درست به خاطر دارم شیراز را فرمانداری بود که با افتخار میگفت: خوشبختانه من روزنامه نمیخوانم! یعنی ایشان نمیدانست که فرمانداری شغلی سیاسی است و بدون آگاهی از رویدادها و وقایع داخلی و خارجی نمیتواند تصمیمات اداری و تشکیلاتی خود را به درستی انجام دهد.
در سال 1361 آموزشکده تربیت معلم شهید مطهری شیراز رئیسی داشت که بخشنامهای تنظیم کرد و به ابواب جمعی خود دستور داد که گلها و درختان باغچهها که چندین هکتار مساحت داشتند را از ریشه درآورند و به جای آن یونجه بکارند تا آن را به فروش رسانیم.
این دو موضوع را هیچ وقت فراموش نمیکنم. زیرا تشخیص بعضی مدیران به نسبت مسئولیتهایی که داشتهاند میزان فهم آنها را از مسایل روشن میکند. حال اگر روزنامهای نباشد تا این مسائل را به نقد و تحلیل درآورد بر سر مردم و ملت چه خواهد آمد؟
به تجربه ثابت شده است که تمامی نهادها و سازمانهای نظارتی و بازرسی که بیشتر دولتی هستند قادر نخواهند بود آنچنان که مطبوعات میتوانند، ناظر خوبی باشند زیرا یک خبرنگار در میدان نظارت با دیدی به مسائل نگاه میکند که دیگران آن نگاه را ندارند. یعنی نگاه نقد و تحلیل آنچه را میبیند و میشنود و درک میکند.
گزافه نیست اگر بگوییم پلیس در مواقعی پشت سر خبرنگار راه میرود تا اطلاع یابد چه اتفاقی در حوزه استحفاظی او افتاده است.
اگر قوانین مطبوعات به گونهای تنظیم شده باشند که روزنامهنگاران بتوانند از حریت و آزادی لازم به نسبت رسالتی که دارند برخوردار باشند بهتر است فامیلبازیها، رابطهپذیریها، تبعیضها، بیعدالتیها و رانتخواریها همه، افشا شوند و به صرف اینکه یکی اصولگرا یا اصلاحطلب است از مزایای غیرقانونی بهرهمند نشوند.
آنچه امروز بر سر مملکت آمده ناشی از مصلحتطلبیهای نابجا، سانسور اخبار و عدم تحلیل و نقد غیرمغرضانه و کارشناسانه از عملکرد دولت و خواستههای ملت بوده است.
از این روست که آقای وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در سخنان اخیر خود اعلام میکند باید مرجعیت مطبوعات و روزنامهها را بپذیریم.
مرجعیت به این معنی که مطالب و اخبار روزنامهها میتوانند به عنوان مرجع و یکی از اطلاعات روز مورد استفاده مقامات دولتی قرار گیرند و مردم نیز از آنچه روی داده است مطمح گردند.
اما این سئوال هنوز بیپاسخ مانده است که در چه شرایطی مطالب روزنامهها میتواند مرجعیت داشته باشد؟
وقتی روزنامههای دولتی صرفا سخنگوی نهاد یا ادارهای هستند که معمولا از عملکردها دفاع میکنند و کمتر به تحلیل و نقد عملکرد مدیران میپردازند و دغدغهای هم برای تأمین نیازهای مالی خود ندارند مخاطب چندانی نخواهند داشت و روزنامههای بخش خصوصی هم که سرمایهگذاری لازم برای تأمین نیازهای خود ندارند و حمایتهای ارشاد هم تقریبا به هیچ رسیده برای ماندن کاری جز تلاش برای کسب درآمد نمیکنند. یعنی نمیتوانند بکنند. نتیجه آنکه اصولا مطبوعات نقشی در اصلاح امور ندارند و وزارت فرهنگ و ارشاد هم چندان نظارتی بر محتوای مطبوعات ندارد مگر به صورت شکلی و حسی که با یک نگاه نمره امتیازبندیها را شمارش کنند.
مطبوعات فرهنگی و ادبی هم که به شدت کمرنگ و یا ناپیدا شدهاند.
اگر تعدد نشریات زرد و بیشتر تبلیغاتی مطمع نظر باشند که نمیتوانند مرجعیتی برای آگاهی از مسائل روز داشته باشند؟
پس جناب وزیر! راهی جز این باقی نمیماند که باید برای تغییر و تحول در ساختار کم و کیف نشریات سرمایهگذاری کرد تا آنها بتوانند رسالت خود را اجرایی کنند. سرمایهگذاری مالی و تجهیزاتی و سرمایهگذاری آموزشی برای حرفهای کردن خبرنگارانی که بیشتر میرزابنویس شدهاند تا خبرنگار. ما نباید صرفا به آمار و تعداد نشریات بسنده کنیم. بلکه باید به عملکرد و محتوای آنها توجه کنیم.
راستی در مقام مقایسه با روزنامههای کشورهای پیشرفته مطبوعات ما از چه امتیازات و کیفیتی برخوردارند؟
اگر به این سئوال پاسخ دهیم راه درستی برای اصلاح خواهیم یافت.
والسلام