زمانی بود که درک نمی کردم چرا می گویند نافهمی بهتر از کج فهمی است اما از آنجایی که گذر عمر آموزگار پرحوصله ای است به ازای عمری که از دست دادم متوجه شدم اگر شخصی سالها آواره ی کوه و بیابان باشد و واژه های ذخیره شده در حافظه اش از 500 کلمه ی دم دستی تجاوز نکند و قدرت درک بسیاری از موضوعات را نداشته باشد و از آمار و ارقام و مفهوم برخی خبرهای غم انگیز چیزی نفهمد بهتر از این است که به چاه و چاله ی کج فهمی بیافتد . باور کنید هر چه سهل انگاری و تندروی و رفتار متعصبانه در اینجا و آنجا به چشمتان می آید و به گوشتان می رسد زیر سر همین کج فهمی است .
اگر دین را بد بفهمی و ندانی که ازدل سرچشمه می گیرد و از اختیار و معرفت آغاز می شود و چون بر دل نشست همه چیز را به رنگ خود در می آورد ، با تعصب ورزی های بیجا و طی طریق از بیراهه ی ظاهر پرستی بخواهی یا نخواهی زنگ دین گریزی مردم را به صدا درمی آوری و شمار زیادی را به باد فنا می دهی !
همچنان که در دنیای دانش و تجربه اندوزی نیز اگر در مسیر شناخت خواص پدیده ها دچار خطا شوی و راه درست و تجزیه و ترکیب مواد را ندانی ، عرصه ی آزمایش را به آتش می کشی و اگر با آداب و اصول معلمی آشنا نباشی ، بسیاری را از دانش اندوزی پشیمان کرده و به ترک تحصیل و دشمنی با دانش رهنمون می شوی !
اگر کسی بگوید آهنگری کار بسیار ساده ای است به طوری که اگر آهن گداخته را پهن کنی ، بیل می شود و اگر دراز کنی کلنگ مانند کسی است که می گوید انقلاب یعنی همه چیز را از این رو به آن رو کردن وبرخلاف گذشته طی طریق نمودن که نمونه ی بارز کج فهمی است . کج فهمی که شاخ و دم ندارد .
بد دفاع کردن و نقد ناشیانه نیز از کج فهمی نشات می گیرد . ما گاهی در برخورد با فرهنگ غربی هم دچار کج فهمی می شویم و تمامی نماد ها و شاخصه های آن را با یک چوب می رانیم و در تیررس نگاه تخطئه آمیز خود قرار می دهیم و تصور می کنیم که به تشخیص درست رسیده ایم . اما در این میانه کسانی که همه چیز را در ترازوی عقل می سنجند از خود می پرسند که اگر هر چه در غرب است سراپا فریبکاری و نادرستی است پس این همه پیشرفت و رفاه و نظم و وقاعده از کجا آمده ؟ مگر می شود که قانونمندی سر در آبشخور ولنگاری و بی اعتنایی به ارزش ها داشته باشد ؟ ولی اگر آدم مطیع و سر به راه و مقلدی باشد تصور می کند که نظم و قاعده باید از آسمان به زمین بیاید !
جوانکی که افسار سگی را در دست گرفته و بی اعتنا به چراغ قرمز خود را از لابلای خودروها به آن طرف خیابان می رساند دچار کج فهمی است زیرا از یک طرف می خواهد خود را متجدد معرفی کند و از سویی دیگر قانون مندی را که از نمادهای تجدد است زیر پا می گذارد .
بانویی که برای نشان دادن حس حیوان دوستی اش به سگ های ولگرد غذا می دهد و موجب تکثیر و فراوانی آنها می شود قادر به درک پیامدهای این اقدام که ایجاد ناامنی و سگ گزیدگی و صدها مشکل دیگر است نیست یعنی یک چیزی را دیده و چیزهای دیگر را ندیده که نشانه ی کج فهمی است .
در جامعه ی ما که دوران طفولیت مردمسالاری را با تمامی آزمون و خطاهایش سپری می کند فعالیت حزبی و سیاسی هم با انواع کج فهمی ها در آمیخته است به طوری که گاه می بینیم جریان های سیاسی منافع ملی را در پای نگاه جناحی خودشان قربانی می کنند و بعضی از آنها به اندازه ای وقیحانه در این مسیر گام برمی دارند که حتی وارد کردن انواع اتهامات به رقبای خود را عین صواب می دانند و برای آن حجت شرعی هم می تراشند !
در اواخر عهد قاجار که دروازه های شرق به روی ایده های غربی گشوده شده بود برخی افراد کج فهم با هدف دفاع از دین با هر ایده ای صرف نظر از مزایا و مضراتش مخالفت می کردند و انتظار داشتند که مجوز هر رفتاری باید توسط آنها صادر شود تا جایی که حتی خوردن گوجه فرنگی را هم عملی قبیح توصیف می کردند ! که اینگونه رویکردها زمینه ساز ایجاد نقار و شکاف بین جریان روشنفکری وبرخی از متشرعین گردید .
بت ساختن از آدم های معمولی و بالا بردن آنها از نردبان ما و منی و نسبت دادن کشف و کرامات برساخته و بی اساس به آنها به همان اندازه خطرناک است که هیولا ساختن از دشمنان کم توان .
یک خودرو وقتی با سرعت کم حرکت می کند هنگام تغییر مسیر دچار واژگونی نمی شود ؛ به همین دلیل کارگزاران نباید انتظارات مردم را از خود و شخصیت ها به اندازه ای بالا ببرند که در صورت عدم تحقق وعده هایشان به دروغگویی متهم شوند . آفت کج فهمی اگر به جان شخصیت های سیاسی بیافتد ، رشته هایشان را پنبه می کند. مراقب آفت کج فهمی باشیم.