مادری جوان فرزند پسر خود را به مدرسه آورد تا در کلاس اول ابتدایی دور از خانه برای ساعات صبح روی صندلی و پشت میز کوچکی کنار پسر بچه دیگری بنشیند و به آموزگار و حرف های او گوش دهد. پسرک بی تابی می کرد چنانکه مادر نمی دانست چه کند؟ مربیان و آموزگار مدرسه به او می گفتند: رهایش کن و برو، ما می دانیم با او چه کنیم. زیرا تا زمانی که مادرش در کنارش باشد او دل از مادر نمی کند.
پسرک در بغل مادر محکم دست هایش را قفل کرده بود و زار زار گریه می کرد. مدیر مدرسه که باتجربه تر بود گفت برای ساعاتی مادرش در کلاس نزد او بنشیند.
مادر در جای کودک دیگری نشست و آموزگار نخستین روز درس را آغاز نمود. آن روز پسرک با مادر و کلاس مأنوس شد اما روز بعد هم بی تابی می کرد.
مدیر مدرسه گفت: مادر برود و پسرک را رها کند. بالاخره گریه ها تمام می شود و پسرک همانند دیگر بچه ها ساکت می نشیند. ضمناً به مادر گفت: چند ماه دیگر شما را دعوت می کنیم تا ببینید که پسر شما با چه اعتماد به نفسی روی سن تئاتر بازی می کند.
مادر ناباورانه پسرک را رها کرد، چند روزی در خوف و رجاء سپری شد و پسرک چنان به مدرسه و کلاس علاقمند شد که روزهای تعطیل برای وی عذاب آور می نمود.
بعد از سه ماه روز موعود فرا رسید و اولیاء دانش آموزان برای تماشای تئاتر دانش آموزان به سالن اجتماعات دعوت شدند. همان پسر گریان چنان هنرمندی ابراز نمود که والدین وی انگشت به دهان شدند.
این مقدمه را از آن رو آوردم تا به این نکته مهم برسیم که اگر مدرسه، مدرسه باشد و معلمان و مدیر و مربیان باتجربه و صاحب ذوق بی شک تغییر رفتار را در دانش آموزان ایجاد می کنند. اما اگر فقط ملاک حضور و غیابی باشد و درس و امتحانی، همان می شود که امروز در بعضی از مدارس با آن مواجه ایم.
اولیاء دانش آموزان و مدرسه بدون توجه به استعداد و علاقه دانش آموزان، آنها را به یک چوب می رانند. مطالعه کتاب های درسی، موفقیت در امتحانات، کسب نمره 20 و عبور بی دردسر از یک مقطع تحصیلی به مقطع دیگر در صورتی که وظیفه مدرسه و هدف اولیاء از تحصیل فرزندشان نباید صرفا مسائل آموزشی باشد آن هم به شیوه و روش حافظه محوری.
کودک از آغاز تولد تا آمادگی برای ورود به مدرسه و ادامه تحصیل در حال رشد و به نوعی درگیر زندگی پرسرعتی است که نیاز به مراقبت های تربیتی دارد.
فرهنگ شفاهی که معمولا با توصیه ها و پند و اندرزها همراه است بسیار کمتر از اعمالی است که کودک در طول زندگی شاهد آن است. آنچه بیشتر در تربیت و تغییر در رفتار که همان یادگیری باشد تأثیرگذار است حرکات و اعمالی است که شبانه روز از اولیاء دانش آموزان، دوستان و اقوام، اجتماع و مربیان و متولیان مدرسه سر می زند. آدم به یاد این شعر قدیمی می افتد که باباطاهر چه زیبا سرود:
«ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد...»
آنچه با چشم دیده می شود و با احساس های دیگر حس می گردد و بر دل می نشیند همان آموزش و مطالبی است که در زندگی کاربرد دارد و فایده می رساند.
آموزشی که با احساس، علاقه و توان استعدادی دانش آموزان مرتبط نباشد اگر هم در حافظه ثبت شود به مرور زمان در کوتاه مدت به نسیان و فراموشی می برد. رسالت از یاد رفته مدارس، انتقال تجربیاتی است که با عمل، بیشتر تغییر در رفتار ایجاد می کند. علاقمندی به مطالعه کتاب، نظام مندی و احترام به قانون، تعاون و نوع دوستی، صداقت در گفتار و رفتار، تفکر خلاق، حفظ محیط زیست، استفاده مطلوب از آب و خاک و آتش و هر آنچه بشر امروز به آن نیازمند است همه می باید در مدارس و خانه ها به طور مستقیم و غیرمستقیم تأثیرگذار باشند. کسب نمرات عالی و گذار از مرحله ای به مرحله دیگر گرچه شرط لازمند اما شرط کافی نیستند.
نمی توان دروغ گفت. خلف وعده کرد. قانون ستیز و قانون گریز بود. اما از کودکان و دانش آموزان و حتی دانشجویان توقع داشت که راستگو باشند. به وعده وفا کنند و به قانون احترام بگذارند.
متأسفانه بیشتر محیط های مدارس، خواسته و ناخواسته بدآموزی دارند. خانه هم همین گونه است. در اجتماع هم شاهد بسیاری بدآموزی ها هستیم وسایل در اختیار که فضاهای مجازی را تبلیغ و تشویق می کنند نیز بیش از سایرین بدآموزی دارند. با این وصف چه باید کرد؟
چگونه می توان خلاف جریان آب شنا کرد؟ آیا می توان به قول حافظ سقف را شکافت و طرحی نو درانداخت؟
پاسخی کوتاه و تجربه شده به ما نوید می دهد که اگر به این مهم توجه کنیم که کودکان امروز مردان و زنان فردایند که می باید هم از کشور و میهن خود دفاع کنند و هم توان کار و تلاش داشته باشند و هم دانش و آموخته های خود را به منصفه ظهور برسانند نیاز به مراقبت و در مرحله اول تغییر در رفتار بزرگان دارند.
ما باید تغییر را از خود شروع کنیم. از مدرسه و مربیان و از شرایط اجتماعی که بعضا آسیب پذیرند و این کار زمانی عملی است که سهم اولیاء دانش آموزان در مشاوره های تحصیلی و هماهنگی با آنها سهم قابل توجهی باشد چه در نوع آموزش و چه در رشد و تغذیه سالم و چه در حفظ محیط زیست و استفاده مطلوب از آن.
این روش آموزش در قرآن هم به آن توصیه شده است وقتی خداوند خطاب به مخاطبان می گوید اتامرون الناس بالبر و تنسون انفسکم» [آیا دیگران را به نیکی دعوت می کنید و خود فراموش کرده اید؟]
مشکل عمده جامعه ما ریاکاری و فراموشی است که بزرگ ترین خسارت ها را در پی دارد. آموزش و تربیت صحیح می باید به دور از انحرافات و فساد و ریاکاری باشد تا چونان درخت پرثمری میوه شیرین به بار آورد.
والسلام