سرمقاله 27 تیرماه محمد عسلی رئیس جمهور و سیاست های فرهنگی
وقتی آقای سید محمد خاتمی رئیس جمهور شد و عطاءالله مهاجرانی را به سمت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی انتخاب کرد، آقای مهاجرانی در مراسم معرفی آقای جلیل سازگارنژاد به عنوان مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی فارس گفت: «از فرهنگ و ارشاد، فرهنگ را حفظ می کنیم و ارشاد را به آقایان روحانیان می سپاریم.» نقل به مضمون ضمنا او گفت: «فرهنگ را بر دوش سیاست می نشانیم...»
از آن زمان تاکنون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی زیر سایه سلایق مختلف وزرای چندی نتوانسته است نه فرهنگ را به معنای واقعی پاسداری کند و نه نقشی در ارشاد خلق داشته باشد. هدر دادن میلیاردها تومان هزینه های صرف شده در بخش های مختلف فرهنگی و ارشادی نتیجه اش وضعیتی است که می بینیم. جوانان و نوجوانانی که تحت تأثیر فضاهای مجازی راه خود را می روند، یعنی راهی که به ناکجاآباد می رود. نه با فیلترینگ توانسته ایم آنچنان محدودیتی ایجاد کنیم که آثار سوء و تبعات بد فرجام واژه های مسموم و تصاویر مبتذل را خنثی نماییم و نه توانسته ایم هویت فرهنگی و اسلامی را آنچنان که باید در ذهن و باور بسیاری از مخاطبان نهادینه کنیم. عقب نشینی از برنامه ریزی های به اصطلاح تربیتی و مذهبی به این معنی است که روش های سنتی گذشته جواب نداده اند و می باید با روش هایی اهداف خودمان را دنبال کنیم که با ذوق، سلایق و احساسات جوانان و نوجوانان هم خوانی داشته باشد. و شبکه های مسموم ماهواره ای و فضاهای بدهنجار مجازی نتوانند، به این سرعت در بدآموزی ها تأثیرگذار باشند.
چاقو و کارد هر چند بُرّنده اند. اما می توان از آنها به درستی استفاده کرد. هنرمندان، منتقدان، نویسندگان، شاعران، پژوهشگران، روزنامه نگاران و اصحاب رسانه می توانند با ارائه هنرهای اصیل و به روز، نبض جامعه را در دست بگیرند. هرچند هوش، استعداد و خلاقیت آنها در ارائه هنرها متفاوت عمل کنند. مهم مدیریتی است که بتواند سیاستی به کار برد که همه را زیر پوشش حمایتی قرار دهد و به جای حذف و انکار اصلاح گر باشد.
خانم مری پارکر در کتاب مهارت های مدیریتی بر این باور است که: «مدیریت هنر انجام دادن کارهاست توسط دیگران...» پس مدیریت به نحوی، نوعی هنر اعمال روش های مطلوبی است که ما را در تحقق اهداف یاری می دهد و به نتیجه می رساند اگر همه ما در قبال ایران انقلابی و اسلام ناب محمدی تکالیفی داریم می باید به نتیجه اعمالمان نیز توجه کنیم. آیا انجام تکالیف بدون حصول نتیجه مطلوب، مورد قبول است؟
چرا در کشور ما تیراژ روزنامه ها و مخاطبان رسانه ها به نسبت هزینه هایی که صرف می شود آنچنان کم است که بودن و نبودنشان یکسان جلوه می کند. درست به خاطر دارم آقای صالحی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در سفری که به خوزستان داشتند در جمع اصحاب رسانه گفتند: «اصلا این روزنامه ها به چه دردی می خورند؟ «مثل پدری که بگوید فرزندان من به درد نمی خورند. متهم اول پدری است که نتوانسته است فرزندان خود را به گونه ای تربیت کند که به درد بخورند!
سیاست وزارت فرهنگ و ارشاد درخصوص بخش های فرهنگی زیر مجموعه خود سیاستی انفعالی است. سیاستی باری به هر جهت است. به این معنی که کدام روزنامه را سراغ داریم که توانسته باشد از انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن با ارائه تحلیل علمی و فنی دفاع کند؟ روزنامه ها و رسانه ها تا چه میزان توانسته اند به صورت حرفه ای در مقابل تهاجم خبرهای مسموم و فرهنگ های مبتذل تأثیر مثبتی داشته باشند؟ تا چه میزان اجازه شفاف سازی داشته اند؟
گرانی سرسام آور کاغذ و مواد چاپ و قطعات چاپگرها و بالا رفتن نرخ کاغذ به گونه ای است که مدیران روزنامه ها تمام وقت خود را صرف تدارکات می کنند و رقابت ناسالم بین روزنامه ها برای ماندن موجب پائین آوردن نرخ آگهی ها شده است و امروز روزنامه ها در ارائه مطالب خبری چندان فرقی با هم ندارند.
دیگر از مجلات وزین ادبی و فرهنگی چندان خبری نیست زیرا وزارت ارشاد نه آنچنان حمایت مالی از آنها می کند و نه کارشناسانی هستند که آنها را وزن کنند و ایجاد رقابتی شود برای ارائه مطالب فرهنگی تأثیرگذار.
در واقع ما گرفتار انقطاع فرهنگی شده ایم. فضای پژوهش و تحقیق داوطلبانه و ایجاد ذوق و انگیزه برای ارائه خوراک های فرهنگی به فضای کسب و کار و بده بستان تبدیل شده است. مثل اینکه ما به گونه ای از هنرمندان و روزنامه نگاران منتقد ترس داریم و یا حاضر نیستیم پاسخی در قبال عملکردمان داشته باشیم. در چنین شرایطی چه کسی روزنامه می خواند؟ کدام مخاطب هر صبح در انتظار یک روزنامه داغ می نشیند تا در سر میز صبحانه نگاهی به وقایع کشور و جهان داشته باشد؟
بودجه های وزارت و فرهنگ ارشاد اسلامی می باید بین روزنامه ها و رسانه های حرفه ای تأثیرگذار و مخاطب پسند توزیع شود. چه ضرورتی دارد این همه روزنامه و هفته نامه داشته باشیم که گرچه به قول جلال آل احمد رنگین نامه های درباری نیستند اما مخاطبان چندانی هم ندارند.
وضع پایگاه های خبری و خبرگزاری ها هم چندان بهتر از نشریات نیست. امروز تیراژ هر کتابی که تازه به بازار می آید بیشتر از دویست یا پانصد نسخه نیست. با این وصف نرخ هر کتابی که با ماشین افست چاپ شده باشد در 200 صفحه معمول بسیار گرانتر از کتابی است که با تیراژ پنج هزار نسخه چاپ شود. به همین دلیل برای نویسنده و خواننده و برای ناشرین، چاپ کتاب انگیزه و رغبتی ایجاد نمی کند.
جناب آقای رئیس جمهور، ایران فقط تهران نیست. تهران مانند سر بزرگی است روی یک تن ضعیف. بیشتر هزینه کارهای فرهنگی در تهران صرف می شود. در صورتی که در سایر نقاط ایران هزینه های فرهنگی بسیار بیشتر از پایتخت است. چون سرویس یک دستگاه چاپ، چهار برابر سرویس همان دستگاه در تهران است. هزینه های حمل و نقل گران و ضایعاتی که در طول سفر ایجاد می شود و معطلی برای رسیدن نیروهای فنی سرویس دهنده هم هزینه های دیگری به دست اندرکاران چاپ و فرهنگ تحمیل می کند که ذکر جزئیات آن در حوصله این نوشتار نیست.
نگاه دومی باید به کلیت مساحت ایران با جمعیتی که از اقوام مختلف با گویش ها و زبان های محلی و بالطبع فرهنگ های متفاوت زیر آسمانی زندگی می کنند داشت که به سوابق فرهنگی و تمدنی چند هزار ساله خود مفتخرند.
به قول حافظ:
«من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت، چنان بخوان که تو دانی...»
والسلام