سرمقاله "محمد عسلی" 28 مرداد 1402 اميد به آينده را در آينه امروز ببينيم
ضرب المثلي از گذشته هاي دور خوانده يا شنيده ايم که:
«از مکافات عمل غافل مشو
گندم از گندم برويد جو ز جو...»
آنچه امروز کاشته ايم فردا درو مي کنيم. راستي ما چه کاشته ايم؟ آيا بذرهاي اصلاح شده در زمين باير مي کاريم؟ آيا استعدادهاي هوشمند را ارج مي نهيم و نگهداري مي کنيم يا آنها را پرواز مي دهيم تا ديگر کشورها از نيروهاي جوان ما سود برند؟
آيا توانسته ايم شرايطي فراهم کنيم که نخبگان ما در مدارس و دانشگاه ها به پرورش و توليد استعدادها بپردازند؟
راستي چرا همسايگان ثروتمند ما به شکار نخبگان و باتجربه ها مي روند از بازيکنان فوتبال گرفته تا نخبگان. شنيده مي شود که کارگران ماهر و نيمه ماهر عازم کشورهاي منطقه مي شوند تا از درآمد بيشتري بهره مند شوند و زندگي مرفه تري داشته باشند. جامعه فردا که بماند جامعه امروز ما با اين خلاء چه کند؟
اگر پزشکان و مهندسان کارآمد از کشور مهاجرت کنند و نيروهاي انساني ارزشمندمان مفت و مجاني در اختيار کشورهاي رقيب درآيند و اميدي هم به بازگشت آنها نباشد در محاسبات آماري چه ميزان ثروت از دست مي-دهيم؟
اگر 50 سال قبل صاحب نظران تعليم و تربيت را عقيده بر اين بود که: «در مسابقات جهاني آينده برد از آن ملتي خواهد بود که بهترين مجموعه هاي تعليم و تربيت را در اختيار داشته باشد...» آيا ثروت هاي حاصل از فروش نفت و گاز و برق و امثالهم مي تواند جايگزين بهترين مجموعه هاي تعليم و تربيت گردد؟
مگر مي توان به آينده اميد داشت بدون پشتوانه هاي علمي و تخصصي و مسئوليت پذيري نخبگان براي ماندن در وطن براي خدمت رساني به مردمي که بيشتر از هر ملت ديگري نيازمند خدمت و حق به جانب اند؟
وقتي در روي تشک کشتي پهلواني زورآور و فني کار به مدال طلا دست مي يابد چقدر خاطرمان را عزيز مي دارد و روانمان را شاد مي کند؟
حال اگر همين پهلوان با پرچم کشور ديگري روي تشک کشتي جهاني برود چقدر حسرت به دلهايمان مي-نشاند که چرا خود بر عليه خود هستيم؟
ارزش يک استاد دانشمند، يک هنرمند هوشمند، يک معلم دانا، يک مهندس، يک پزشک و يا حتي يک کارگر ماهر چقدر است؟
آيا مي توانيم برآورد کنيم که سيل مهاجران چه کساني هستند؟
آيا تصور مي کنيم فقط ناراضيان از نظام حکومتي عازم ديگر کشورها مي شوند و يا مخالفان حجاب اجباري؟
خير! اکثر کساني که به ديارهاي غربت مهاجرت مي کنند نه با حجاب اجباري کاري دارند نا با حکومت سر ناسازگاري دارند. آنها به دنبال درآمد بيشتر براي گذران زندگي هستند و اميد بستن به آينده نامعلومي يا معلومي که قدر کار و تلاش آنها را بدانند و در امنيت خاطر زندگي کنند.
متأسفانه کوچ مهاجران در سالهاي گذشته به گونه اي است که بعضي از فاميل هاي خانوادگي حتي عمو و عمه خاله و دايي را در کانادا اسکان داده اند و اگر يک نفر از يک فاميل مانده باشد احساس غربت و تنهايي مي کند.
و کساني که رفته اند براي آنها که مانده اند نامه فدايت شوم مي نويسند که بياييد کنار هم باشيم. اينجا همه چيز هست. آزادي هست. امنيت هست. کار هست. پول هست و...
و متأسفانه اين روند که جز نام آن را اسارت داوطلبانه و ملتمسانه نمي توان گذاشت تاکنون تعداد زيادي را در درياهاي خروشان به کام مرگ کشانده و آنان هم که جان سالم به در برده اند در آوارگي يا به دريوزگي تحميلي کشانده شده اند و يا با مزد کم به کارهاي خدماتي دل مشغولند.
اما ثروتمنداني که با ثروتشان جذب شده اند جداي از آنکه زمين و خانه و وسائل زندگي را فروخته و به ارز تبديل کرده اند که اين کار ضربه مهلکي به اقتصاد کشور وارد کرده است هويت وطني خود را نيز از دست داده اند و جذب فرهنگي شده اند که گرچه جذاب و نشاط آور مي نمايد اما با فرهنگ و سنت هاي تربيت پذير ما تضاد اخلاقي ايجاد نموده و روان پريشي را دامن زده است.
هر چند بعضي ها را عقيده بر اين است که مهاجرت براي کسب دانش و ثروت و فهم زندگي از ما بهتران فرصت است و نه تهديد اما اين سخن در زمان خدابيامرز اميرکبير فرصت بود براي دانشجوياني که به خارج اعزام مي شدند و به کشور بازمي گشتند تا از يافته ها و دانش آنان به جامعه خودمان سود رسانند حالا برعکس شده است. يعني نخبگان و تحصيلکرده ها و هوشمندان ما که با خون دل پدر و مادرها دستآورد هاي علمي- تخصصي داشته اند مهاجرت مي کنند و اين زنگ خطر بزرگي است که مي بايد براي پيشگيري از آن تدبيري انديشيد زيرا هر حکومتي با هر ايدئولوژي يا نظامي بخواهد بماند به نخبگان و انديشمندان نياز دارد.
گذشته از آن هوش و استعداد که نعمتي فطري و غريزي است در افراد هوشمند براي توليد فرزندان هوشمند يک ضرورت و امري بديهي است وقتي هوشمندي نباشد در آينده فرزندان هوشمندي نخواهيم داشت.
پس اميد به آينده صرفا با باز شدن دروازه ها براي کسب درآمد بيشتر از فروش نفت و گاز نيست هرچند يک ضرورت است و مشروط به شرايطي است اما شرط کافي نيست. ما بايد مولد فرزنداني باشيم که به زادگاه خود عشق بورزند و شرايطي ايجاد شود که بتوان از همه نخبگان و هوشمندان و متخصصان به نفع جامعه استفاده کرد و نان خودمان را در سفره خودمان داشته باشيم. و بتوانيم اميد به آينده را در آينه امروز ببينيم.
والسلام