سرمقاله "اسماعیل عسلی" 15 مرداد 1402 از "چه مي خواستيم " تا " در کجا هستيم"
عوامل زيادي خصوصا ظرف يک قرن گذشته تاثير قابل ملاحظه اي بر ايجاد تحولات اجتماعي داشته اند .
برق و روشنايي و به دنبال آن استفاده از وسايل جديد لوازم خانگي ، به ميدان آمدن وسايط نقليه جديد ، بهره گيري از وسايل ارتباطي که به نوبه خود حرکتي انقلابي توصيف مي شود ، عرض اندام کامپيوتر و دستگاه هايي که قادر به انجام محاسبات دقيق با سرعت بالا هستند .
جلوه گري دستگاه هاي ضبط صوت و ضبط تصوير و همچنين فيلمبرداري که به دنبال بهره گيري از ماهواره ها قابليت آنها با شگفتي هاي غيرمنتظره همراه بوده است .
دستيابي پزشکان به روش هاي نوين درمان ، توليد انواع واکسن ها و به منصه ي ظهور رسيدن دستگاه هاي ياري رسان به پزشکان در بحث تشخيص و معالجه و تغيير جنسيت و عمل زيبايي و تشکيل بانک انواع فراورده هاي خوني و ...همه ي اين موارد که هريک به تنهايي مي توانستند کم و کيف زندگي انسان ها را دگرگون کنند در يک بازه ي زماني کوتاه وارد جوامع گوناگون شده و تاثيرات متفاوتي از خود بر جاي گذاشته اند .
اصولا ، نوآوري ها در زمينه هاي گوناگون در جوامعي که به صورت خودجوش و با تکيه بر زيرساخت هاي علمي و فرهنگي صورت مي گيرد و حاصل پژوهش و آزمون و خطاست ، اگر چه با چالش هاي ناگزيري همراه بوده و روي کاهش نيروي انساني و همچنين رواج گونه اي انضباط مدرن تاثيرگذاشته ولي اين نوآوري ها در کشورهاي برخوردار از ظرفيت فرهنگي بالا به ايجاد جوامع چند قطبي، استحاله فرهنگي و خودباختگي و مقاومت در برابر شيوه هاي مدرن زندگي و همچنين آسيب ديدن خط و زبان منجر نگرديده است اما متاسفانه در جوامع سنتي که مصرف کننده توليدات کشورهاي توسعه يافته بوده اند آثار مخربي برجاي گذاشته به طوري که ابتدا شاهد مقاومتي بيهوده و هزينه بر در برابر مظاهر تمدن جديد بوده ايم و در ادامه که تسليم موج تغييرات شده ايم نيز چون از آمادگي لازم براي نهادينه کردن فرهنگي فراخوربهره مندي از امکانات جديد برخوردار نبوده ايم ، سرعت تحولات اجتماعي تناسبي با موج بهره مندي از دستاوردهاي تمدن جديد نداشته است .
شايد بتوان گفت بخشي از تحولات رخ داده در کشورهاي توسعه نيافته در واقع کاريکاتوري از تحولاتي بود که در کشورهاي توسعه يافته رخ مي داد به طوري که وقتي از بالا به چنين کشورهايي نگاه مي کنيم ظاهرا شبيه کشورهاي توسعه يافته به نظر مي رسند اما از نشانه هاي توسعه يافتگي نظير رشد متوازن ، رفاه ، قانونمندي ، کارآفريني و توليد ثروت و .... خبري نيست
گاهي بعضي ها بدون اشاره به جذابيت مظاهر تمدن جديد از توطئه هاي درازدامن فرهنگي که دشمنان تدارک ديده اند سخن مي گويند در حالي که بسياري از خودباختگي ها و شيفتگي ها در برابر تمدن غربي صرفا محصول جذابيت آنها براي نسل جديد است و آنها در اين رابطه نياز چنداني به تبليغات آنچناني ندارند بلکه گاهي مقاومت بيهوده در برابر چنين واقعيت گريزناپذيري اثر معکوس داشته و منجر به تجزيه ي سرمايه ها و اتلاف وقت براي دفاع از آنچه سنت و فرهنگ نام گرفته شده و به عقب نشيني هاي مضاعف انجاميده است .
ناگفته پيداست بازدارنده گي براي دفاع از فرهنگي که موجوديت و هويت ما به آن گره خورده همواره راهگشا نيست زيرا همان گونه که با قلماسنگ نمي توان به جنگ تانک و توپ رفت ، با دست مايه قرار دادن شيوه هاي سنتي نخ نما شده نيز نمي توانيم با مظاهر فرهنگ غربي مقابله کنيم . ضمن اين که ما در بسياري از اوقات تعريفي انحصاري و ايزوله شده از فرهنگ داريم که چنين تعريفي همپوشاني بالايي براي اين که همگان را زير چتر خود قرار دهد ندارد .
ما گاهي از تلاش براي رسيدن به چيزي سخن مي گوييم که نمونه هاي بهتر آن در غرب تجربه شده و مي شود و گويا تنها دغدغه ي ما اين است که مهر مخصوص خودمان را بر پيشاني آن بزنيم که گونه اي واکنش تبخترآميز است و فرجام خوشي هم ندارد !
برخي با ندانم کاري و مبارزه ي ناشيانه که دافعه ي زيادي هم ايجاد مي کند و به ريزش هاي مداوم مي انجامد نقش ستون پنجم را در موضوع تهاجم فرهنگي ايفا مي کنند و در عين حال انتظار دارند که بودجه و امکانات فراوان براي چنين کاري در اختيار آنها قرار گيرد در حالي که ميدان داري در عرصه ي فرهنگ در گرو تفکيک تهديدها از فرصت ها براي سبقت گرفتن از رقبا در عرصه ي بين المللي است که هيچ تناسبي با نگاه جزيره اي به مسائل و بستن درهاي گفت وگو و قهر و غيظ هاي بچه گانه تحت لواي شعارهاي پر طمطراق ندارد .
زماني بود که غربي ها به دليل احساس حقارت در برابر دستاوردهاي فرهنگ ايراني احساسي مشابه احساس ما داشتند تا جايي که فرانسوي ها و اسپانيايي ها حتي خانه هاي خود را به سبک ايراني طراحي مي کردند اما دانشمندان علوم اجتماعي و برخي از فيلسوفان اروپايي با روشنگري هاي اقناع کننده اين وضعيت را تغيير دادند . اساسا براي کاستن از آثار منفي دستاوردهاي فرهنگ غرب نبايد از موضع انکار و تخطئه وارد شويم بلکه بايد با ايرانيزه کردن آنها و بومي سازي بدون پشت کردن به استانداردها خود را از اين مهلکه بيرون بکشيم . در رودررويي هاي نظامي و سياسي و اقتصادي معيارهاي زيادي براي تشخيص دوست از دشمن وجود دارد اما در منازعات فرهنگي اگر مراقب نباشيم ناخواسته در زمين دشمن بازي مي کنيم . در منازعات فرهنگي اين که ما چه مي گوييم و چه مي خواهيم بکنيم اهميتي ندارد بلکه آنچه اهميت دارد نتيجه و دستاوردي است که به آن رسيده ايم . گاهي بين " چه مي خواستيم " با " در کجا هستيم " فاصله ي زيادي وجود دارد .