جمعيت ايران در سال 1357 سي و شش ميليون نفر بوده که در سال 1400 براساس اعلام آخرين سرشماري به 000/055/84 نفر افزايش يافته است. رشد جمعيت 4/1 و ميزان زاد و ولد 3/16 و ميزان مرگ و ميرگ 3/5 اعلام شده است که شهرهاي تهران، مشهد، اصفهان، شيراز، کرج و تبريز بيشترين جمعيت را به نسبت شهرهاي ديگر در خود جاي داده اند.
در همه ادوار بيشترين جنس، مذکر نسبت به مؤنث برآورد شده است. براساس پيش بيني ها جمعيت ايران در سال 1415 به بيش از 95 ميليون نفر خواهد رسيد که 48 ميليون نفر را مردان و 47 ميليون نفر را زنان تشکيل خواهند داد.
نکته قابل توجه اين است که افزايش 48 ميليون نفري جمعيت ايران در طول 44 سال گذشته در شرايطي بوده است که درآمد نفتي ايران و ميزان صادرات غير نفتي به علت 8 سال جنگ و تقريبا 40 سال تحريم هاي ظالمانه دچار نوسان شديد بوده و روند اقتصاد کشور با تلاطم و مشکلات عديده همراه بوده است.
تعداد اتومبيل هاي ايران در سال 1357 يک ميليون و دويست هزار دستگاه بوده که در سال 1394 به 17 ميليون عدد رسيده است.
براساس آمارهاي اعلام شده در سال 1397 رشد سرانه تعداد مسکن در سال 1355 يک درصد بوده که در سال 1395 به 57 درصد رسيده است.
به نسبت آمارهاي اعلام شده مصرف انرژي اعم از آب، برق، گاز، بنزين و ديگر فرآورده هاي نفتي افزايش چشمگيري داشته اند.
اکثر روستاهاي کشور داراي جاده آسفالته، آب لوله کشي، برق و تلفن هستند و فاصله زماني روستاها به نسبت چهل سال قبل کم شده و حمل و نقل جاده اي و شهري افزايش يافته است.
جمعيت هم اکنون ايران 88 ميليون نفر اعلام شده که اين جمعيت به آب، برق، گاز، وسائل مخابراتي فرآورده هاي نفتي بيشتر و مهمتر از همه به نان و کار و مسکن نياز دارند. بر آوردن چنين نيازهايي مستلزم بودجه کافي، صرف وقت، برنامه ريزي کوتاه و درازمدت و مديريتي است که بتواند پاسخگوي اين رشد و توسعه باشد.
وقتي در گذشته قبل از انقلاب، بيشتر حمام هاي عمومي پذيراي مردم بوده اند و اينک در اکثر خانه ها حمام است و اتومبيل و ساير نيازهاي آشپزخانه اي بي شک مصرف آب و برق و بنزين به شدت رو به افزايش است و تأمين آنها به ويژه آب به سادگي امکانپذير نمي-باشد.
اگر در 44 سال قبل کارگري با دريافت دستمزد روزانه ده تومان مي توانسته 20 عدد نان سنگگ 5 ريالي خريداري نمايد اما امروز کارگري که روزانه 300 تا 400 هزار تومان مزد دريافت مي کند مي تواند 150 يا 200 نان سنگگ دو هزار توماني بخرد ولي نمي توان گفت قدرت خريد وي با تورم 50 الي 60 درصد بالا رفته است زيرا دولت براي نان سوبسيد مي دهد و براي بنزيني که امروز قيمت هر ليتر بهاي آزاد آن از يک بطري آب معدني کمتر است نيز سوبسيد مي دهد.
آنچه تاکنون بي پاسخ مانده است اينکه دولت نتوانسته است به نسبت توسعه اي که در افزايش جمعيت و ساخت و سازها و به کارگيري وسائل مورد لزوم مردم اعم از مولدهاي انرژي و اتومبيل و غيره ذالک اتفاق افتاده درآمد مورد نياز براي خانوارها ايجاد کند که کم نياورند وگرنه مقايسه شکل و محتواي زندگي امروز با گذشته قبل از انقلاب اسلامي قياس مع الفارق است.
بار سنگين دولت براي پرداخت حقوق و دستمزدهاي کارمندان و ديگر حقوق بگيراني که الي ماشاءا... به شدت افزايش يافته اند و خاصه خرجي هايي که روز به روز بيشتر و بيشتر مي شود و نيز يارانه هايي که ماهانه به خانواده هاي دهک هاي پائين پرداخت مي گردد بودجه سرسام آوري را رقم زده که ديگر نمي توان چندان انتظار توسعه و عمران بيشتري را داشت.
شهرها و بعضا روستاها و بخش ها به گونه اي گسترده شده اند که خدمات رساني به همه آنها با مشکلات عديده اي به ويژه تأمين آب روبروست.
اگر دولت بخشي از بار سنگين خود را به دوش بخش خصوصي مي گذاشت و خود را از آن خلاص مي کرد فرصت نظارت و مديريت علمي تر و آگاهانه تري را در اقتصاد مي-توانست اعمال نمايد.
حضور ده ميليون نفري افغانستاني هاي مهاجر در ايران را بايد به جمعيت ايران اضافه کرد زيرا آنها هم به نان و آب و مسکن و آموزش و غيره و ذالک نياز دارند جداي از نيازهاي ديگري که خواسته و ناخواسته دارند.
نتيجه بحث اينکه قدرت خريد مردم به نسبت چهل سال قبل و به نسبت افزايش حقوق و دستمزدها و به نسبت تورم و عدم ثبات پول ملي کم نشده بلکه توان آنها و ميزان دريافتي هاي آنان به نسبت هزينه هايي که الزاما براي زندگي بهتر مي بايد پرداخت کنند پاسخگو نيست.
زندگي ساده گذشته و سنت و عرفي که ساليان دراز بر رفتار و گفتار و پندار مردم ما حاکم بوده با توجه به رشد و آگاهي هاي علمي و بعضا سوء عملکرد فضاهاي مجازي به شدت تغيير کرده و بر روي باورهاي مذهبي و ديني جوانان نيز تأثيرگذار بوده است به گونه اي که اگر پسر يا دختري ترجيح مي دادند در سنين زير بيست سال ازدواج کنند و در خانه پدري دست در يک سفره با پدر و مادر داشته باشند امروز حتي حاضر نيستند در طبقه ديگري در خانه پدري زندگي کنند و مي خواهند مستقل باشند.
دانشگاه ها و مدارس ما هم متأسفانه نتوانسته اند دانش آموختگان خود را چنان تربيت کنند و تجربه بياموزند که در پايان تحصيلات جذب بازار کار شوند. بالا رفتن سطح توقعات جوانان حتي بيش از ميزان توسعه به علت درآمد بيشتر در کشورهاي اروپايي بسياري از آنها را راهي کشورهاي ديگر نموده و مهاجرت کرده و مي کنند غافل از آنکه هزينه زندگي در آنجا بسيار بيشتر از ايران است اما آنچه اين رغبت را در آنها تشديد نموده به گفته مهدي اخوان ثالث اين نکته مهم است که: «آنچه مي خواهم نمي بينم و آنچه مي-بينم نمي خواهم...» حال اينکه چرا بعضي جوانان ما به چنين مصيبت هايي گرفتارند خود حکايت ديگري است که روايت ديگري را مي طلبد اما سئوالي که بي پاسخ مانده است اين است که براي رضايت عموم مردم از وضعيت اقتصادي، دولت بايد چه کند؟
والسلام