روزگار هیچ را تجربه می کنیم آنچنان که چنگال باد را، روزگاری که خوبی خفته است و بدی بیدار است و به قول راوی کلیله و دمنه زمانه میل به ادبار دارد.
دانش و هنر، صنعت و کشاورزی، کار و خدمات، احساس و عواطف و بسیار صفت های انسانی و بعضا الهی در خدمت پول اند، پولی که آسیاب اقتصاد سرمایه داری و سوسیالیستی را با خون کودکان، زنان، سالمندان و انسان های بی گناه غیرنظامی می گرداند و هر چرخی که می گردد بر محور قلبی است که از پای می ایستد. روزگار هیچ از غیرت و مردانگی، از جوانمردی و پاکدامنی و هیچ از مروت و همنوع دوستی را در جهان سرمایه داری تجربه می کنیم.
چماق حقوق بشر و حمایت های به صد زبان تبلیغ شده غرب که بیشتر به دروغی بزرگ می مانند که باور شده اند در عین ناباوری همه از هیچ نشانی دارند.
درست به خاطر دارم وقتی اوریانا فالاچی دختری بود خبرنگار تا برای مشاهدات جنگ آمریکا در ویتنام در میان میادین جنگی قدمی بزند و قلمی از آن دیدنی های جانسوز کتابی به یادگار ماند به نام «زندگی جنگ و دیگر هیچ»
آیا از جنگ حاصلی جز هیچ می توان انتظار داشت. جنگ آمریکا در ژاپن. در کره. در عراق و افغانستان و به واسطه در ایران در همین صد ساله اخیر و بسیار جنگ های دیگر کوچک و بزرگ که نمونه حاضر آن کشتار بی رحمانه فلسطینیان در هلوکاستی فجیع و غیر منصفانه است.
از خیابان و میدان و کوچه و بازار گرفته تا سکونتگاه های مردم بی دفاع و از مدرسه و دانشگاه و بیمارستان و انسان هایی که از کوچک و بزرگ با آرزوهایی می زیستند دیگر هیچ هم به جای نمانده است به بهانه دفاع از متجاوز، حمایت از ظالم و همراهی با بی شرف ترین دولتی که تاکنون زمین در گوشه ای از مقدس ترین مکان به خود دیده است.
زوزه گرگ ها از رسانه های ماهواره ای در گردشی ناتمام جهان را دور می زنند تا وحشت بیافرینند و امید به زندگی را از صفحه دل مردمان پاک کنند.
نیش نشان دادن کفتارهای لاشخور که خون مردم بی گناه را نشخوار می کنند همانند گاوهای درشت بی مصرف در طویله های نامردمان، ره آورد دانشی است که اصالت را در دور باطل به انسان داده است تا ترسی نه از خدا باشد نه از روز قیامت نه از موسی، عیسی و داوود و خضر و الیاس و نه باوری که بتوان آن را افساری کرد برای توقف سرعتی که در سراشیبی جهل می تازد و به ناکجاآباد می رود.
جنگ، هرچند با انسان پا به جهان می گذارد و با انسان از جهان نمی رود و مدام در گردشی ناتمام روی نشان می دهد اما جنگی کور و خانمانسوز که از دهانه توپ و بازگشایی قفل گیره بمب ها از زیر بال های هواپیما، همه هستی را به نابودی می خواند. جنگی جوانمردانه نیست که بماند، بل جنگی است بی شرفانه اگر شرفی مانده باشد.
چنگال باد نان آب زده گلوله شده ای است که قوت لایموت فقرا در گذشته های دور بوده است با این تفاوت که از آن بوی عزت نفس و قناعت به مشام می رسید و آرام آرام به نرمی از گلو پائین می رفت. اما اینک چنگال باد اگر باشد در سرزمین فلسطین و در میدان جنگ زده غزه با خون آغشته است که گلو را می فشارد و با گریه و شیون همراه است. آیا آمریکا، انگلیس، فرانسه و حامیان آنها که برای فلسطینیان چنگال باد آغشته به خون آماده می کنند و نام آن را حمایت های انسان دوستانه گذاشته اند نباید به فردایی بیاندیشند که اگر جنگی جهانی روی دهد همین چنگال باد هم نصیب مردمانشان نخواهد شد. هرچند در قاب طلا باشد.
والسلام