وارد حساب کاربری خود شوید

نام کاربر *
کلمه عبور *
مرا به خاطر بسپار

ایجاد یک حساب کاربری

فیلدها با ستاره (*) مشخص شده اند مورد نیاز است.
نام *
نام کاربر *
کلمه عبور *
تائید رمز عبور *
پست الکترونیک *
تأیید ایمیل *
کپچا *
Reload Captcha

    حکایتی تلخ  

    توسط اسماعیل عسلی/ سردبیر روزنامه عصرمردم 17 دی 1402 277 0
    سرمقاله 18 دی 1402 اسماعیل عسلی              حکایتی تلخ
    برای بسیاری از مردم که شاهد خشونت های غیرانسانی نظیرآنچه در گلزار شهدای کرمان رخ داد هستند این پرسش پیش می آید که چنین خشونت های وحشیانه ای که در گذشته ای نه چندان دور سابقه نداشته از کجا سرچشمه می گیرد
    بر اساس شواهد و قرائن غیر قابل انکار، خشونت های رخ داده ظرف چند دهه ی اخیر اعم از این که حاصل جنگ های نظامی باشد و یا ترور، به دنبال تغییر معادلات حاکم بر مناسبات منطقه ای و بین المللی صورت گرفته است چرا که کشورهای قدرتمند در برابر زایش قدرت های جدید و تغییر معادلات منطقه ای و جهانی، مقاومت می کنند و از آنجایی که در مواردی قادر به دخالت مستقیم و شفاف نیستند ، ترجیح می دهند با تاسیس گروه های نیابتی و تروریستی و تامین سلاح و امکانات برای آنها ، به مقاصد خود دست یابند تا آنجا که این مسئله کم کم در حال تبدیل شدن به یک شیوه ی دخالت غیرمستقیم توسط بسیاری از کشورهاست. اتکای گروه های تروریستی به ایدئولوژی ، افکار عمومی جهانی را برای پیدا کردن سرنخ های اصلی ترور دچار سردرگمی می کند . برای نمونه گروه داعش اینگونه وانمود می کند که به دنبال احیای خلافت اسلامی است و این در حالی است که اهل اطلاع می دانند چنین گروهی که خود را مستقل از تمامی دولت ها می داند بدون حمایت های مالی و تسلیحاتی و مخابراتی و لجستیکی و بهره گیری از تکنولوژی نوین و همچنین در اختیار داشتن نقشه سرزمین هایی که مورد هجوم قرار می دهد قادر به عضو گیری و سازماندهی و گسیل نیروهای خود نیست. جالب اینجاست که بسیاری از چهره های شاخص گروه های تروریستی سابقه دستگیری توسط آمریکایی ها و قرار گرفتن تحت بازجویی های ویژه در زندان گوانتانامو را دارند که نقطه ی آغازین سازماندهی آنها به روشی اغوا کننده است . چرا که بسیاری تصور می کنند شخصی که توسط آمریکایی ها زندانی و شکنجه شده چگونه می تواند عامل نفوذی آنها باشد ؟ در حالی که سران داعش با اغلب پیروان اغفال شده ی خود تفاوت زیادی دارند . همچنان که بن لادن چه از لحاظ ثروت و سواد و چه از جهات پیچیدگی شخصیتی قابل مقایسه با کسانی که در افغانستان با او همکاری می کردند، نیست . نحوه ی کشته شدن او که در هاله ای از ابهام قرار دارد نیز نشان می دهد باید بین کسانی که گروه القاعده را هدایت و خط دهی می کنند با کسانی که دچار توهم مبارزه برای برقراری خلافت اسلامی هستند تفاوت قائل شد . در غرب اینگونه وانمود می شود که مسلمانان ظرفیت سازگاری با یکدیگر را ندارند و وجود شاخه های متعدد مذهبی زمینه را برای درگیری بین آنها فراهم می کند و با این گونه تبلیغات و تلویحا با محکوم کردن حرکات تروریستی سعی می کنند نقش خود را انکار نمایند و برای قربانیان اشک تمساح بریزند در حالی که همین گروه های متعدد مذهبی سالها در کنار یکدیگر زندگی کرده اند ولی هرگز با چنین خشونت های سبعانه ای مواجه نبوده اند. رواج حرکات انتحاری در بین گروه های سلفی نشان دهنده ی این است که اغلب کسانی که از سران داعش پیروی می کنند افرادی فریب خورده هستند که به دلیل شستشوی مغزی که روی آنها صورت گرفته ، تصور می کنند که رهبرانشان واقعا به دنبال تبعیت از اسلام هستند و اگر به آنها می گویند شما پس از کشته شدن در یک عملیات انتحاری و تکه تکه کردن عده ای بی گناه با پیامبر اکرم (ص) در بهشت هم سفره می شوید باور می کنند! . در کتاب مثنوی معنوی ماجرای عبرت آموزی نقل شده که یهودیان پس از این که نتوانستند جلو رواج مسیحیت را بگیرند یک نفر از خودشان را وادار کردند که به صورت ساختگی و نمایشی مسیحی شود و حتی گوش و بینی او را نیز بریدند تا اینگونه وانمود کنند که حتی در زیر شکنجه هم مقاومت کرده و در اعتقاد به مسیحیت بسیار استوار است و با این شیوه کار را به جایی رسانیدند که آن شخص در بین مسیحیان محبوبیت پیدا کرد و به پیشوایی آنها برگزیده شد و تا زمان مرگش همه از او پیروی کردند تا این که زمان بهره برداری از اعتماد پیروانش فرارسید و او در بستر مرگ یکی یکی سران گروه های مسیحی را فراخواند و به دست هر کدام نوشته ای داد تا پس از مرگش آن را باز کنند . پس از مرگ او سران گروه های مسیحی هر کدام جداگانه وصیت نامه ای که به صورت محرمانه دریافت کرده بودند را باز کردند که در آن نوشته بود تو جانشین من هستی و هرکس نوشته ای شبیه این از طرف من ارائه کرد شیاد است و باید با او بجنگی و به این ترتیب جنگی خونین بین تمامی گروه های مسیحی به راه انداخت بدون آن که یهودیان به دست داشتن در آن متهم شوند. آمریکا نیز عده ای از عوامل خود را به عنوان تروریست دستگیر کرد و به زندان انداخت و سپس با بوق و کرنا آنها را آزاد کرد یا فراری داد تا از آنها قهرمان بسازد و سپس پول و امکانات را از طریق عوامل دست دومش در کشورهای نفت خیز در اختیار آنها قرار داد و آنها را در سرزمین هایی که قرار بود آشفته و بحرانی شود پراکنده ساخت . رواج شیوه های غیرمرسوم نظیر برده داری و نکاح جهاد و گردن زدن و به آتش کشیدن ، بی اعتنایی به هنجاری های انسانی واعمال مجازات های عجیب و غریب به نام اسلام که قبلا منتقدان غربی اسلام روی آنها با غوغا سالاری انگشت می گذاشتند از نشانه های بارز گروه های سلفی است . در میان کسانی که جذب گروه های سلفی می شوند لژیونرهای خارجی که مسلمان هم نیستند وجود دارند که به دنبال اطفای شهوت ، غارت و انتقال آثار تاریخی و حصول اطمینان از انجام صحیح ماموریت ها هستند . به همین دلیل گروه هایی نظیر داعش تا زمانی که از چنین سرچشمه هایی آب می خورند صرفا با برخورد نظامی مقطعی از بین نمی روند و این گروه ها بدون تردید توسط اسرائیل و آمریکا و سازمان های جاسوسی غربی حمایت می شوند و ماموریت اصلی آنها بحران سازی ، متشنج کردن کشورهای اسلامی و ارائه ی تصویری مشوه از اسلام برای جلوگیری از گرایش جوانان غربی به این آیین است که با توجه به افزایش جمعیت مسلمانان در اروپا و آمریکا قابل توجیه است اما متاسفانه این موضوع هنوز برای بسیاری جا نیفتاده و جای تعجب است که عده ای در کشورهای اسلامی دائما با برجسته کردن اختلافات مذهبی ، شکاف های موجود را عمیق تر می کنند و با یادآوری برخی رویدادهای تحریف شده و تحریک انگیز که اصحاب پیامبر از آن عبور کرده اند ، آب به آسیاب دشمن می ریزند و از توطئه ای که برای آنها تدارک دیده شده خبر ندارند. گاهی عده ای بدون آن که بدانند به دشمنان خدمت می کنند . داستان دیگری در مثنوی وجود دارد که فردی نیمه شب به خانقاهی در میانه راه می رسد و خر خود را بیرون از خانقاه می بندد و وارد جمع دراویش می شود تا شب را به صبح برساند و سپس به راه خود ادامه دهد غافل از این که عده ای درویش گرسنه چشم طمع به گوشت خر او دوخته بودند . اهالی خانقاه که او را ساده لوح دیدند خرش را کشتند و کباب کردند و به خودش هم دادند و سپس مشغول رقص و سماع شدند و با هم آواز می خواندند که خر برفت و خر برفت و خربرفت و این بیچاره هم با آنها همراهی می کرد و می رقصید و می گفت چه شب خوبی است تا این که صبح از آنها خداحافظی کرد و به سراغ خرش رفت و او را ندید. وقتی از اهالی خانقاه سراغ خرش را گرفت آنها به او گفتند مرد حسابی ما دیشب گرسنه بودیم و خر تو را کشتیم و خوردیم و به خودت هم دادیم و با هم رقصیدیم و با هم خواندیم که خر برفت و خر برفت و خر برفت و تو هم با ما همراهی می کردی . این حکایت تلخ بیانگر چگونگی اغفال شدن مسلمانانی است که بدون آن که بدانند چه نقشه ای برای آنها کشیده شده به طرق مختلف گریبان یکدیگر را می گیرند و با دشمن همراهی می کنند . !!
     
    شماره روزنامه:7952
    این مورد را ارزیابی کنید
    (1 رای)
    آخرین ویرایش در یکشنبه, 17 دی 1402

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
    از ارسال دیدگاه های نا مرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.
    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.
    در غیر این صورت، «عصر مردم» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.