هر ساله به مناسبت بزرگداشت حافظ شاهد برگزاری مراسم و نشست های علمی هستیم که با حضور چهره های فرهنگی و دوستداران این چهره جهانی در جای جای ایران برگزار می شود و البته مختص به شیراز هم نیست . هر چند مراسمی که در شیراز برگزار می شود از جایگاه و اعتبار ویژه ای برخوردار است. حافظ نه از این جهت که شیرازی است و آرامگاه او در شیراز زیارتگاه اهل دل است در چشم و دل شیرازی ها جایگاه خاصی دارد بلکه از آنجایی که مضامین تشکیل دهنده ی دیوان حافظ در بر گیرنده ی مطالبی است که پیش از او در دواوین شعرای متقدم ، آثار فلاسفه ، حکما و حتی فقها آمده و عصاره ی میراثی چندهزار ساله است که در بهترین قالب ریخته شده، این شاعر بزرگ در دل همگان از جمله شیرازی ها جای دارد کسانی که حافظ را می خوانند احساس می کنند هم به غزل هایی خوش آهنگ به سبک و سیاق رودکی دسترسی دارند و هم می توانند جای پای سنایی و عطار و مولوی را در جای جای غزلیات او ببینند . شاید به جرات بتوان گفت که حافظ بیش از آن که بر دیگران تاثیرگذاشته باشد از پیشینیان خود تاثیر گرفته است مانند هنرمندی گوهر شناس که با تراش الماس و جواهرات گوناگون تاجی باشکوه ساخته و بر سر زبان و ادبیات فارسی گذاشته است .
این که بسیاری با تفکرات و اندیشه های گوناگون می توانند خود را در آیینه ی غزل های حافظ به تماشا بنشینند بیانگر رویکرد فطری حافظ به سخنوری است . در واقع حافظ هر گاه که به سراغ آموزه های دینی و اخلاقی می رود ، نکاتی را برجسته می کند که باورمندی به آنها در تمامی ادیان امری ساری و جاری است . یعنی این که حافظ به سراغ موضوعاتی که بوی تفرقه می دهد نمی رود و برای خشنود کردن ستمگران به توجیهات شاعرانه روی نمی آورد.
دیوان حافظ بهترین نمونه برای هم آغوشی حکمت و فلسفه با آموزه های اخلاقی و دینی در سایه سار بیانی شاعرانه است .
دم غنیمت شمردن و خشنودی از آنچه هست و قابل تغییر نیست و پرهیز از بدگویی و داوری پیرامون دیگران، دوری از نفاق و دعوت به یکرنگی و عبور بزرگوارانه از کنار نگاه عتاب آلود مدعیان دروغین، جستجوی بزرگی در تواضع و دارایی در فقر و احساس امنیت زیر سایه ی توکل و باورمندی به این که همه چیز در گذر است و جاودانگی تنها در سایه ی عشق ورزیدن حاصل می شود و فراخواندن تمامی انسان ها به پاسداشت ارزش های مشترک انسانی و لذت بردن از طبیعت زیبا و فرصت هایی که مانند ابر می آیند و می روند و .... به مخاطب اشعار حافظ آرامش می بخشد . خدای حافظ ، خدایی بخشنده و مهربان است که بندگانش را در هیچ شرایط تنها نمی گذارد و از لغزش های آنها درمی گذرد و همواره آغوشی باز برای بازگشت انسان ها دارد و توبه پذیر است . حافظ حتی در شرایطی که ناگزیر از تمجید صاحبان قدرت است نیز تنها به سجایای اخلاقی و فضایل آنها می پردازد و هرگز از بی رحمی و خشونت و خشک دستی پادشاهان به نیکی یاد نمی کند . و برای خشنود کردن ستمگران به توجیهات شاعرانه روی نمی آورد حافظ رندی را نه در فریب مردم بلکه در خدمت به انسان ها جستجو می کند و افسر رندی را بر سر کسانی می گذارد که به دنبال سرفرازی همه ی عالم و عالمیان هستند نه این که به دنبال تحقق سودای شخصی و فرقه ای خود باشند . حافظ از خدا سخن گفتن را تنها برازنده کسانی می داند که رفتارشان دیگران را به یاد خدا می اندازد نه گفتارشان صرف نظر از این که در چه سطحی از باورمندی و جایگاه و منزلت اجتماعی باشند. حافظ بر این باور است که انسانیت را نه در به رخ کشیدن معلومات و نه در لباس و نه در ثروت و نه در قدرت باید جستجو کرد زیرا هیچ یک از اینها ماندگار نیستند و جز نیکویی اهل کرم چیزی بر صحیفه ی هستی باقی نمی ماند . همان گونه که حافظ به گونه ای زیسته و سخن گفته که نمی توان او را به مشرب و مسلک خاصی منسوب دانست ، دوستداران حافظ نیز نباید به گونه ای از او سخن بگویند که گویا شعرحافظ تنها باید به عنوان سندی برای اثبات ادعاهای آنها مورد استفاده و بهره برداری قرار گیرد .
حافظ می گوید ، هر که هستی انسان باش ، او زمانی که از عشق سخن می گوید عشق را تنها به مناسبات عاطفی و تعلقات جسمی محدود نمی کند و هزار نکته ی باریکتر زمو را نیز در نظر می گیرد . از عشق به زیبایی ها گرفته تا عشق به فرصت ها و انسان ها و معشوق خاکی و معشوق آسمانی و همه را در نظر دارد .
لحن زبان حافظ نه صرفا فیلسوفانه و حکیمانه است و نه واعظانه سخن می گوید زیرا طیف خاصی را مخاطب خود نمی داند . بلکه انسان مخاطب اوست . انسان در هر کجا و درهر زمان و با هر مرام و آیین .
و ما اینک در عصر ارتباطات که ملت ها و جوامع انسانی بیش از هر زمان دیگری در معرض تماشای یکدیگر قرار گرفته اند ، نیازمند نگاهی حافظانه به یکدیگر هستیم.