چند سالی است که فرونشست خاک به هر علت توجه مسئولان را به عواقب آن جلب کرده و زمین شناسان به دنبال علت اند تا شاید از ادامه آن پیشگیری شود.
فرسایش خاک، فرونشست زمین، زلزله، آتش فشان، طوفان، صاعقه و مواردی از این دست را به تعبیری بلایای طبیعی می دانیم و از آغاز که نمی دانیم کی و کجا روی داده اند و تا زمین و زمان در گردشند روی خواهند داد.
آنچه امروز مهمتر از این بلایای طبیعی در جهان صنعتی رخ داده و چندان به آن اعتنایی نمی شود فرونشست اخلاق است. خلق و خوی آدم ها از هر دسته و جمعیت و جنس و سن و سال همه در حال فرونشست است.
حکومت ها، سازمان ها، تشکیلات اداری و عادت به نظام مندی هر چند آثاری ضررزننده به جای گذارند پذیرشی شده اند و قراردادهای اجتماعی خط خطی و مدام به صورت یک طرفه پذیرفتنی اند اما اخلاق مداری در هر صنف به گونه ای نظام گسیخته روندی رو به نزول دارند به نحوی که دزدی به اشکال مختلف و با شگردهای متفاوت به صورت سخت افزاری با پیچیدگی های حرفه ای، نرم افزاری شده اند و کمتر دستی برای ربودن دراز می شود بلکه فکر و اندیشه هست که به ربایش مال غیر به کار می آید.
در سیاست، اقتصاد، فرهنگ و تعاملات اجتماعی ناباوری چنان آدم را به تردید و بدبینی کشانده که گویی نه آدابی بوده نه دینی نه مذهبی در عمق باور آدم ها، بل سطحی ظریف و شکننده و ریاکارانه در طول و عرض رفتارها قابل مشاهده است. گویی چند شخصیتی در رفتار و گفتار و اندیشه برای اعمال دروغ و فریب روز به روز مجاز را به جای حقیقت قالب بندی می کند.
به عنوان مثال اعلام نرخ ها بر روی کالاها و میوه ها کم و کمرنگ، یک رقم را نشان می دهند و هنگام محاسبه ترازوی محاسبه گر رقمی بالاتر را که اگر توجه کنید با یک ببخشید حواسم نبود، ختم به خیر می شود.
فرونشست نجابت و چشم پاکی، فرونشست وفاداری، فرونشست امانتداری، فرونشست پاکدامنی، فرونشست اعتماد نیز از سیستم های ماشینی هم سلب شده چه رسد به انسان سردرگم در فضای مجاز. فضایی ترمز بریده و عقده گشای جذاب بد پس سلطه گر که گرچه سفره ای در برابر چشم جستجوگر ما پهن کرده به اشکال رنگارنگ با طعم های دلچسب ذائقه و با مزه های متنوع اما همه چنان زهرآگین اند که نه توصیه های اخلاقی اشان به اخلاق می ماند و نه تصمیمات زندگی شان قابل اعتماد و نه دلمشغولی هاشان با دوام!
راستی با این فرونشست های پی در پی که آدمی را تهی از باور کرده و به جای آن خلأیی ایجاد نموده اند که جز ناامیدی و تردید از هستی، آثاری به جای نمی گذارند چه باید کرد؟
دزدی های نرم افزاری، چشمداشت های بی جهت، رقابت های داشت و برداشت های ذهنی و کلامی، برای نشان دادن برتری از آنچه نداری ها را دارایی جلوه دهند در همنشینی های خانوادگی، تحلیل های بی سر و ته سیاسی ناشی از نارضایتی های ناآگاهانه، عشق ورزی های صوری بی دوام، احساسات دروغین فرصت طلبانه برای فریب و سوءاستفاده از غفلت های دیگر کلاهبرداری های مستمر با ترفندهای روزآمد و بسیار اما و اگرهایی که راه های ورود به زندگی سالم را محصور و پر از دست انداز کرده است، همه دم غنیمت دانستن دم های از دست رفته را به رخ می کشند تا چند صباحی خوشی های ناپایدار را تجربه که نه در اندیشه پرورانده شوند و نام زندگی بگیرند چه حریصانه در کسب روزی حرام چنانکه برزویه طبیب در هزاران سال قبل پیش از صنعتی شدن گفت: «می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد و چنان استی که گویی خیرات مردمان را وداع کردستی...»
ای کاش سعدی دیگری پیدا می شد و از این فرونشست های اخلاقی و دینی و مذهبی سخن می راند و آژیر قرمزی را به صدا درمی آورد؟
والسلام