چه کنم؟ سئوالی است که هر جوان فارغ از تحصیلات مدرسهای یا دانشگاهی از خود دارد. وقتی از آن همه تلاش برای کسب معلومات تجربهای یا حرفهای و یا تخصصی، عملی نیاموخته باشد و صرفا حافظهای پر از دانستنیهای شفاهی را در ذهن و زبان یدک میکشد و به مدرکی بسنده میکند که بازار کار آن را نمیآزماید و یا میآزماید و نتیجهای حاصل نمیشود.
جوان سرخورده و مدعی با آرزوهای بر باد رفته مطالبهگر میشود بیآنکه توانسته باشد خود را در آینهای شفاف بشناسد و تواناییها یا ناتواناییهای خود را محک زند این است دست پرورده سیستم آموزشی ما چه از مدرسه بیرون آید و چه از دانشگاه مگر در موارد استثناء
اما بچه گنجشکها در دوره کوتاه نوزادی، توسط مادر و پدر محافظت و تغذیه میشوند و همین که پر درآوردند و روی پای خود ایستادند. پرواز را تجربه میکنند و شاخه به شاخه یا بام به بام در آزمون و خطا پرواز را میآزمایند. اما تغذیه و رشد انسان صاحب اراده، برای ورود به زندگی کافی نیست.
گنجشکها فقط پرواز را تمرین نمیکنند. بلکه با درک خطرات محیطی از خود مواظبت هم میکنند. ترس، دلهره، توکل و هوشمندی در پرندگان امری غریزی است که آنها را از مخاطرات حفظ میکند. کوچکترین اشتباه جان آنان را میستاند. از دانهورچینی تا لانهسازی و مواظبت از بچهها هرچند جنبههای غریزی را تمرین و تکرار میکنند اما از مادر و پدر هم چیزهایی میآموزند و در جمع به فهم زندگی و استفاده مطلوب از طبیعت خداوندی میرسند. اما انسانها از تواناییهایی برخوردارند که میتوانند شرایط و محیط را تغییر دهند. برای تغییر شرایط و استفاده مطلوب از محیط زندگی، کسب دانش و تجربه میکنند.
از گذشتههای دور برای رفع نیازهای مادی و معنوی، گرایش به زیست اجتماعی کردهاند و از تعاملات جمعی به تشکیل قبیله و طایفه پرداختهاند و نهایتا شهرنشین شده اجتماعات شهری بزرگ و متوسطی را تشکیل دادهاند. انسانها برای حفظ خود به قراردادهای اجتماعی تن داده و اراده خود را با شرایطی به حاکمیت و یا دولت تنفیذ کردهاند تا با اقتدار و خردمندی در حفاظت و تعلیم و تربیت و ایجاد اشتغال و محیطی امن برای زندگی جمعی به آنها یاری رساند.
تعاملات دولت و ملت در هر مکان جغرافیایی و با هر فرهنگ و توانایی کاری از آنها انسانی میسازد که در زندگی اجتماعی بتوانند نیازهای روزآمد خود را رفع نمایند. حال اگر نهادها، ارگانها، ادارات و سازمانهای خدماترسان نتوانند و یا ضعیف عمل کنند هم ملت و هم دولت به اهداف تعیین و برنامهریزی شده نخواهند رسید.
آموزش و پرورش در مقاطع مختلف تابع شرایط و تحولات و تغییراتند. اگر بناست که فرزندان خود را برای زمانهای که در پیش روی دارند تربیت کنیم و آموزش دهیم که راه صواب همین است. میباید نیازهای اولیه را به درستی رفع کنیم. از مدرسهسازی گرفته تا تدوین کتابهای درسی و برنامهریزی آموزشی و تربیتی در راستای یکدیگر از مراحل مقدماتی است که میباید به انجام برسد.
شرایط جغرافیایی و پراکندگی جمعیت و نوع زندگی که از فرهنگ و خرده فرهنگها و عرف و گویشهای مختلف تغذیه میشوند آموزش یکسان را با کتابهای یکسان برنمیتابند و حاصل مساوی به بار نمیآورند. عدالت آموزشی و تربیتی هم عملی نمیشوند.
آنچه امروز علیرغم هزینههای گزاف آموزشی و تربیتی شاهدیم که جوانان تحصیلکرده ما در بازار کار پذیرفته نمیشوند ناشی از بیتوجهی به یک روش سنتی است که با تغییر و تحولاتی نامتناسب در ادامه و استمرار است.
اگر روش نیاکانمان را ادامه میدادیم که هر فرزند پسری، به دنبال کسب و کار پدر باشد و هر فرزند دختری خانهداری و کار در مزرعه و کشاورزی و دامداری را از مادر بیاموزد هیچ نوجوان یا جوانی بیکار نمیشد که به درد چه کنم گرفتار شود. ما و دولتها و زمانه سنتهای گذشته را تغییر دادهایم و شرایط جدید دیگر ادامه سنتهای گذشته را نمیپذیرند. کشورهای پیشرفتهای که توانستهاند بهترین مجموعههای تعلیم و تربیت را داشته باشند قطعا به موقعیتهایی رسیدهاند که بازنشستگیهای زودرس را در پی ندارد.
اگر دانشجو یا دانشآموزی که به پایان دانش آموختگی خود رسیده است نتواند کار مورد علاقه خود را بیابد و بدان مشغول گردد مشمول بازنشستگی زودرس میشود و عملا خیابانگرد و سربار خانواده خواهد شد. بیکاری یعنی تهنشین شدن در کف جویباری که مسیر دریا را طی میکند و یا در مجموع به سیلی خروشان تبدیل میگردد که دریای آرامی را نمییابد تا به آرامش رسد.
اشکال اولیه چنین نتیجهای از آموزش و تحصیلات به برنامهریزیهای آموزشی برمیگردد که بیشتر بر حافظه تکیه دارد تا کسب تجربه و تخصص... بعد از پیروزی انقلاب اسلامی طرحی ضعیف و نیمهتمام به نام طرح کاد در مقاطع دبیرستانی اجرائی شد که چون بودجه لازم و نیروی انسانی برای عملی ساختن آن اختصاص نیافت عملا عقیم ماند و به نتیجهای نرسید. به قول حافظ:
«تکیه بر جای بزرگان نتوان زد بگزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات
مگر از نقش پراکنده ورق تازه کنی...»
ناگفته و ناشنیده پیداست که عزت و شرف و نیکی و نیکپنداری از داخل مدارس و دانشگاهها بیرون میآید و دینداری و اخلاقمداری در عمل از داخل حوزههای علمیه که چون هر دو بال پرواز شوند آدمی در اوج آسمانها سیر خواهد کرد.
اگر دادگاهها و زندانها و بگیر و ببندها هر روز و ماه و سال افزایش می یابند ناشی از عملکرد غلط مراکز آموزشی و تربیتی ماست.
اگر سیاست و اقتصاد و فرهنگ ما ناتوان از تأمین نیازهای مادی و معنوی ما شود آن هم به آموزش و تربیت برمیگردد.
اگر نتوانیم از استعدادها و نیروهای متراکم در جسم و جان فرزندانمان استفاده مطلوب و بهینه نماییم علت آن را میباید از نحوه آموزش و تربیت پیگیر شویم.
اگر هزینههای گزاف امنیتی صرف آموزش و پرورش مطلوب میشد نیاز به پاسبان و نیروهای انتظامی و امنیتی کاهش مییافت.
مدارس و دانشگاههای ما علیرغم تلاشهای علمی که دارند بیشتر نوجوانان و جوانان ما را بازنشسته میکنند. بازنشستگی زودرس و آنها را به خیل بیکاران اضافه مینمایند. مگر آنکه طرحی نو دراندازیم و سیستم آموزشی و تربیتی را سقف بشکافیم و از پرندگان بیاموزیم که چگونه تجربه کسب کنیم.
والسلام