در اولین ماه از سال 61 هجری شاهد رخدادی تاسف بار در نزدیکی شهر کوفه که بعدها به کربلا شهرت یافت هستیم که شرح جزئیات آن در تمامی منابع تاریخی مورد استناد مذاهب و فرق اسلامی آمده است . اما بر اساس واقعیت های بیرونی واکنش ها به این فاجعه یکسان نبوده و نیست . هر چند اکثریت مسلمانان معاصر این واقعه و بعدها تمامی فرقه ها و پیروان مذاهب اسلامی و حتی پیروان سایر ادیان این اقدام بنی امیه را تقبیح کرده و محکوم نموده اند اما محکومیت این اقدام نفرت انگیز منجر به ایجاد برداشت یکسانی از این رویداد نبوده است. اولین دلیلی که برای این مسئله ذکر شده این است که تعریف ارائه شده از حسین ابن علی (ع) به عنوان پیشوای قیام بر علیه یزید از سوی نحله های فکری ، یکسان نیست .
عده ای حسین ابن علی را از این جهت که نوه پیامبر (ص) و محبوب ایشان و سرور جوانان اهل بهشت توصیف شده محترم می دانند و ریختن خون او را محکوم می کنند. عده ای دیگر ضمن گرامیداشت جایگاه نوه پیامبر به دلیل این که یزید را شخص صالحی برای حکومت نمی دانسته اند ، قیام و عدم متابعت حسین ابن علی (ع) از حکومت وقت را موجه می دانند و حامیان و پیروان او را نیز گرامی می دارند ولی شیعیان جدای از این که حسین ابن علی (ع) را محبوب پیامبر و فرزند علی و ذیحق در قیام می دانند برای او مقام پیشوایی و امامت قائل هستند و بر این باورند که یزید غاصب بوده و پیشوای واقعی مسلمانان را به شهادت رسانیده است. زیرا به قدرت رسیدن یزید از راه تطمیع و تهدید و بیعت ستانی غیر متعارف صورت گرفته است .
از منظر شیعیان ، آنچه موجب گردیده که مسلمانان نظر واحدی پیرامون جایگاه حسین ابن علی (ع) به عنوان پیشوای مسلمانان نداشته باشند بی اعتنایی هایی است که پس از رحلت پیامبر (ص) نسبت به ماجرای غدیر خم رخ داده است. در واقع شیعیان بیعت بدون توجه به انتصاب الهی را مبنایی برای مشروعیت و حکومت بر مسلمانان نمی دانند و معتقدند که جانشینان پیامبر (ص) توسط ایشان مشخص شده و بیعت امری تبعی است که ارزش آن در حد پیمان بستن و اظهار تبعیت است نه چیزی فراتر از آن. مسلما باورمندی به پیشوایی حسین ابن علی (ع) و باور نداشتن به این امر روی تحلیل واقعه ی عاشورا تاثیر فراوانی داشته است.
برخی از مورخین واقعه ی کربلا را به گونه ای شرح داده اند که گویی دشمنی دیرینه بین دو قبیله بنی امیه و بنی هاشم چنین فاجعه ای را رقم زده است .
برخی دیگر می گویند که بر اساس مفاد قرارداد صلح امام حسن (ع)، معاویه حق تعیین جانشین برای خود را نداشته و باید این امر را به انتخاب مسلمانان واگذار می کرده است و اعتراض حسین ابن علی (ع) ناظر بر همین امر بوده است
عده ای از مورخین حرکت امام حسین به سمت عراق را نه اقدامی برای ایجاد تفرقه بلکه در واقع واکنشی به دادخواهی بزرگان کوفه می دانند و می گویند اگر چنین دعوتی صورت نمی گرفت ایشان به سمت عراق حرکت نمی کرد و چنین ماجرایی رخ نمی داد .
شیعیان که حسین ابن علی را پیشوای مسلمین می دانند هر گونه ایستادگی در برابر او را سزاوار لعن و مذمت و نفرین می دانند . البته سایر گروه های مدعی حکومت مانند آل زبیر و بنی عباس هم اگرچه پیش از به قدرت رسیدن روی مظلومیت شهدای کربلا و برحق بودن مواضع حسین ابن علی (ع) تاکید می نمایند اما پس از حاکم شدن و غلبه یافتن بر امویان با علویان یعنی فرزندان علی (ع) بر سر مبانی شکل گیری حکومت اختلاف پیدا کرده و از آنها فاصله می گیرند. آل زبیر که تکلیفشان روشن است ولی استدلال عباسیان این است که چون پیامبر فرزند پسر نداشته حق جانشینی نصیب عموزادگانش می شود از این رو علویان را نه صاحب حق خدادادی بلکه رقیب خود در امر پیشوایی می دانند. در واقع می توان گفت که ماجرای کربلا برای برخی از گروه ها ، دستاویزی برای رسیدن به قدرت بوده است.
در این میان نمی توان منکر نقش ایرانیان در صف بندی های مرتبط با امر خلافت و امامت شد . زیرا ایرانی ها که خود را مستوجب برخوردهای نژادی مبتنی بر تعصب عربی رخ داده در زمان امویان و حتی پیش از آن نمی دانستند از منتقدان جدی خلافت امویان بودند و آنها را به خاطر رفتاری که با نوه پیامبر (ص) داشتند سرزنش می کردند و بعدها که خیزش ایرانیان منجر به بر سر کار آمدن عباسیان شد ، تداوم سیاست اموی توسط عباسیان موجب شد که آبشان با عباسیان هم در یک جوی نرود و همچنان جانب علویان که منتقد عباسیان و امویان بودند را بگیرند تا بتوانند عدالت وعده داده شده در قرآن را که همه انسان ها را با یکدیگر برابر می داند ، محقق سازند و هنوز هم منتظر هستند تا حضرت مهدی موعود این وعده را عملی سازد.
آنچه پس از 14 قرن تحت عنوان عزاداری برای سیدالشهدا در ایران برگزار می شود بیانگر تداوم موضع ایرانیان در خصوص لزوم شایسته سالاری پس از رحلت پیامبر است . ایرانیان همچنان بر این باور هستند که اگر شایستگان فرومانروایی می کردند سرنوشت بهتری در انتظار مسلمانان و جهانیان بود. شاید بتوان گفت که عزای امام حسین در واقع عزایی برای مرگ شایسته سالاری است . هر چند در مورد کم و کیف عزاداری ها از جنبه شکلی و محتوایی و میزان آغشتگی آن به تحریف و اغراق و خودزنی ، دیدگاه یکسانی وجود ندارد اما برگزاری نمونه های قابل دفاع این آیین ها ، موجب پوست اندازی یک حماسه برای نسلی است که بیش از 14 قرن با این ماجرا فاصله دارد . تا همگان بدانند که در نبود شایستگان ، تاریخ به انواع جنایت ها آلوده می شود.