وارد حساب کاربری خود شوید

نام کاربر *
کلمه عبور *
مرا به خاطر بسپار

ایجاد یک حساب کاربری

فیلدها با ستاره (*) مشخص شده اند مورد نیاز است.
نام *
نام کاربر *
کلمه عبور *
تائید رمز عبور *
پست الکترونیک *
تأیید ایمیل *
کپچا *
Reload Captcha

    تجلّي غرور ملي و باور اسلامي در جنگ تحميلي

    توسط محمد عسلی 05 مهر 1399 543 0
    سرمقاله محمد عسلی 6 مهر 1399تجلّي غرور ملي و باور اسلامي در جنگ تحميلي

    عکسي که روي جلد مجله اشپيگل در آلمان چاپ شد و توجه جهانيان را به خود مشغول کرد. يک تصوير ماهواره اي بود که سرباز ايراني را نشانه رفته بود در يک سنگر، آنقدر واضح و شفاف که مگس نشسته روي پوتين سرباز را هم به وضوح نشان مي داد.
    اين عکس چند پيام داشت. يعني از طريق ماهواره ها تمامي حرکات سربازان شما رصد مي شود. ساز و برگ نظامي تان، زمان حرکتتان، نوع عملياتتان و تعداد نفراتتان هم شناسايي مي شوند.
    معني و مفهوم اين پيام ها اين است که وقتي دو نفر در صحنه شطرنج در حال نبردند ناظرين کارشناس و مجربي بر حرکت هر مهره و درست و غلط آن نظاره گرند.
    8 سال جنگ تحميلي را با چنين شرايطي تحمل کرديم و يک وجب خاک ميهن را به دشمن نداديم.
    آنچه دشمنان از آن غافل بودند، تعداد سربازان، نقشه هاي جنگي، تجهيزات و سلاح هاي مورد استفاده نبود. بلکه انگيزه ها و شوق دفاع براساس يک باور اسلامي و غرور ملي بود که براي جنگ افروزان ناشناخته مي نمود.
    ناپلئون بناپارت امپراطور فرانسه در جنگ واترلو خطاب به سربازانش گفت: سعي نکنيد در راه وطن شهيد شويد. بلکه دشمنانتان را وادار به شهادت کنيد...» اين سخن چنان انگيزه را از سربازان گرفت که در مصاف سخت هر کس در تلاش حفظ جان خود بود نه پيروزي در جنگ و همين سخن بساط امپراطوري ناپلئون را جمع کرد. غرور ملي در دفاع از کشور بدون يک باور عميق به شهادت در راه وطن نتيجه مثبتي نخواهد داشت.
    ژان ژاک روسو در کتاب «اميل در آموزش و پرورش» وقتي مي خواهد از غرور ملي سخن گويد خاطره اي کوتاه از جنگ يونان را مثال مي آورد و چنين مي نويسد: مادري خطاب به سربازي که از جنگ بازگشته بود گفت: «ما در جنگ چه کرديم»
    آن سرباز در پاسخ گفت: «هر دو فرزندت کشته شدند.»
    مادر رو به سرباز کرد و گفت: «احمق من پرسيدم، ما در جنگ چه کرديم.»
    روسو مي خواهد بگويد آنچه براي آن مادر مهم بود نتيجه جنگ بود نه زنده ماندن فرزندانش...»
    اين بيان تصويري از غرور ملي را به دست مي دهد که يک طرف قضيه است. اما طرف دوم آن خنثي است. يعني آن سرباز در برابر مادر سئوال کننده چنان تربيت نشده که غرور ملي خود را نشان دهد.
    جنگ تحميلي از يک پشتوانه انقلابي برخوردار بود که ريشه عميق ديني و مذهبي را با خود داشت و رهبر کاريزماتيکي که توانسته بود بر قلب ها حکومت کند.
    يک کارگردان آمريکايي با ساخت فيلم مستندي که متأسفانه نام آن را فراموش کرده ام سه سال بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در چند صحنه مختلف که هيچ ارتباط داستاني با هم نداشتند يک شب مخاطبان زيادي رادر نيمه شب به ويژه در اروپا و آمريکا به پاي تلويزيون کشاند. آن فيلم شامل چند مستند بود. مرد پرنده اي که بدون تجهيزات از دريچه اي به دريچه ساختمان ديگري پرواز مي کرد. جراح بومي آفريقايي بي سواد که با ناخن هاي تيزش شکم بيمار را بدون بيهوشي مي شکافت و تومور سرطاني را از آن خارج مي کرد و زخم را با همان ناخن مي بست و بيمار بدون درد و بدون خونريزي سرپا مي شد.
    صحنه ديگري، جاري شدن خون از چشم مجسمه مريم بود که گهگاه به زعم آن کارگردان اتفاق مي افتاد، بخش مستند ديگري که مورد نظر اين نگارنده است و با مطلب اين نوشتار ارتباط موضوعي دارد. نمايش يک صحنه مستند از حضور امام خميني در جمع سربازان بسيجي بود در جماران که وقتي امام مطلب خنده داري در مورد صدام بيان کردند و او را تحقير نمودند همه توأمان شروع به خنديدن کردند و لحظه اي بعد وقتي از شهادت رزمنده اي سخن گفتند همه توأمان گريه کردند. مفسر فيلم براي آنکه از توانايي هاي امام بگويد چنين گفت: «اين مرد قدرتي در چشمان خود دارد که مي تواند همه را مجذوب کند...»
    در واقع قدرت در باور امام بود که آن را به خوبي منتقل مي کرد هرچند چشمان بسيار نافذي هم داشت.
    حقيقت قضيه در سه ضلع يک مثلث خلاصه مي شد. اسلام، ملت و رهبري. اين حقيقت يک باروي محکم نفوذناپذير ايجاد مي کرد تا براي عبور سربازان از ميدان مين دشمن، تعدادي از بسيجيان داوطلب شوند براي انتخاب شهادتي که صد درصد اتفاق مي افتاد.
    نتيجه آن که غرور ملي يک بال پرواز بود و باور اسلامي بال ديگر. اگر دلايل پيروزي در آزادسازي خرمشهر و شکست حصر آبادان را صرفا به تجهيزات نظامي نسبت دهيم بي انصافي است که از اراده و عشق و باور سربازان ارتش و سپاه و بسيجيان سخن نگوييم. کليد فتح خرمشهر علاوه بر عزم ملي يک باور اسلامي را پشتوانه داشت که مهم ترين آن نهضت امام حسين(ع) بود.
    کربلا کعبه آمال بود براي کساني که شهادت در راه خدا را باور داشتند. هرچند در همان زماني که هواپيماهاي دشمن مردم بي دفاع و غيرنظامي ما را هدف راکت هاي مخرب خود قرار مي دادند، عده اي بي خيال از عواقب کار و ناباور به خدا و معاد در خوشگذراني و عيش و نوش راه سوءاستفاده از بيت المال را به هر وسيله اي دنبال مي کردند و مانند کرم هاي ساقه خوار به جان باغ جوان انقلاب افتاده بودند.
    ستون پنجم، مخالفان انقلاب، گروهک هاي سهم خواه و مدعي با ايدئولوژي هاي مادي و التقاطي، تجزيه طلبان، ته مانده هاي دل بسته به نظام شاهنشاهي ساقط شده، محتکرين مواد غذايي مورد نياز مردم، تحريم هاي يک جانبه و بعد چند جانبه آمريکا و اروپا يک طرف و حمايت هاي مالي و تسليحاتي غرب و کشورهاي مرتجع عرب و پشتيباني سياسي و اقتصادي از صدام از طرف ديگر، همه آوار مي شدند بر سر مردم و مسئولين تا آنجا که گاه فرمانده هان نظامي بر اثر اين خيانت ها به درد چه کنم گرفتار مي شدند.
    در چنان شرايطي تحمل 8 سال جنگ تحميلي امکانپذير شد تا هم غرور ملي با عزمي ملي و هم باور اسلامي کارساز شوند و هم مناطق اشغال شده کشور آزاد گردند.
    حال،
    شرح اين هجران و آن خون جگر
    اين زمان بگذار تا وقت دگر
    والسلام

    این مورد را ارزیابی کنید
    (1 رای)
    آخرین ویرایش در شنبه, 05 مهر 1399

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
    از ارسال دیدگاه های نا مرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.
    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.
    در غیر این صورت، «عصر مردم» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.