کارزار ایدئولوژیک که پیوست اقتصادی نداشته باشد در دنیایی که مناسبات مالی تعیین کننده ی جایگاه کشورهاست ، به گونه ای سرمایه سوزی شباهت پیدا می کند که خوش بینانه ترین دستاورد آن استحاله ی تدریجی در دامی است که رقبای سیاسی و منطقه ای می گسترانند. زمانی که آمریکایی ها در برابر روسیه شوروی بر سر اثبات برتری دیدگاه خود و دفاع از لیبرالیسم و اقتصاد آزاد رقابت می کردند، شهروندان آمریکایی با استقبال از مصرف کالاهای تولیدی به این مبارزه پیوستند به طوری که نتیجه ی این همراهی رشد اقتصادی بیشتر بود. به موازات این ماراتن ، ناگزیری روس ها برای رقابت در عرصه تولید سلاح های روزآمد و انباشتن زرادخانه ها و همچنین تلاش برای حمایت از طرفداران جهانی خود برای این که از آمریکایی ها عقب نمانند ظرف چند دهه ورشکستگی اقتصادی روسیه شوروی و تجزیه دومین قدرت نظامی جهان را رقم زد. از آنجایی که شهروندان روس در مقایسه با شهروندان آمریکایی از انگیزه ی زیادی برای همراهی با دولت کمونیستی برخوردار نبودند نهایتا موجبات یک افتضاح ایدئولوژیک برای بلوک کمونیست را فراهم کردند.
اصولا در کوران نبردهای ایدئولوژیک ، شعارهایی که در پیشانی ایده های برانگیزاننده قرار می گیرد و به یارگیری از میان گروه های ذی نفع که به آنها وعده ی بهبود و اصلاح امور داده شده می انجامد ، اگر با اتخاذ سیاست های اقتصادی مناسب که به ترسیم دورنمایی امیدبخش برای هواداران می انجامد تقویت نشود به تدریج به ضد خودش تبدیل می گردد به طوری که جذابیت و اشتیاق و فداکاری تدریجا جای خود را به رمندگی و سهم خواهی و فساد و وادادگی می دهد.
آستانه تحمل مردم برای همراهی و عبور از مسیرهای سخت در نبردهای ایدئولوژیک در صورتی که شاهد شکل گیری الیگارش های برآمده از بدنه ی نهضت های فکری باشند، بسیار پایین می آید . چنین پدیده ای موجب می شود افراد نشان داری که موقعیت آنها توسط مردم و رسانه ها رصد می شود در صورت وادادگی در برابر وسوسه های مالی به صورت پلکانی دچار تلاشی از درون شده و به بیماری خوردگی ناشی از نگاه سهم خواهانه مبتلا شوند و با اسیر شدن در گرداب تعارض منافع برای رها شدن به هر خس و خاشاکی متوسل گردند و دیگران را نیز با خود به قعر آب بکشانند. در چنین شرایطی مبارزه با مفاسد اقتصادی نظیر آنچه در چین و برخی دیگر از کشورها شاهد آن بودیم به یک ضرورت غیرقابل انکار تبدیل می شود . آفاتی که نهضت های فکری را تهدید می کند به تجزیه مجموعه ای منجر می شود که ابتدا با همگرایی بخشی از مسیر را طی نموده ولی در ادامه راه خود را از یکدیگر جدا کرده اند. درواقع ، آنچه به شتاب روند تجزیه یک گروه فکری می انجامد ، کمرنگ شدن احساس هم سرنوشتی به دنبال مفاسدی است که رخ می دهد . اگرچه چنین مفسده هایی در بادی امر با توجیهاتی همراه است که تحمل آن را تا حدودی برای مردم امکان پذیر می سازد اما پس از مدتی با آشکار شدن اختلاف سطح رفاه و برخورداری ها و علنی شدن مصادیق آن ، شکاف ها به نمایش درمی آیند و این روند تا جایی تداوم می یابد که به ظهور جامعه ای دوقطبی می انجامد !
آنچه به شکل گیری توده های بدخیم در بدنه ی یک نهضت سرعت می بخشد ، تمرکز قدرت و ثروت در میان کسانی است که تا پیش از آن با ابزار باور و آرمان خواهی دیگران را با خود همراه می کردند و اکنون که نگاه سهم خواهانه، چنین ابزاری را از آنها گرفته ناگزیر راهی جز ثروت اندوزی برای یارگیری و ماندگاری در دایره قدرت ندارند . معمولا در چنین موقعیت هایی از جراحی اقتصادی سخن به میان می آید اما جراحی اقتصادی نیازمند برخورداری جامعه ی بیمار از بنیه و توان در برابر عوارض عمل جداسازی غده های بدخیم است که در شرایط پایین بودن اعتماد عمومی بسیار دشوار و مخاطره آمیز است. از این رو پیشاهنگان نهضت های فکری برای مصون نگه داشتن آرمان ها از آفت نا امیدی ناگزیر از تقسیم عادلانه ی دستاوردهای نهضت در بین آحاد مردم هستند . چنین دستاوردهایی می تواند مادی و معنوی باشد . پر واضح است که نمی توان اکثریتی رنج کشیده را به دستاوردهای معنوی دلخوش نگه داشت در حالی که اقلیتی سهم خواه انبان خود را از دستاوردهای مادی انباشته اند.
ماندگاری و طراوت شعارها و آرمان ها وابستگی زیادی به تداوم احساس هم سرنوشتی در بین آحاد مردم دارد زیرا شعارها و آرمان ها مانند لباس هستند که در حد و اندازه ی قامت مردم دوخته شده اند لذا در صورت چاق و لاغر شدن مردم تنگ و گشاد می شوند. اینجاست که اگر مردم در اثر عدم احساس هم سرنوشتی با تدبیر کنندگان امور، انگیزه ی خود را برای همراهی از دست بدهند ، لباس شعارها و آرمان ها بر تن و بدن آنها گریه می کند و دیگر از تناسب لازم برخوردار نیست . تاسف بارترین حالت این است که چنین لباسی را از خود دور کنند . فراموش نکنیم :
ایده ها مانند نهال هستند که برای بالندگی و شکوفایی نیاز به مراقبت دارند . ضمن این که در هر شرایطی هم رشد نمی کنند و به بار نمی نشینند و بدون همراهی مردم هم به جایی نمی رسند و همراهی مردم نیز در گرو این است که بدانند چه گنجی زیر این رنج نهفته است که می تواند آنها را سرپا نگه دارد . به هر حال آرمان ها هم برای خود عطا و لقایی دارند.