اهداف جمعي هر چند هم که متعالي و آرماني باشند به اين معنا نيست که از هر راهي مي توان به آنها رسيد. کارکرد اصلي سياست چيزي جز اين نيست که به ما بگويد در چه شرايطي بايد چگونه عمل کرد. راه بايد تداعي کننده هدف و هدف نشان دهنده راه باشد.
زندگي پيامبر(ص) را که نگاه مي کنيم متوجه مي شويم با وجود اين که در آن زمان مانند امروز روابط بين موضوعات گوناگون تا اين اندازه پيچيده و درهم تنيده نبوده که فهم بسياري از مسائل را دشوار سازد اما ايشان در ابتدا علي رغم اطمينان از حقانيت خويش براي نخستين بار تلاش کرد خويشاوندانش را با خود همراه کند و آب در خوابگه مورچگان نريزد و گام هاي بعدي را هم متناسب با تغيير شرايط کوتاهتر و يا بلندتر برمي داشت.
در يک زمان به اقتضاي شرايط قاتل عموي خود را نيز بخشيد زيرا هدفي بالاتر از آن را دنبال مي کرد و مصالح امت را در شرايطي که نداي صلح سر داده بود فداي برخي ملاحظات خويشاوندي نکرد و در واکنش به شعار پيروانش که پس از فتح مکه مي گفتند "اليوم يوم الملحمه" يعني "امروز روز درهم کوبيدن است" فرمود بگوييد "اليوم يوم المرحمه" يعني "امروز روز رحمت است" و بدين ترتيب تحت تاثير شعارهاي احساسي پيروانش قرار نگرفت.
پيامبر(ص) غير از منطق قرآني و رفتار و گفتار حسنه هيچ گونه ابزار تبليغاتي براي فراگير کردن نفوذ معنوي خود نداشت و مي فرمود "کونوا دعاالناس بغيرالسنتکم" يعني با غير زبانتان (يعني عملتان) مردم را به نيکي دعوت کنيد. ايشان هرگز به دنبال سوء استفاده از بي خبري مردم نبود! حتي زماني که عده اي متوهم شايع کردند که خورشيد گرفتگي به دليل مرگ ابراهيم فرزند پيامبر(ص) رخ داده با شتاب خود را به مسجد رسانيد و همه را فراخواند و گفت: ماه و خورشيد کار خودشان را مي کنند و اين رويداد هيچ ربطي به مرگ فرزند من نداشته است.
در پاسخ به برخي پرسش ها که پاسخش را نمي دانست اظهار بي اطلاعي مي کرد و منتظر مي ماند تا به او وحي شود. راه مشورت و رايزني را به بهانه ي معصوميت علمي بر روي پيروانش نمي بست و هر زمان بيمار مي شد به توصيه کساني که در اين زمينه تجربه داشتند و به اصطلاح طبيب بومي بودند عمل مي نمود. همواره مسلمانان را به ميانه روي و اعتدال و جدال احسن دعوت مي کرد، در جمع اصحاب دايره وار مي نشست تا خود را از فرمانرواياني که مردم به تبختر آنها خو گرفته بودند متمايز کند و شائبه ي برتري طلبي اش زبان دشمنانش را به سرزنش نگشايد.
با صداي بلند مي گفت: عدالت ورزي بر هر چيز ديگري مقدم است تا آنجا که فرمود "فرمانرواي عادل و درعين حال کافر باقي مي ماند و فرمانرواي مدعي ايمان ولي ظالم رفتني است (الملک يبقي مع الکفر و لايبقي مع الظلم). فرمانروايي اش بر دلها او را از به کارگيري زور براي پياده کردن احکام الهي بي نياز مي کرد و اين واقعيت را براي همه جا انداخته بود که هيچ نفع و ضرري بابت کفر و سرکشي مردم نصيب او نمي شود و وظيفه اش تنها تذکر دادن است.
هر چند علي رغم ميل باطني اش نتوانست برخي از سنت هاي نهادينه شده در تارو پود مناسبات اجتماعي و اقتصادي نظير برده داري و محدود کردن صلح در چند ماه سال (ماه هاي حرام) را تغيير دهد اما تا آنجا که مي توانست پيروانش را به ملاطفت با بردگان فرامي خواند و بر سلام کردن که در فرهنگ عربي نشانه ي امنيت خاطر به طرف مقابل دادن است تاکيد مي ورزيد. اين ويژگي ها او را ياري کرد تا با انتخاب راهي مناسب به بخشي از اهداف خود دست يابد.
پيروزي ها و شکست هايش را واقع بينانه تبيين مي نمود و سهم پيروانش را در رويدادهاي تلخ و شيرين کتمان نمي کرد. هر مسئوليتي را متناسب با توانايي يارانش به آنها محول مي نمود به طوري که هر چند ابوذر را راستگوترين فرد توصيف مي کرد ولي در عين حال به او مي گفت تو حتي نمي تواني چند نفر را مديريت کني! براي خودش جز اين که به او وحي مي شود امتيازي قائل نبود. به پيروان ساير اديان احترام مي گذاشت و به دنبال مسلمان کردن يهود و نصارا و زرتشتيان و صابئين نبود بلکه آنها را به تفاهم بر اساس مشترکات دعوت مي کرد و مي گفت: يا اهل الکتاب تعالو الي کلمه سواء بيننا و بينکم الا نعبد الا الله و مي فرمود ابراهيم و موسي و عيسي هم مسلمان بوده اند و هيچ تفاوتي بين فرستادگان الهي نيست.
به طور خلاصه مي توان گفت راهي که ايشان انتخاب کرده بود با هدفي که در نظر داشت هماهنگ بود و به دنبال اين نبود که از هر راهي به هدف برسد. به راحتي رفتار خود را در معرض داوري قرار مي داد و مي گفت براي اثبات حقانيت خود دليل بياوريد و ابايي نداشت از اين که در صورت نياز انعطاف به خرج دهد يا زبان به پوزش و دلجويي بگشايد. راه و رسم حکومت بر دلها را بلد بود.
بخشي از رفتار و سکنات پيامبر (ص) با الزامات جغرافيايي و زندگي قبايلي در محيطي خشک و صحرايي گره خورده بود و سنت به حساب نمي آمد مانند لباس گشاد عربي پوشيدن و دستار بلند و نوع غذاي بومي و رايج و مسکن گلي و تعدد زوجات. زيرا چند زني نيز از ويژگي هاي زندگي قبايلي بوده که هر کسي زن و فرزند بيشتري داشت قدرتش بيشتر بود!
بخشي ديگر از رفتار ايشان به آموزه هاي الهي بازمي گشت که رد پاي آن را مي توان در تعليمات ساير پيامبران اولي العظم سراغ گرفت که در قرآن هم آمده است. قرآن را که مي خوانيم درمي يابيم که ايشان مدعي آوردن ديني نبود که پذيرش آن در گرو نفي ساير اديان آسماني و بي احترامي به سنت ها و آموزه هاي ديني آنها باشد بلکه ايشان شرط اول مسلماني را اقرار به نبوت پيامبران پيشين قرار داد که بوي وحدت و همگرايي مي داد و نفي کننده ي جنگ هاي ديني و مذهبي بود . تنها به برخي از باورهاي تحريف شده ساير اديان نگاه اصلاحي داشت.
خلاصه اين که راهي که ايشان رفت با هدفي که دنبال مي کرد تناسب داشت و کساني که مدعي پيروي او هستند نيز بايد راهي مناسب را براي رسيدن به هدف هايي که دارند در نظر بگيرند و جغرافيا و تاريخ را براي الگو سازي در هم نياميزند و بدانند تمام آنچه در يک مقطع زماني و در جغرافيايي خاص رخ داده الزاما قابل تکرار در جغرافيا و زماني ديگرنيست و اگر چه ارزش هاي اخلاقي به لحاظ فطري بودن در تمامي جوامع انساني يکسان است اما زماني که با سازو کارهاي متناسب با جغرافيا و زمانه درهم مي آميزد جلوه اي متفاوت پيدا مي کند. اين گونه سخنان سهل و ممتنع هر چند با زبان ساده بيان شود، درک آن براي برخي دشوار
است.