ما را به آن عشق چنان بود که با شير همزمان شد و با جان به در شد. که شير را خاصيتي است چونان نان که قوت لايموت است و از پس هزاران سال هنوز از زمين مي رويد و آن باوري است که طعم و رنگ و بو را با ذائقه مان آشنا کرده و سيري پذير نيست به هنگام نياز...
و باور چونان آب و نان در رگ و پي و استخوانمان ترکيبي است از عشق عادت که اگر نبود چونان قبائل بَدَوي سنگ و پرنده را توتم مي داشتيم تا غربت هبوط را تسلي بخش باشد.
از آن زمان چشم بر اين آب و خاک باز کرديم به مليون ها سال قبل و شايد هم بيشتر زميني بکر، خوش آمدمان گفت در تنهايي تا بدان زمان که بالاجبار جمع شديم تا غربتمان را تقسيم کنيم و غذايمان را براي رفع گرسنگي از دست ديگران بربائيم نه ابزارسازي نه کشف آتش نه صنعت و تجارت و کارخانه سازي و نه دريا و فضا و معادن و نفت و نه طلا و نقره و بسيار کم يا زياد بهره ها که از زمين برديم راحتمان نگذاشت و پاسخمان را کامل نداد جز آنکه دلبسته ماوراء هر آنچه در دسترس مي نمود و يا به چشم مي آمد شديم با نام و نشان هاي متفاوت که در واقع به يک حقيقت ختم مي شد و آن خدا بود. خداي زردشت، خداي يهود، خداي مسيح و نهايتاً خداي اسلام و از مجموعه خدايان کلاس به کلاس فهم و معرفت و انديشه و تفکرمان چنان رشد کرد که به تعبير قرآن خدا را از رگ هاي گردن به خود نزديک تر ببينيم و سرآغاز خداشناسي را خودشناسي از علي بياموزيم.
کارگر بوديم و کشاورز، مهندس و پزشک و هر نام و مقام ديگري که به دست آورديم و به هر منصبي که رسيديم جز آنکه از درون نهيبي به غريزه و فطرت ما را به خدا پيوند مي داد آرام نيافتيم و در اين ميان قدسياني آمدند و نرفتند تا ما با نام و نشان و کارنامه خدمتي آنان الگوسازي کنيم و از اسوه حسنه آنان پاکي، خوبي و نيک رفتاري بياموزيم و جداي از تعلق به سرزمين و نژاد و آب و خاک و ديگر نشانه هاي مليت به باوري رسيديم که معرف خدايي شد به کمال به آن حد که شاعري در اوج تخيل سرود:
«خداي خواست جمال جميل بنمايد
علي شد آينه خيرالکلام قَلَ و دَل»
آنگاه علي شد ياوري که در باور ما گنجد از تاريخ نوشته هاي بدر، خيبر، خندق و... داستان ها و افسانه ها و قضاوت ها و عدالتخواهي ها، جنگ ها و سخنراني ها از علي در ادبيات و فرهنگ ما چنان نهادينه شد که بي نام او آغازگر اراده اي نبوديم و بي نشاني از او يادآور عشق به خوبي ها نشديم تا امام اول ما باشد و از پس آن ديگر اماماني که خاصيت غريزي و تربيتي آن خاندان در استمرار تا به اين زمان در ذهن و زبان و باورمان بمانند و نام شيعه بر ما برازنده باشد.
و هنوز اين سئوال را پاسخي کامل داده نشده که علي(ع) که بود تا به اين حد جاودانه در باور ما معرف کمال باشد و خدايي که با علم شناختيم به گونه اي متفاوت تر از ديگر معتقدان به مذاهب تا بگويد و بماند که: «بنده ديگري مباش که خداوند تو را آزاد آفريده است» و امروز ما از نشانه هاي آن امام همام آزادي، عدالتخواهي، صداقت در گفتار، شجاعت در کار و امانت در پندار را به ميراث داريم هرچند با او و با کار و رفتارش فاصله ها ايجاد کرده ايم. اما از آن عطر و بو و طعم هرچند کم ما را خوراکي معنوي است که به هر ميزان کم، خاصيتي است که به جاودانگي انتقال يک وراثت معنوي که ما را زيبنده مذهبي کرده است تا عالميان بدانند که چه بزرگاني را پيروي کرده و مي کنيم که فلسفه حيات و دفاعمان را نمايشي به درازي 14 قرن در دستان پرتوان و افکار متعالي امام علي(ع) رقم خورده و 11 فرزندي که اين ميراث را در طول تاريخ حفظ کردند و به نسل هاي بعد سپردند.
و ما آن شديم که به هر اراده اي نام خدايي را بر زبان آورديم آنگونه که پيامبرمان آن محمد(ص) يگانه هدايتمان کرد.
و امروز اگر نام و نشاني و اراده اي براي جهاد بر جاست پيروي از فرزندان علي(ع) و ميراث اسلامي آنان است که ما را تا به اين حد در جهان اعتبار دفاع بخشيده ميراثي که امام حسين(ع) براي هميشه تاريخ به جاي گذاشت و انقلاب اسلامي هم با تأسي به نهضيت امام حسين با خون و شهادت به پيروزي رسيد
زيرا: بغض چندين ساله ما باز شد.
يا علي گفتيم و عشق آغاز شد.
والسلام