خو گرفتن با کرونا براي مردمي که طي سال ها با تورم و گراني و بداخلاقي هاي مالي کنار آمده اند کار چندان دشواري نيست . وقتي نگاه مي کني مي بيني ماسک و دستکش ديگر آن ابهت نوروزي را ندارد . زماني بود که وقتي 2 ريال روي قيمت سيب زميني مي آمد ، همه با هول و هراس دست در جيب مي چرخانيدند و دولت وقت ناگزير مي شد از پاکستان سيب زميني وارد کند اما حالا افزايش قيمت سيب زميني از کنار مزرعه شروع مي شود تا مي رسد به نيسان دارها و بيرون ميدان تره بار و داخل ميدان تره بار و سبزي فروشي ها که هر کدام به سهم خود و متناسب با حال و هواي محله و در نظر گرفتن قدرت خريد خريداران براي سيب زميني نرخ تعيين مي کنند .
کرونا هم مثل خيلي از اتفاقات ديگر در اين ديار هفت رنگ عده اي را شنگول و قبراق ساخت به طوري که با دمشان گردو مي شکنند و آماده ي کاميابي مي شوند و گروهي ديگر را نگران کرد و خاک بر سر و بلا تکليف تا از بن دندان يقين حاصل کنيم که در اين ديار گل سنبلي حتي توفان نوح هم براي عده اي حکم نسيم بهاري را دارد تا به محض شروع توفان خود را به قله هاي سربه فلک کشيده که دست امواج خشمگين به دامنش نمي رسد برسانند و کلبه اي راه بيندازند و پناهگاهي بسازند و با پرتاب طناب و قايق نجات ، نيمه جان شده هايي که توفان آنها را به صخره هاي سنگي مي کوبد را از آب بگيرند و نبات داغي در حلقومشان بچکانند و در آن شرايط وانفسا که هر کس به فکر حفظ جان است ، يک استکان چايي قند پهلو را به قيمت جان پناهنده گان محاسبه کنند !.