکوک آهنگي توليد مي کنند که همراهي با آن امکان پذير نيست .