تاکنون آمارهاي متفاوت و بعضا متناقضي پيرامون تعداد افراد مبتلا به بيماري هاي رواني مطرح گرديده که اغلب گمانه زني تلقي مي شود زيرا معمولا ابراز نظر در اين خصوص از سوي مقامات رسمي با رعايت جوانب و ملاحظات گوناگون صورت مي گيرد ، ضمن اين که مردم ما چندان علاقه اي به افشاي مافي الضمير خود ندارند و در موارد بسياري ديده شده که در اوج گرسنگي وانمود کرده اند که سير هستند و زيادي اهل تعارف و تکلف هستند و از اين که به عنوان فردي مبتلا به کاستي هاي رواني شناخته شوند ، گريزان هستند و فراتر از اين چنين نسبتي را توهين به خود تلقي مي کنند . اين در حالي است که اگر 100 نفر از افراد پيراموني ما به روانشناس مراجعه کنند دور از ذهن نيست که حداقل 50 نفر از آنها بر اساس علائمي که از خود بروز مي دهند نيازمند مشاوره رواني باشند .
چه کسي باور مي کند اين همه تخلفات اخلاقي و رانندگي و سرکشي مدني و همچنين منازعات خانوادگي و اشتباهات فاحش و کاملا برجسته از افرادي متعادل از لحاظ رواني سر زده باشد .
مگر مي شود در کشوري که 8 سال جنگ و تبعات ناشي از آن و بمباران و موشک باران شهرها را پشت سر گذاشته و ظرف بيش از 4 دهه با بحران هاي اقتصادي و برخي رويدادهاي چالش برانگيز دست و پنجه نرم کرده ، افراد جامعه در طول اين فراز و نشيب ها از لحاظ روحي و رواني تحت تاثير قرار نگرفته و آسيب نديده باشند ؟
مسئله بسياري مهمي که استخراج آمار دقيق مبتلايان به بيماري هاي رواني و رجوع به پرونده هاي آنها در موارد اضطراري را ضروري جلوه مي دهد بهره گيري از آن در گزينش ها ، درمان بيماري ، لحاظ کردن آن در مسائل حقوقي و جزايي و کيفري و همچنين واگذاري انواع مسئوليت ها به افراد جامعه است .
امروزه شاهد رواج انواع افسردگي هاي ناشي از دوري فرزندان ، بيکاري و از کارافتادگي ، ازدواج ناموفق ، طلاق ، ورشکستگي ، ناسازگاري نسل قديم با نسل جديد ، از دست دادن بستگان در تصادفات و سوانح طبيعي ، زندگي آپارتماني ، محدود و پر هزينه شدن روابط خويشاوندي و همچنين استرس هايي که تنگناهاي معيشتي بر اشخاص تحميل مي کند هستيم ، ضمن اين که برخي از مشاغل چالش برانگيز بوده و فشار رواني زيادي دارند .
با درنظر گرفتن تمامي اين موارد به نظر مي رسد که آمار 30 درصدي براي وجود مبتلايان به بيماري هاي روحي و رواني قابل تامل باشد . گاه ديده شده که رفتارهايي از برخي افراد سر مي زند که هيچ گونه تناسبي با عقل و منطق ندارد و چه بسا که چنين فردي ناگزير به پاسخگويي و پذيرش مسئوليت رفتارش باشد . صد البته در صورتي که رسيدگي کنندگان به رفتار او در جريان بيماري رواني او باشند ، روي داوري آنها و جريمه و مجازاتي که براي چنين اشخاصي در نظر مي گيرند تاثير تعيين کننده اي داشته باشد .
دور از انتظار نيست که برخي رفتارها از جمله ناسازگاري ، انزوا طلبي ، اعتياد ، فرار از خانه ، کم کاري ، سرکشي مدني و ... سر در آبشخور نابساماني هاي روحي و رواني داشته باشد .
بي ترديد در جوامعي که اولويت ها به رفع تنگناهاي معيشتي ، ايجاد امنيت شغلي ، تامين مسکن بي خانمان ها ، تراز کردن خرج و دخل اقشار آسيب ديده و مواردي از اين قبيل محدود شده باشد پيگيري آمار بيماران رواني به حاشيه رانده مي شود در صورتي که صاحبنظران در حوزه ي بهداشت درمان بر اين باور هستند که اختلالات رواني مستقيما روي برآيند کاري و کيفيت زندگي و سازگاري با محيط و خانواده تاثير مستقيم دارد لذا به نظر مي رسد که مسئولين امر بايد به اين موضوع مهم ورود کنند و خصوصا برخي از افراد که در معرض لطمات مالي ، مصيبت هاي بزرگ و شکست هاي ويرانگر در زندگي قرار گرفته اند نيازمند اين هستند که رفتار آنها رصد شود و مددکاران براي توانمند سازي آنها وارد ميدان عمل شوند . از جمله واقعيت هاي غير قابل انکار ، چالش هايي است که در جريان برخورد فرهنگ ها ايجاد مي شود و در شرايط کنوني که وسايل نوين ارتباطي انسان ها را با باورها و سنت ها و فرهنگ هاي مختلف رو در روي يکديگر قرار داده ، در صورتي که افراد از ظرفيت بالايي براي درک و تحمل طرف مقابل برخوردار نباشند ، ممکن است تعادل رواني خود را از دست بدهند و شاهد رفتارهايي توسط آنها باشيم که با هنجارهاي پذيرفته شده فاصله ي زيادي دارد .
زماني که تعداد افراد آسيب ديده ي رواني از حد معيني فراتر مي رود ديگر نمي توان با تفکيک محل آموزش و کار و زندگي نسبت به جدا سازي آنها از افراد عادي کاري انجام داد لذا تا پيش از اوج گيري چنين بحراني بايد با ياري طلبيدن از قانون و پاي کار آوردن افراد متخصص ، کاري کرد که حداقل بتوان از بالا رفتن آمار آسيب ديده گان رواني جلوگيري کرد . دست کم بايد به فرياد کساني رسيد که خودشان نيز به وجود کاستي هاي رواني در وجودشان آگاه نيستند چه بسا ديگران را نيز در مخاطره بیاندازند و کار را به جايي برسانند که ديگر از هيچ کسي کاري ساخته نيست .
اي که دستت مي رسد، کاري بکن
پيش از آن کز تو نيايد هيچ کار