اغلب تصور مي کنند که خبر خوب براي کشوري مانند ايران که با تنگناهاي معيشتي دست و پنجه نرم مي کند ، الزاما بايد رنگ و بوي اقتصادي داشته باشد . البته بحران هاي زنجيره اي و شکاف هاي طبقاتي آشکار و نرخ بيکاري و تورم و بي ثباتي اقتصادي بر ايجاد چنين تصوري بي تاثير نبوده اند اما با نگرشي عميق بر روند شکل گيري چنين وضعيتي به اين باور مي رسيم که خبرهاي خوب بايد فرهنگي باشند يعني اين که تغيير بايد ابتدا از درون آغاز شود چرا که اغلب مردم به دليل وضعيت انفعالي ناشي از ضعف بنيان هاي فرهنگي ، از آمادگي لازم براي ايفاي نقش در راستاي ايجاد تغييرات بيروني برخوردار نيستند . اگر بخواهيم تعارفات و تکلفات دست و پا گير را کنار بگذاريم و راحت حرف بزنيم بايد بگوييم که زيرساخت هاي فرهنگي ايجاد شده ظرف 4 دهه ي گذشته از عمق و استحکام بالايي برخوردار نبوده اند و اغلب شاهد دگرگوني هاي سطحي بوده ايم . وضعيت بهداشت عمومي ، حاشيه نشيني قانون در مناسبات اجتماعي و خانوادگي ، آمار پايين کتاب خواني ، رواج کلاهبرداري و وجود زمينه هاي جرم خيز و موضع انفعالي در برابر هجمه هاي فرهنگي و ... مهمترين دليل براي اثبات ابتلاي جامعه به سطحي نگري است ضمن اين که تاکيد بر رفورم و حفظ ظاهر ، موج آفريني هاي آغشته به پوپوليسم و شيب نزولي ذائقه ي عمومي که به انزواي هنرهاي اصيل و معنا گرا انجاميده نيز دليل ديگري بر رواج سطحي نگري است . براي پي بردن به عمق فرهنگ يک جامعه بايد ديد که اکثريت مردم در مواجهه با ساير فرهنگ ها ، تاثيرگذار جلوه مي کنند يا تاثيرپذير. وقتي حرص و آزمندي رسوخ کرده در نهاد بسياري از طيف هاي اجتماعي در حدي است که افراد کلاهبردار به راحتي مي توانند به اهداف شوم خود برسند ، گوياي اين نکته است که سطح هوشياري عمومي پايين است و مردم به حداقل ها قناعت مي کنند و به همين دليل کيفيت مطالبات آنها تنزل پيدا کرده و از دغدغه هاي ارزشمند فاصله گرفته اند آيا همه ي اين مصائب براي اثبات فرهنگي بودن مشکلات کنوني کافي نيست ؟
منظور از فهرست کردن مسائلي از اين دست اين نيست که عده اي راه بيفتند و به بهانه ضرورت انجام کار فرهنگي دست به انجام حرکاتي نخ نما شده بزنند که ظرف 4 دهه ي گذشته نه تنها کارساز نبوده بلکه به سطحي نگري ها دامن زده است . تجربه هاي تاريخي به ما مي گويد که هيچ کار فرهنگي تاثيرگذارتر از عملکرد صحيح و حرکت در مسير قانون مبتني بر دانش و خردورزي نيست. هنر ، عطر و بوي عمل است و زماني تاثيرگذار است که مصداقي بيروني داشته باشد ، لذا هزاران شعر و ترانه و سرود و اثر هنري نيز نمي توانند توجيه کننده وضعيت تاسف باري باشند که باور و اعتماد مردم را به تاراج مي برند !با مرور آنچه ظرف چند دهه ي گذشته شاهد آن بوده ايم به جرات مي توانيم بگوييم که درک ضرورت دگرگوني هاي فرهنگي همواره زير سايه ي بي ثباتي هاي اقتصادي و سياسي و موج آفريني هاي سطحي و به موازات آن شوک هاي جهاني و منطقه اي به محاق رفته است . ميزان تاثيرگذاري کساني که توانسته اند با بهره گيري از جايگاه هايي که در آن قرار گرفته اند ژست فرهنگي بگيرند و با مطالبه تراشي به رفتار مردم سمت و سو بدهند هرگز در حدي نبوده که بتواند به نهادينه شدن هنجارهاي هدف گيري شده بيانجامد . دليل آن هم اين بوده که فرهنگ متولي خاصي ندارد و برخي موازي کاري ها به ايجاد گريزگاه هايي منجر گرديده که زمينه ي ايجاد دگرگوني را از بين برده است .
حاکميت گونه اي هرج و مرج در عرصه ي فرهنگ ، بسياري از رشته ها را پنبه کرده و هزينه کردها را بي ثمر گذاشته است و مسئولين فرهنگي اغلب به جاي به نمايش گذاشتن دستاوردهاي عيني به آمارهاي کمي تکيه مي کنند که در خوش بينانه ترين حالت به ايجاد شغل و بزرگ شدن پيکره نهادهاي متولي فرهنگ انجاميده و خروجي در خور اعتنايي نداشته است .
عده اي همين که مي شنوند بايد کار فرهنگي صورت گيرد به دنبال احداث و راه اندازي ساختماني براي فعاليت فرهنگي مي افتند و برداشتشان از فرهنگ هم تبليغات و زبان آوري و آويختن پلاکاردهاي رنگارنگ به در و ديوار شهر است در حالي که گاهي حتي به اندازه ي پلاکاردهايي که با هزينه ي مردم به درخت و ديوار آويخته شده شاهد حضور افراد در يک رويداد و جلسه سخنراني نبوده ايم .
در آموزه هاي اسلامي هرگز از مبلغ بودن به عنوان شغل ياد نشده است زيرا تبليغ در ذات عمل نهفته است ( کونوا دعاه الناس بغير السنتکم ) يک پزشک و معلم و کارگر و کاسب و مهندس و کارمند خوب طبيعتا يک مبلغ خوب هم هست . اين که ما در خارج از حيطه ي عمل به دنبال تبليغ باشيم گونه اي نشاني غلط دادن به مردم است .
در جامعه اميدوار به توسعه همه بايد فعال و قادر به ايجاد ارزش افزوده باشند در غير اين صورت عده اي تحت عنوان دغدغه مند نهايتا به گونه اي زندگي انگل وار سوق داده مي شوند و مواجب بگيري بيکار تلقي مي شوند . باور کنيم که خبر خوب را بايد از درون خودمان بشنويم .