این که کشوری جمعیتی هر چند کم اما متناسب با ظرفیت های اقتصادی و توان مدیریتی اش داشته باشد تا بتواند پاسخگوی نیازهای آنها باشد و برای رشد و تحصیل و بازار کار و ازدواج آنها برنامه ریزی کند تفاوت دارد با شرایطی که ناگهان در یک بازه ی زمانی کوتاه با افزایش بی رویه جمعیت و یا برعکس با کاهش جمعیت دچار پیری جمعیت شود . جمعیت ایران متاسفانه در برهه ای کوتاه از 5/6فرزند به ازای هر زن و شوهر در دهه ی 60 به 8/1 فرزند برای هر خانواده در دهه ی 90 رسیده است . بچه های دهه ی شصت اغلب بچه های کوپنی بودند که طیف هایی خاص از فرزندآوری استقبال می کردند و متاسفانه تبلیغات برای فرزند آوری هم مبتنی بر عاقبت اندیشی نبود زیرا اگر قرار بر افزایش جمعیت باشد پیش از آن باید برای مدرسه و آموزش و غذا و تربیت آنها برنامه ریزی شود . در دهه ی هفتاد وضعیت مدارس به گونه ای بود که مدارس دولتی پاسخگوی جمعیت دانش آموزی حاصل از زاد و ولدهای دهه 60 نبود به همین دلیل مدارس غیرانتفاعی بدون ضابطه و قارچ گونه رشد کردند و همین بچه های دهه ی شصتی زمانی که به سن تحصیلات دانشگاهی و کار و ازدواج رسیدند ، پشت سد مشمئزکننده ی سهمیه بندی های ظالمانه کنکور ، بیکاری و نداشتن خانه وسرپناه برای ازدواج گرفتار شدند . عده ای تن به مهاجرت دادند و عده ای با امکانات حداقلی ازدواج کردند و عده ای دیگر مجرد ماندند تا ابداع کننده ی سبک جدیدی برای زندگی کردن باشند که مطلوب نظر هیچ کس حتی خودشان نیست .
از همان ابتدا هم انتظار می رفت که متولدین دهه ی شصت به بعد پس از ازدواج با نیم نگاهی به وضعیت فلاکت بار خود اغلب زیر بار فرزندآوری با همان شیوه ی قبلی نروند و راهشان را جدا کنند .
کسانی که امروز مبلغ فرزند آوری هستند به دلایل گوناگونی مخاطب زیادی ندارند زیرا صرف نظر از مشکلات اقتصادی ناشی از فرزند آوری ، جایگاه اجتماعی و میزان تاثیرگذاری مدافعان سبک سنتی زندگی نیز کاهش یافته و مانند گذشته قادر به مدیریت رفتار مردم نیستند . در حال حاضر آنچه رفتار مردم را تنظیم می کند ، واقعیت های غیرقابل انکاری است که همگان را به سمت محافظه کاری مبتنی بر نگاه اقتصادی سوق داده است .
تصور کنید اگر روزی برسد که جمعیت مستمری بگیران و بازنشستگان بیشتر از جمعیت شاغلان باشد آنگاه سازمان از هم پاشیده ی تامین اجتماعی و صندوق بازنشستگی کشوری چگونه می خواهند بدون اتصال به منابع مالی هنگفت پاسخگوی میلیون ها بازنشسته باشند . خوش بینانه ترین نتیجه ی چنین وضعیتی این است که دولت ناگزیر به پرداخت حقوق بازنشستگان شود کما این که هم اکنون نیز پرداخت بیش از 60 درصد حقوق بازنشستگان بر عهده ی دولت است . البته وضعیت شرکت های بیمه فلاکت بارتر پیش بینی می شود زیرا تعداد زیاد بازنشستگان یعنی دولت باید چندین برابر شرایط کنونی بیمارستان تاسیس کند . بازنشستگان از اولین روز بازنشستگی اگرچه به دنبال کار جدید برای جبران کمبود درآمد خود هستند اما به موازات آن بیماری هم به سراغ آنها می آید که خود به خود آنها را به مشتری پر و پا قرص پزشکان و درمانگاه ها و بیمارستان ها تبدیل می کند ! از این رو دولت همزمان باید هم برای جمعیت بالای بازنشستگان برنامه ریزی کند و هم به دنبال تشویق خانواده های جوان به فرزند آوری باشد که نورعلی نور است !
این که گفته می شود روزی همه مقدر است ، برمی گردد به زمانی که طبیعت خودش برای تنظیم جمعیت برنامه ریزی می کرد . به طوری که تا پیش از پیشرفت دانش پزشکی و پیدا شدن سر و کله واکسن ها ، عده ی زیادی در اثر انواع بیماری های مسری و غیرمسری می مردند و جمعیت انسان ها ظرف هزاران سال توسط طبیعت تنظیم شده بود به طوری که منابع موجود کفاف نیازها را می داد . البته اگر جهان کنونی به صورت متمرکز اداره می شد امکان کم کردن فاصله بین فقیر و غنی در بحث تامین غذا و تا حدودی بهداشت میسر بود اما ما در دنیایی بی رحم زندگی می کنیم که کشوری گندم اضافی خود را به دریا می ریزد اما حاضر نیست از قیمت آن بکاهد و یا به صورت رایگان بین کشورهای نیازمند توزیع کند چون آن را کالایی استراتژیک می داند !
البته ما کشور ثروتمندی هستیم که توان پاسخگویی به نیاز غذایی و بهداشتی و تحصیلی جمعیت خود حتی تا سقف 100 میلیون نفر را هم داریم اما نه با چنین مدیریتی آن هم در شرایط تحریم و مشکلات عدیده ی خودساخته ای که با آن دست و پنجه نرم می کنیم و می خواهیم با یک دست چندین هندوانه را جابجا کنیم . جمعیت ، یعنی اقتصاد و اقتصاد هم سر در آبشخور سیاست دارد آن هم در منطقه ای حساس و توفانی که هر کشور واقع شده در این منطقه دست بر کلاه خود دارد .
با جمعیت نمی شود شوخی کرد به طوری که هم زیادی آن دردسر ساز است و هم کمی و بی تناسبی آن . متاسفانه ما اکنون با پدیده ی بی تناسبی جمعیت روبرو هستیم که ویرانگر است . در شرایط استاندارد ما باید به ازای هر 7 شاغل یک بازنشسته داشته باشیم یعنی ما برای تامین منابع صندوق های بازنشستگی در شرایط کنونی باید 30 میلیون شاغل داشته باشیم که نداریم و این وضعیت در آینده وخیم تر خواهد شد که نمایشی از بی تدبیری در برنامه ریزی برای جمعیت است.