اکثر سياستمداران و فرماندهان نظامي و انتظامي و حکام و دولتمردان هر کشوري از ميان ملتي برخاسته اند که آن ملت از تربيت و آموزش و پرورش براساس فرهنگ، سنت و روش هاي تربيتي مناسب يا نامناسبي برخوردار بوده اند. ضرب المثلي مي گويد: «از کوزه همان برون تراود که در اوست» لذا نمي توان دانش و روش هاي تربيتي را در ميان جامعه اي اعمال نمود که خميرمايه تربيتي و ميراث هاي فرهنگي آن جامعه با تربيت به لحاظ ماهوي و شکلي تناسبي ندارد و اگر چنين کنيم شاهد رفتارهاي متناقضي از مردم هستيم که چه بسا بازتاب تربيت و آموزش، معجوني از رفتارهاي ناهمخوان و معارض باشد.
سياست يا تدبير اداره کشور توسط حکمرانان بي شک برآمده از اخلاق و رفتاري است که آنها در طول زندگي داشته اند و به آن عادت کرده اند به گونه اي که هر قانون نظام مندي قادر نخواهد بود وجدان دولتمردي را از پذيرش جامعه آزاد و عدالتخواه ملزم به تبعيت نمايد مگر آنکه آن دولتمرد در جامعه اي آزاد و عدالت محور تربيت شده و آموزش هاي لازم را ديده باشد.
اگر پدر، مادر، معلم، مدرسه، محيط و وراثت و اجتماع در تربيت و آموزش، هماهنگ و همدل نباشند، تربيت در ابعاد مختلف ظهور و بروز رفتاري ندارد.
هر انقلابي برآمده از خواست ملتي است که آن ملت خواهان تحول و تغييراتي براي زندگي بهتر و برآوردن آرزوهاي ملي خود هستند. اينکه چه نوع تغييراتي مي تواند به ثمر نشيند بستگي دارد به نوع آموزش و تربيت جامعه انقلابي و باورهاي ديني و ويژگي هاي فرهنگي که آن ملت با آن رشد کرده و بزرگ شده اند.
اينکه بعضي ها در تحليل هاي سياسي مي گويند مي خواستيم ژاپن شويم از کره جنوبي هم عقب مانديم نه ژاپن را شناخته اند و نه کره جنوبي را زيرا آنچه ملتي را به پيشرفت و توسعه مي رساند صرفأ با بخشنامه و تصويب قانون و داشتن نهادهاي حکومتي و مجلس و دولت ميسر نمي شود، بلکه روح ملي نظام مندي است که از تربيت و آموزش مايه گرفته که بتواند با استفاده از شرايط جغرافيايي و قابليت هاي سرزميني که در آن سکني دارد و در آن متولد شده بهره مند شود هر چند اهدافي که حکومت ها دنبال مي کنند و سياستي که اعمال مي نمايند در رشد و توسعه مؤثرند مشروط بر آنکه رابطه حکومت با ملت رابطه اي دوطرفه و همسو باشد تا عدالت و آزادي فرصت ظهور يابند.
اگر دولت ها بخواهند فرهنگ و تربيت را بر دوش سياست بنشانند و بدون خواست و اراده ملي مطامع و مقاصد خود را دنبال کنند تبديل مي شوند به حکومت هاي ديکتاتور هر چند ظاهرا آزادي هاي مدني را پاس دارند اما بايد سياست را بر دوش فرهنگ گذارند زيرا فرهنگ و آموزش است که سياست ها را تطهير مي کند آنگاه مي توان اميد داشت که جامعه به لحاظ سياسي به آموزش و تربيتي برسد که هر کس پليس اعمال خود باشد.
وقتي مراکز دادگاهي با توجه به رشد بي رويه دعاوي و پرونده هاي قضايي گسترش مي يابند و بالطبع زندان هاي جديد بنا مي شوند و نيروهاي انتظامي بيشتري نظم جامعه را عهده دار مي گردند يعني آموزش و پرورش و مراکز فرهنگي ما و حتي حوزه هاي علميه ما ناکارآمدند و نتوانسته اند جامعه را به صلاح و رستگاري برسانند.
اگر سياست هاي اقتصادي پاسخگوي نيازهاي جامعه نبوده و يا روند اعمال سياست خارجي به هر دليلي قادر به ايجاد روابط بين المللي حسنه براي داد و ستدهاي اقتصادي و بازرگاني نبوده و روز به روز کشور با تورم و گراني و نارضايتي عمومي از وضع اقتصادي مواجه است دولت مي بايد در سياست اقتصادي خود تجديدنظر کند.
نتيجه آنکه بازتاب عملکرد جامعه به عملکرد دولت برمي گردد و عملکرد دولت به جامعه زيرا اين دو با هم رابطه اي مستقيم دارند و هر آنچه ملت و دولت را در صراط مستقيم و موقعيت مطلوب قرار مي دهد آموزش و تربيت لازم و صحيح است زيرا هر ناراستي از دو طرف به نوع آموزش و تربيت و سياست گذاري هاي حاکميت برمي گردد.
اگر نظر سيموئل درست باشد که: «تربيت يعني مهيا ساختن فرد براي آنکه نخست خويشتن و سپس اجتماع خود را خوشبخت نمايد...» هر نوع ناراستي و نابخردي به تربيت برمي گردد.
جامعه خوشبخت جامعه اي است که خوب تربيت شده و آموزش هاي لازم را ديده .
هرچند روش و اهدافي که دولت ها دنبال مي کنند بر اصلاح تربيت و آموزش هاي ضروري بسيار موثر است و نمي توان نقش حاکميت را در پيشرفت و موفقيت يک ملت بي تأثير دانست لذا رياست با تربيت و آموزش رابطه اي مستقيم دارد.
والسلام