همیشه چند ماه مانده به برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا رسانه های خبری کار خود را از گمانه زنی پیرامون نامزدهای نهایی و اعلام نتایج نظرسنجی آغاز می کنند و با پیگیری دیدگاه نامزدهای ریاست جمهوری متعلق به حزب دمکرات و حزب جمهوری خواه تلاش می کنند شاخک های سیاسی و اقتصادی را در سطح جهان حساس کنند .
فعالیت هایی از این دست در واقع بخشی از برنامه ی نمایش هژمونی ایالات متحده آمریکاست.
حساسیت جهانی نسبت به انتخابات آمریکا نیز به بزرگی اقتصاد این کشور و تاثیرگذاری اش بر روابط با کشورها بازمی گردد. میدان داری دلار در اقتصاد جهانی و ایفای نقش لوکوموتیو اقتصاد آزاد توسط شرکت های بزرگ آمریکایی خواه ناخواه انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا را با اهمیت جلوه می دهد .
حتی کشورهایی که وانمود می کنند نتایج انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا را فاقد اهمیت بالا می دانند به نوعی با نگرانی این رویداد سیاسی را دنبال می کنند . تاکنون بارها از افشای اسنادی سخن به میان آمده که گویای تلاش برخی از شخصیت های سیاسی جهان برای نفوذ و تاثیرگذاری بر نتایج انتخابات آمریکا بوده است .
سیستم حاکم بر ایالات متحده آمریکا در عین حال که از اصول ثابتی پیروی می کند این قابلیت را هم دارد که در شرایطی ویژه از خود انعطاف نشان دهد . هر چند چنین انعطافی در چارچوب مذاکره رخ نمایی می کند اما نمی توان از نقش تهدیدهای نظامی و تحریم های اقتصادی در شتابدهی به مذاکراتی از این دست غافل بود .
عملکرد روسای جمهوردرآمریکا تنها با شاخص های اقتصادی اندازه گیری می شود . البته ممکن است کسانی نقش آمریکا در بهبود وضعیت حقوق بشر و آزادی را هم در تعیین میزان محبوبیت دولتمردان این کشور دخیل بدانند ولی با مرور عملکرد دولتمردان آمریکایی در یک قرن اخیر می توان فهمید که پای بندی به اصل دفاع از آزادی و حقوق بشر توسط گردانندگان این کشور همواره مشروط به تامین منافع آمریکا بوده است .
دولت آمریکا با مالیات آمریکایی ها اداره می شود نه با فروش منابع زیرزمینی ، به همین دلیل رئیس جمهور ناگزیر به حرف شنوی از تشکیلات عریض و طویلی است که هدفش دفاع از نظام سرمایه داری و تامین رفاه بخشی از شهروندانی است که در جهت پویایی چنین نظامی فعالیت می کنند. با این منطق هر چه بازار کار رونق بیشتری داشته باشد و چرخ صادرات و واردات بچرخد ، مالیات و حق گمرکی و عوارض بیشتری حاصل می شود . از منظر سیاستمداران آمریکایی هر اتفاقی در دنیا صرف نظر از این که با چه انگیزه ها و شعارهایی رخ می دهد باید به نفع آمریکا باشد ! طبیعتا نتیجه ی راه اندازی جنگ ها و در پیش گرفتن سیاست های اقتصادی منفعت زا و بهره گیری حساب شده از اهرم های دیپلماتیک و سایر شیوه های تجربه شده نباید نتیجه ای جز تولید ثروت و رفاه بیشتر طیف هایی از مردم آمریکا را به دنبال داشته باشد .
مسلما چنین نظامی را نمی توان با پند و اندرز و توصیه به تقوای الهی و تبعیت از تعلیمات مسیح و سخنانی از این دست با خود همراه ساخت از این رو به نظر می رسد که تعامل با چنین کشوری چند راه بیشتر نداشته باشد به طوری که یا باید از موضع قدرت اقتصادی مانند چین و هند و اتحادیه اروپا و تایوان و کره جنوبی و ژاپن با این کشور برخورد کرد و یا با شراکت دادن این کشور در طرح های بزرگ در چارچوب معاملات برد برد و یا پذیرفتن نقش یک قمر پیرامون این سیاره ی اقتصادی که مورد سوم با شانی که ایرانیان برای خود قائل هستند ، سازگاری ندارد ! البته ناگفته نماند که راه دیگری هم وجود دارد که ایجاد ائتلاف جهانی کشورهای چپاول شده علیه آمریکاست که تاکنون محقق نگردیده زیرا تحقق آن در گرو تغییراتی زمانبر است که با وجود زمینه اختلافات فرقه ای و مذهبی دور از دسترس به نظر می رسد .
کشورهایی که پس از جنگ جهانی دوم توسط آمریکایی ها چپاول شده اند بدشان نمی آید که ورق به نفع آنها برگردد اما چون دورنمای چنین رویدادی را روشن نمی بینند ترجیح می دهند که دیگران با رفتاری انتحاری پیشقدم شوند و هزینه های آن را هم بپردازند و جاده را برای پیشروی آنها صاف کنند !!
آمریکا ظرف یک قرن گذشته همواره این پیام روشن را به جهان مخابره کرده که حاضر است تمامی ارزش های انسانی را در پای منافع ملی اش قربانی کند و امپراتوری های رسانه ای وابسته به جریان اقتصاد آزاد را به عنوان وسیله ی توجیه و تبیین آنچه می خواهد نیز در اختیار دارد به طوری که قادر است با سو استفاده از ضعف طرف مقابل رقبای خود را با دستاویزهای حقوق بشری و تهدید نظامی و تحریم اقتصادی به گوشه ی رینگ بکشاند و منزوی کند زیرا کشورهایی که آمریکا را در این مسیر همراهی می کنند نبض اقتصاد جهان را در دست دارند.
حاکمیت خدعه و نیرنگ و دیپلماسی آمیخته به تهدید نظامی و تحریم اقتصادی که آمریکا در پیش می گیرد کارکردی عجیب دارد تا آنجا که می تواند نتیجه ی معکوسی از زحمات دشمنان درجه یک آمریکا را به نمایش بگذارد . با قبول چنین پیش فرض هایی دل خوش بودن به بر سر کار آمدن دمکرات ها یا جمهوری خواهان مانند این است که یک ماهی بخواهد تصمیم بگیرد توسط کدام کوسه خورده شود . چون منطق نظام سرمایه داری تغییری نمی کند.