زيباترين، آبادترين و حياتي ترين منظومه شمسي در قرن بيست و يکم در حال گذار از حيات سالم است و به سرعت خسته و ناتوان، کم آب و گرم مي شود.
چنانکه با آب شدن يخ هاي قطب در آينده اي نه چندان دور شاهد بالا آمدن آب اقيانوس ها و درياها خواهيم بود و زمين از هم اکنون تعادل آب و هوايي خود را از دست داده و حاصل آن خشکسالي هاي طولاني و مستمر در بسياري از کشورهاست. طوفان هاي سهمگين بنيان کن در راهند و کوه هاي آتش فشان آبستن حوادث ناگواري خواهند بود.
ميليون ها هکتار جنگل هاي سرسبز به خاکستر تبديل شده اند و به علت استفاده بي رويه از آب هاي تحت الارضي و فروکش کردن خاک، زنگ خطر کم آبي به صدا درآمده است. اينک زمين که در آغاز خلقت از پس زلزله هاي سهمگين و برآمدگي کوه ها براي ايجاد تعادل در گردش وضعي و انتقالي به آرامش رسيده بود تا موجودات زنده از جمله انسان بتوانند از نعمات آن برخوردار گردند چنان فريب خورده و رها شده مي نمايد که گويي براي آن آفريده شده تا غارت شود.
غارت از سطح تا عمق و سازه هاي بلند مرتفع به زودي زمين را از مدار فعلي به مداري ديگر تغيير جهت مي دهند که معلوم نيست همه چيز در گرما ذوب مي شود يا در سرما مي ميرد.
خداوند در قرآن مي فرمايد: «ما زمين را خلق کرديم تا شما آن را آباد کنيد»
آيا ما زمين را آباد کرديم يا آن را خراب نموديم؟
آب هاي اقيانوس ها به علت رفت و آمد کشتي هاي اقيانوس پيما و زباله هاي مصنوعي حيات جانوران دريايي را به خطر انداخته اند و غرش هواپيماي بي حد و حصر و سوخت هاي فسيلي هواي زمين را چنان آلوده ساخته اند که ديگر نمي توان اميدي به هوايي پاک در هيچ سرزميني داشت.
تابش خورشيد و ماه هم ديگر از خاصيت اوليه افتاده اند و عبور آنها از آسمان تيره به سختي و بعضا ناپيدا مي نمايند.
جنگ هاي خانمانسوز با بمباران هاي بي امان زمين و هر آنچه در آنست را شيار مي کنند و رهايي سرزمين هاي سوخته که مهاجرت را اجتناب ناپذير مي نمايند خود نيز دستاورد صنعتي سهمگين را رقم زده که نفس زمين را به شماره انداخته است. کند و کاوهاي در اعماق براي خالي کردن معادن نفت و گاز و... و دست بردن در دل زمين براي تهي کردن اعماق نه فقط خبر خوبي نيست که انتظار بيهوده اي است اگر تصور کنيم گنج هاي عظيمي به دست آورده ايم.
زيرا غافليم از آنکه گنج بي نهايت عظيمي را که همان زمين باشد از دست داده ايم. جمعيت بالاي 8 ميليارد نفر که آب و هوا و نان مي خواهند در زمين خود مصيبتي ديگر است. زميني که هنوز در هيچ يک از منظومه هاي شمسي و ديگر منظومه هاي کهکشاني نظيرش را نيافته ايم را تخريب مي کنيم و تعجب آور آنکه با صرف هزينه هاي بسيار به دنبال کشف کره اي هستيم که مشابه زمين باشد و بتوانيم در آن نفس بکشيم و حياتمان را تضمين کند.
به قول حافظ:
آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا مي کرد
راستي ما با زادگاه خود چه کرده ايم؟
اين روح عصياني گسسته عنان، اين خجسته وجودي که انسانش مي ناميم چه ها که بر سر خود و ديگران نياورده و اين اراده آزاد که زمين را از حيّز انتفاع ساقط کرده به کجا چنين شتابان مي رود؟
جهان ما در سراشيبي سقوط است و مانده، اينکه جنگ هاي اتمي شروع شوند و همين شرايط نامطلوب هم تاب مقاومت برنيارد و ديگر سياره اي به نام زمين در آسمان به رنگ آبي فيروزه اي شناخته نشود.
آيا تکنولوژي و علوم پيشرفته وسيله اي براي انهدامند يا سازندگي و حفظ نعمت هاي خداوندي؟
پاسخ اين سئوال را از دانش بکنيم يا از دانشمند؟
والسلام