این روزها در محاورات سیاسی و دورهمی های خانوادگی از لزوم رعایت شفافیت خصوصا در حوزه های مالی ، بودجه ، توزیع امکانات و ارائه ی آمار سخن به میان می آید.
شفاف بودن در ارائه ی آمار و توصیف وضع موجود اگر صادقانه باشد به ترسیم دورنمای آینده یاری می رساند . این که ما بخواهیم با محرمانه توصیف کردن موضوعاتی که دانستن آن موجب همذات پنداری مردم با مسئولین می شود از بیان جزئیات آنچه در جریان است و یا قرار است واقع شود طفره رویم به مدیریت بحران های پیش رو نخواهد انجامید .
آنچه مسلم است و نیازی به شفاف سازی ندارد ماموریت اصلی کارگزاران نظام است که زمینه سازی برای آسایش و رفاه مردم فراخور پتانسیل های سرزمینی است .
ما نه در آفریقای مرکزی و کنگو وسودان جنوبی و ماداگاسکار و یمن زندگی می کنیم که دلایل زیادی برای فقر و تنگدستی داشته باشیم و نه شهروند لوگزامبورگ ، سوئیس ، نروژ، ایالات متحده ، قطر، دانمارک و استرالیا هستیم که در ردیف ثروتمندترین کشورهای جهان قرار گیریم بلکه وضعیت کشور در صورتی که با دانایی مدیریت شود به گونه ای خواهد بود که حداقل شاهد زیر خط فقر بودن 30 درصد جمعیت کشور نخواهیم بود.
از جمله پرسش هایی که برای هر کسی ممکن است پیش بیاید این است که ترسیم مرزها با چه هدفی صورت می گیرد ؟ طبیعی ترین پاسخ به چنین پرسشی این خواهد بود که وقتی کشوری را در محدوده ای جغرافیایی ترسیم می کنیم به فرصت هایی اشاره داریم که به منابع موجود در آن ، میزان دسترسی به آب ، جمعیت ، ، قومیت ها و مذاهب و ادیان و موقعیت ژئوپولتیک مربوط می شود و تمامی این امکانات باید در خدمت مردمی باشد که در این جغرافیا زیر چتر ملیت زندگی می کنند . بنابراین هر گونه تعهدی که ما نسبت به ساکنان خارج از این جغرافیا داشته باشیم باید در چارچوب منافع ملی قابل توجیه و تبیین باشد، بی گمان بزرگترین احساس هم سرنوشتی زیر سایه ی چنین رویکردی ایجاد خواهد شد مشروط به این که قانون مادر نیز در همین راستا تدوین شده باشد . توصیفاتی که ما از دیرینگی، جمعیت ، قومیت ، مذاهب و ادیان و منابع و نیروی انسانی کشور ارائه می دهیم بلافاصله انتظاراتی ایجاد می کند زیرا خود را با سایر کشورها با بضاعتی کمتر و یا بیشتر مقایسه می کنیم . به همین دلیل توقع داریم که با توجه به داشته های فرصت آفرینمان در بدبینانه ترین ارزیابی وضعیتی بهتر از آنچه اکنون داریم داشته باشیم .
چنین استدلالی برساخته ی من و امثال من که در روزنامه ها قلم می زنند نیست بلکه برگرفته از اظهارات نامزدهای ریاست جمهوری و مجلس است که در ادوار گوناگون برای جلب آرای مردم بدان استناد و اشاره کرده اند و همگی از هوش سرشار ایرانیان ، نیروهای انسانی کارآمد ، منابع سرشار ، موقعیت ژئوپولیتیکی بی نظیر ، جذابیت های گردشگری ، دیرینگی تمدن ، و تعدد همسایگان به عنوان فرصت های بی بدیل سخن به میان آورده اند و نتایج حاصل از فعالیت مجالس و دولت های قبلی را در برابر امکاناتی که در اختیارشان بوده ناچیز شمرده اند .
آنچه از لابلای اظهارات مدیران ارشد و میانی ، برخی از نمایندگان و همچنین صاحبان کرسی های علمی در دانشگاه ها استنباط می شود عبارتند از :
1 - بین هدف گذاری ها و امکانات و ظرفیت های اقتصادی کشور تناسبی وجود ندارد .
2 - توسعه و پیشرفت نیازمند به کارگیری نیروهای انسانی کارآمد و دلسوز است که با الگوهای گزینشی همخوانی ندارد
3 – توسعه در شرایط ناپایدار و بی ثباتی رخ نمی دهد و این در حالی است که ما ظرف چهار دهه اغلب در شرایط ویژه ( انقلاب ، جنگ ، تحریم و ...) کشور را اداره کرده ایم .
4 – تحقق تفکیک قوا آن گونه که در قانون اساسی شرح آن رفته همواره با اما و اگرهای ناشی از شرایط ویژه به محاق رفته است .
5 – کار و تلاش همگانی و بی وقفه برای کشورهایی که در جهت توسعه و جبران عقب ماندگی ها گام برمی دارند ضرورتی اجتناب ناپذیر است که در جامعه ایرانی چندان به چشم نمی آید.
6- این که بخشی از نیروی دولت صرف تبلیغات پیرامون همراه کردن مردم با خود می شود نشان دهنده ی این واقعیت است که این همراهی در سطح قابل قبولی قرار ندارد
7 – بزرگی بدنه ی دولت بار مالی زیادی بر بودجه تحمیل می کند و بسیاری از حقوق بگیران متناسب با حقوقی که می گیرند کارآیی ندارند
8 – پیری جمعیت روز به روز صندوق های بازنشستگی که با مدیریت های ضعیف به سمت نابسامانی رفته اند را به ورشکستگی می کشاند .
9 – با پیشی گرفتن مصرف از تولید و واردات از صادرات امکان ایجاد موازنه و ترمیم ارزش پول ملی در برابر ارزهای خارجی وجود ندارد 10 – سیاست ها به گونه ای بوده که برخورداری از منابع نفتی و گازی به جای آن که فرصت آفرین باشد به یک تهدید تبدیل شده است زیرا ما حتی از درآمدهای محدود نفتی نیز در جهت به حرکت درآوردن لوکوموتیو اقتصاد یعنی ایجاد زیرساخت های توسعه بهره نبرده و اهدافی دیگر را دنبال کرده ایم .
پر واضح است که در چنین وضعیتی دفاع از راهبردها در حوزه آموزش ، فرهنگ ، اقتصاد ، هنر ، صنعت و کشاورزی کار بسیار دشواری باشد . گویی که آبی خروشان در جریان بوده و آسیابی پر سر و صدا چرخیده اما گندم زیادی آرد نشده است . وقت آن رسیده که باور کنیم زیر سایه ی زنجیره ای از بحران ها توسعه اتفاق نمی افتد .