وقتي رضاشاه دستور داد همه زنان ايران بايد کشف حجاب کنند، به جز خواص بسياري از بانوان ايران نمي دانستند رضاشاه کيست و سياست چيست. اما مي دانستند که حفظ ظاهر رابطه مستقيم با نجابت و عصمت دارد زيرا آنان در طول ساليان با اين روش و منش به باور رسيده بودند اما تعداد بسيار کمي از زنان خواص و دربار که يا اروپا ديده بودند و يا مردان آنها تمايل داشتند زنان خود را در انظار عمومي با سبک و سياق زنان اروپايي به چشم ديگران بکشند تا از طرف حاکميت براي مشاغل اداري پسنديده شوند تن به بدحجابي دادند اما نه از آن نوع نيمه برهنگي که در دوره سلطنت محمدرضا شاه تقريبا مشاهده مي شد.
رضاشاه از دو ديدگاه مورد مخالفت و تنفر واقع شد. يکم به لحاظ کشف حجاب که عموم زنان خانه دار و مردان مسلمان به ويژه روحانيت با وي سر مخالفت برداشتند. دوم سربازگيري اجباري که حتي مردان سرپرست خانواده هم از اين اجبار بري از معاف نشدند و نبود سرپرست خانواده به ويژه مردان نوجوان و جواني که در سن پائين ازدواج مي کردند نان آور خانواده بودند و حتي دستمزد يک روزشان هم نياز روزانه را تأمين نمي کرد. علاوه بر آن دوره سربازي چشم و گوش ها را به ويژه در جوانان روستايي باز مي کرد و به اصطلاح دست راست و چپ خود را مي شناختند.
آنچه در مسئله حجاب و پذيرش آن حتي در طول قرن ها مهم مي بود اعتقادات بود. نه فقط در بين زنان مسلمان، بلکه زنان زردشتي، يهودي و مسيحي هم به حسب عادت ديرينه لباس مي پوشيدند که موي سر و ساير اعضاي بدن آنها را مي پوشاند اما به لحاظ فرم و شکل يکسان نبود.
آنچه همراه با تحولات صنعتي در اروپا اتفاق افتاد و شعاع رويش آن در سراسر جهان گسترش يافت تغيير در نوع زندگي بود.
زناني که در طول ساليان دراز همراه و همدم شويشان در خانه و مزارع به کارهاي دستي و کشاورزي دل مشغول بودند براي تأمين نيازهاي جديد زندگي به کارخانه و خيابان کشيده شدند و با کارهايي خو گرفتند که الزاما تغيير در پوشش را در پي داشت.
نقل کرده اند که وقتي ناصرالدين شاه عازم فرنگ شد به هنگام عبور از خيابان پاريس با کالسکه و با هيأت همراه مورد استقبال دختراني قرار گرفت که لباسي بلند با آستين هاي کوتاه و سر و سينه باز داشتند.
ناصرالدين شاه چنان ذوق زده شده بود که دست به جيب مبارک کرد و تعدادي اشرفي به سمت دختران پرتاب نمود. در بازگشت از سفر فرنگ چند چيز در ايران براي اولين بار تغيير ايجاد نمود.
نخست تئاتر و ديگر سينما و نوع پوششي که ابتدا در دربار و سپس در بين رجال سياسي و خانواده هاي آنان رواج پيدا کرد.
غرض از ذکر اين مقدمه آن است که مسئله حجاب را امروز مي بايد از موضوع سياسي به وضعيت اعتقادي تغيير داد. زيرا حربه دشمناني که بر عليه نظام جمهوري اسلامي شبانه روز با هجمه تبليغاتي گسترده کار مي کنند و هدفي جز تضعيف نظام و براندازي ندارند يکي هم موضوع حجاب اجباري است.
هر چند ما در آسيا به دنيا آمده و زندگي مي کنيم اما با کشورهاي آسيايي مانند ژاپن و يا کره به لحاظ فرهنگي و اعتقادي فرق داريم. هيچ الگوي تقليد شده از ديگر کشورها نمي تواند در سنت و فرهنگ ايرانيان تأثير بگذارد بلکه در فرهنگ ما هضم خواهد شد.
امروز نه رضا شاه هست و نه شرايط آن دوران. حتي شرايطي که بر فرهنگ و زندگي مردم ما حاکم است هيچ شباهتي به دوره محمدرضا شاه هم ندارد.
آنچه از آن دوران به جاي مانده بخشي از رسوبات فرهنگي غرب است ولي آنچه اينک مردم ما با آن مواجهند تماميت فرهنگ، سنت و عادات غربي است که از طريق وسائل ارتباط جمعي بين المللي به وسيله امواج غيرقابل دفاع حتي در زيرزمين هاي بتوني هم ساطع است.
مسلماً با نيروي نظامي و انتظامي و با بگير و ببند نمي توان کار اعتقادي و فرهنگي را پيش برد هرچند افسار آن در دست مخالفان و دشمنان باشد.
باور به حجاب يک اعتقاد است خواه از نوع ديني آن و يا غيرديني.
اگر در نوع روش و منش در گذشته غفلت شده و کار فرهنگي به معناي ديني آن با روش پيامبر اسلام(ص) نشده هنوز دير نيست.
هرچند حاکميت متولي رواج اخلاق نيک است و نمي تواند با صبغه اسلامي از کنار مسئله حجاب بگذرد اما براساس آيه شريفه قرآن مي تواند بهترين روش ها را انتخاب کند.
روشي که فعلا در پيش گرفته شده ممکن است تا حدودي ظاهر بعضي زنان بدحجاب را اسلامي جلوه دهد اما در باطن و باور آنها تأثير منفي خواهد داشت.
مرحوم استاد شهيد مطهري در کتاب مسئله حجاب که قبل از انقلاب منتشر شده موضوع را به خوبي تشريح کرده است.
آنچه مهم است اينکه نبايد جواهر خود را در ظرف مسي زنگ زده ارائه دهيم.
حجاب براي زن مسلمان به جواهر برازنده اي مي ماند که بايد انتخاب شود تا ارزش پيدا کند. قبلا هم به اين موضوع اشاره کرده ام که در سال 1350 اشرف پهلوي طي نامه اي به خانم فرخ رو پارسا وزير آموزش و پرورش وقت خواستار شد که به دانشجو معلمان ابلاغ شود اگر قصد معلم شدن دارند بايد چادر از سر بردارند وگرنه از پذيرش آنان خودداري شود.
مرحوم حسن امداد که رياست دانشسراي راهنمايي تحصيلي را عهده دار بود با اکراه بخشنامه مربوطه را اعلام کرد اما آنان که چادر به سر داشتند ايستادند و مقابله کردند.
با تغيير رياست دانشسرا و عزل آقاي امداد هم تغييري چندان ايجاد نشد تا آنکه مرحوم پيشوا امام جماعت مسجد شهداء (نو) طي يک سخنراني تأثيرگذار گفت: مگر نمي گوييد آزادزنان و آزادمردان؟ اين چه آزادي است که زنان و دختران ما را جبرا چادر از سر برمي داريد؟ بگذاريد هر کس بر باور خود باشد.
امروز هم اگر حاکميتي بر سر کار باشد که بخواهد چادر از سر زنان بردارد قطعا زير بار نخواهند رفت زيرا به آن باور دارند. پس راه درست ايجاد باور و اعتقاد است به حجاب، زيرا باور، خود ضامن حفظ آن است.
والسلام