انتخابات شاخص ترین دستاورد دمکراسی یا همان مردم سالاری است هر چند مردم سالاری با ساز و کارهایی که دارد برای اجرای عدالت شرط لازم است و کافی نیست ولی شاید بتوان از آن به عنوان ابزاری گریز ناپذیر یاد کرد . به هر حال انتخابات برگزار می شود و همان گونه که از پیش قاضی همواره یکی ناراضی برمی گردد پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا هم یکی از رقبای اصلی بازی را واگذار می کند و بازنده می شود. اگر چنین انتخاباتی در کشورهای معمولی که نقش برجسته ای در صحنه ی جهانی ندارند برگزار می شد چه بسا اخبار مرتبط با نتایج آن واکنش جهانیان را برنمی انگیخت اما نتایج انتخابات در آمریکا به چند دلیل در تیررس نگاه جهانیان قرار می گیرد
نخستین ویژگی ایالات متحده آمریکا قرار داشتن این کشور در بالای فهرست کشورهای توسعه یافته صنعتی است که از لحاظ واردات کالا در رتبه نخست ، از لحاظ صادرات دارای مقام دوم بعد از چین است و دلار آمریکا هم هنوز با تمام افت و خیزها در مرکزیت ارز ذخیره جهانی قرار دارد .
ایالات متحده با داشتن 148 سفارتخانه در سایر کشورها در رتبه ی دوم جهانی قرار دارد . 6 دانشگاه آمریکایی در ردیف 10 دانشگاه بزرگ جهان تاثیر زیادی بر مجامع علمی و جذب نخبگان دانشگاهی دارند .
آمریکا جزو چهار کشور اول مهاجر پذیر جهان قرار دارد که بخش عمده ای از سرمایه های انسانی و مالی را جذب می کند .
برخورداری آمریکا از چنین ویژگی هایی به معنای داشتن روابط گسترده ی تاثیرگذار با بسیاری از کشورهاست.
این کشور با وجود این که همواره به دنبال اعمال نفوذ ، بهره کشی از سایر کشورها و همچنین توسل به زور برای به کرسی نشاندن دیدگاه های اقتصادی ، فرهنگی و سیاسی خود در نهادهای بین المللی است اما قابل حذف و منها شدن از محاسبات و تعاملات و مناسبات سیاسی و اقتصادی بسیاری از کشورها نیست و طبیعی است که برای مردم جهان مهم باشد چه کسی و با چه برنامه هایی در راس قدرت تصمیم گیری این کشور قرار می گیرد .
اهمیت نتایج انتخابات آمریکا هرگز به معنای محترم بودن و بزرگی شخصی که به عنوان رئیس جمهور انتخاب می شود نیست . حتی اگر یک چوب خشک هم وارد کاخ سفید شود چون مجموعه ای از عوامل در کنار دولت سایه برای او برنامه ریزی و تعیین تکلیف می کنند ، مهم تلقی می شود .
تصور این که کسانی امثال ترامپ و بایدن در پیشبرد برنامه های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی آمریکا نقشی منحصربفرد و کلیدی داشته باشند چندان واقع بینانه به نظر نمی رسد زیرا جامعه ی اطلاعاتی ایالات متحده آمریکا ، وال استریت ، توانگر سالاران و الیگارش ها از طریق بوروکراسی های حکومتی در سنا و کنگره ایفای نقش می کنند و مقام های ارشد حکومتی در مکانیزم های تعریف شده برای حکمرانی در این کشور، مقهور برآیند تصمیم گیری ها در چنین کانون هایی هستند . هر چند بسیاری از مردم جهان و حتی دولت های آنها که با آمریکا مناسبات سیاسی دارند نمی توانند نفرت خود را از جنایت هایی که توسط این کشور رخ می دهد پنهان کنند اما داشتن رابطه ی اقتصادی ناگزیر با آمریکا به برخی از این کشورها مصونیت می بخشد زیرا وقتی آمریکا در کشوری سرمایه گذاری می کند وظیفه ی خود می داند که از سرمایه ی خود با تضمین امنیت آن کشور حراست نماید ! برخی از کشورهای آسیب پذیر به همین دلیل با کشورهای قدرتمند معاهده ی اقتصادی امضاء می کنند . شبکه اختاپوسی تحت نفوذ شرکت های آمریکایی و سهمی که سرمایه گذاران این کشور در شرکت های چند ملیتی دارند موجب ضربه پذیری کشورهای درگیر با آمریکا از رهگذر تحریم های اقتصادی می شود زیرا سهم قابل توجه آمریکا در چنین شرکت هایی زمینه ساز اعمال نفوذ برای تحت فشار قرار دادن کشورهای رقیب می شود.
این که می گویند ترامپ اهل جنگ نیست واقع بینانه به نظر نمی رسد. از یک منظر می توان ترامپ را عامل اصلی واقعه ی 7 اکتبر دانست زیرا انتقال سفارت خانه آمریکا به بیت المقدس و واگذاری بلندی های جولان به رژیم صهیونیستی که مغایر با قطعنامه های سازمان ملل است ، فلسطینی ها را در دفاع از حقوق خود مصمم تر کرد و طرفداران مذاکره با اسرائیل را ناامید ساخت
از آنجایی که سیاستمداران آمریکایی اهل ضعیف کشی و تابع قانون جنگل هستند کشورهای برخوردار از اقتصاد قوی و دارای مواضع دنیا پسند نباید نگرانی داشته باشند !
قابل کتمان نیست که تمامی روسای جمهور آمریکا آرزو دارند بتوانند به خاطر اقدامات متمایزی که انجام می دهند در تاریخ ماندگار شوند لذا ترامپ اگر بخواهد جایی در صفحات تاریخ آمریکا و جهان برای خود ذخیره کند باید نگاه ویژه ای به خاورمیانه ، شرق اروپا ، چین و خصوصا ایران داشته باشد . با قبول این واقعیت که ایران هراسی دیگر جواب نمی دهد و دوران سردوانی فلسطینی ها با مذاکرات بی نتیجه هم گذشته و چنین رویه ای نمی تواند برای اسرائیل امنیت بیاورد، ترامپ راه همواری پیش رو ندارد .
واقعیت غیر قابل انکار این است که ترامپ میوه تلخ درخت ناسیونالیسم افراطی و حاصل رویکرد افکار عمومی جهانی به این سمت است ؛ کما این که روسیه و چین و اروپا هم درهمین مسیر افتاده اند و سیاست های مهاجرتی هم در این راستا دنبال می شود . اگر دنیا با همین فرمان پیش برود این سیل ویرانگر ، حقوق بشر و دغدغه های جهانی را به حاشیه خواهد برد . امید که چنین نشود !