درست به خاطر دارم در سال 1346 که در دبیرستان حاج قوام شیراز در کلاس ششم ادبی مشغول تحصیل بودم وقتی زنگ آخر را میزدند و دانشاموزان سراسیمه با سرعت از در خروجی مدرسه وارد خیابان میشدند. شاخه درختان نورس را در حال دویدن در پیادهرو میشکستند و اگر خودکاری، کلیدی هم در دست داشتند آن را روی دیوارها میکشیدند و به اصطلاح خطی به یادبود به روی دیوارها میکشیدند.
اگر یک فرد صاحب اندیشه به این حرکات دقت میکرد، پیش خود میگفت: مگر اینها دیوانهاند یا از بند رها شدهاند؟
بعدها در یکی از گزارشات روزنامهای به زمان دانشجویی در تهران خواندم، کشور سوئد از ابتدای ورود دانشآموزان به مدرسه در مقطع ابتدایی از آنها میخواهد دانه درختی را در گلدان بکارند، پس از سبز شدن آن را در محلی که اختصاص به آنها در خیابان یا جنگل دارد بکارند و تا پایان دوره تحصیل دبیرستانی از آنها مراقبت نمایند تا به درختی تبدیل شود و نمره قبولی در کارنامه تحصیلی آنها ثبت شود.
این دو خاطره معارض را پیوسته در یاد دارم و با خودم کلنجار میروم که چرا در آموزش و پرورش ما به این مهم توجه نمیشود. یعنی ارزش وجودی و هویتی یک درخت در محیط زیست، فرهنگسازی نمیشود تا شاهد صحنههای رقتانگیزی نباشیم به عنوان مثال بارها دیده شده جوانانی که برای تفریح به بیابان، جنگل و یا مراکز خوش آب و هوا میروند بعضا در کنده درخت پیری آتش روشن میکنند و از این کار لذت میبرند!
و یا وقتی باغی، بوستانی در مکانی از قبل احداث شده مالکان سعی دارند درختان آنرا بخشکانند تا بتوانند مجوز ساخت و ساز بگیرند که متأسفانه از صد سال گذشته تاکنون چنین کردهاند و اینک که شهرداری برای پیشگیری از چنین وقایع تلخی باغات را به سه دسته تقسیم نموده و اجازه ساخت و ساز به بعضی از آنها را نمیدهد بازار چانهزنی و خشکاندن درختان گرم است و نهایتا در سالیانی چند اکثر باغاتی که به زمینهای خالی و بدون درخت تبدیل شدهاند مجوز ساخت و ساز خواهند گرفت و شهرها بدون فضای مشجر در گرمای تابستان از هر نسیمی محروم خواهد شد.
نکته قابل تأمل آنکه اگر در اطراف شیراز باغاتی احداث شده است که به قول مرحوم آیتا... حائری ریه سالمی برای شهر باشد؛ با هزار اما و اگرها به تخریب آنها اقدام میکنند و به اسم منابع طبیعی آن را به بیابان تبدیل میکنند.
اگر فرهنگسازی شده بود که درخت، آدمی، آب و زمین، 4 رکن سلامت محیط زیست هستند؛ شاید ما شاهد بسیاری از بیمهریها به درختان نبودیم. درخت نارنج که چهار فصل سبز است و آب زیادی نمیخواهد در خانه تمام شیرازیها حداقل یکی بوده است. با ساخت و سازها و تغییراتی که صورت گرفته بسیاری از این درختان از ریشه درآمده و خشکانده شدهاند تا مزاحم نقشههای ساختمانی جدید نباشند.
دیگر نه از آن درختان و نه حوض و ماهیها و فوارهها و نه از معماریهای سنتی مناسب با آب و هوای شیراز خبری نیست.
از زمانی که اره برقی به بازار آمده در طرفهالعینی درختان بلوط جنگلهای استان فارس، به ذغال تبدیل میشوند و سوداگرانی چند در این کار سرمایه اندوختهاند. غافل از آنکه نابودی جنگلها و درختان، باران را به سیلهای ویرانگر تبدیل میکند.
اگر درختی نباشد، سبزینگی نباشد، هوای لطیفی نباشد، پرندهای هم نیست. تولید مثل پرندگانی هم که لانههایشان را در روی درختان درست میکنند. نخواهد بود.
چه میتوان کرد؟
با این شرایطی که انسان را از طبیعت خداوندی دور میکند آیا جز این راهی داریم که اهمیت درختان را به فرهنگی تبدیل کنیم شبیه فرهنگ مردم شهرستان استهبان که با مقدس شمردن درخت انجیر، شهرستان استهبان را به جنگلهای انبوه انجیر تبدیل کردند که نه تنها در زیبایی، آب و هوای کوهستانی و لطافت هوا بسیار مؤثر بوده است بلکه اقتصاد آن شهرستان را با فروش انجیر خوب و گران و صادرات آن به کشورهای خارج تقویت کرده است؟
روح بالنده آدمی از زیبائی لذت میبرد و از زشتی در آزار است. درخت به زیبایی محیط زیست میافزاید و پلشتیها و ناراستیها را پنهان میکند به قول سیاوش گرایی:
«تو قامت بلند تمنایی ای درخت
همواره خفته است در آغوشت آسمان
بالایی ای درخت
دستت پر از ستاره و چشمت پر از بهار
زیبائی ای درخت
وقتی که بادها
در برگهای درهم تو لانه میکنند
وقتی که بادها
گیسوی سبزفام تو را شانه میکنند
غوغایی ای درخت...»
والسلام