انسان امروز تجربه غارنشيني، کُلني بسته قبيله گرايي، زندگي روستايي و نهايتاً شهرنشيني را در حافظه تاريخ دارد و مکاتب اقتصادي کاپيتاليسم، سوسياليسم، مرکانتاليسم و حتي اقتصاد اسلامي را پشت سر گذاشته نيش و نوش هاي آن را با طعم گس سودجويي در ذائقه حريص به انباشتگي علوم جديد در کتابخانه هاي معظم و نامحدود به يادگار گذاشته و به هر زمان از برده داري تا فئوداليسم و از فئوداليسم تا کاپيتاليسم و سوسياليسم به دنبال اقتصاد سودآور، زمين و زمان را به هم دوخته تا به اينجا رسيده است. نگاهي به ساختار موجودات زنده اعم از گياه، حيوان و انسان نشان دهنده نوعي قانونمندي خلقت است که به نسبت نياز براي ماندن ضرورت تلاش معاش امري اجتناب ناپذير مي نمايد اين ضرورت به نوعي ريشه در آزادي دارد که بتواند اراده را براي رفع نياز تحقق بخشد لذا هر نوع تغيير شرايط که سدراه اراده آزاد براي کسب هر آنچه زندگي را استمرار مي بخشد گردد خلاف فلسفه وجودي خلقت است مگر آنکه راه هاي انحرافي را مانع شود.
اقتصاد به معناي اعم يک ضرورت براي استمرار حيات است، ماهي ها هم در درياها به صورت غريزي و اکتسابي اقتصاد را مي فهمند و مي دانند که چگونه در کجا و با چه روشي گرسنگي خود را با به دست آوردن غذا رفع کنند.
هيچ سرمايه داري بدون سود، سرمايه گذاري نمي کند و هيچ اقتصادي با هر مکتبي که از آن پيروي مي کند بدون سودآوري نمي تواند ادامه حيات دهد و سرمايه را حفظ کند. رابطه آزادي و ضرورت يک رابطه مستقيم و ناشي از خلقت و قوانين آن است لذا به هر ميزان که در طول تاريخ اقتصاد رشد و پيشرفت داشته است دستاورد فنآوري هاي نوين بيشتر، گسترده تر و رافع نياز بوده است با هر آثار و تبعات ناميموني که داشته است.
انقلاب هاي بزرگ جهان از انقلاب 1789 فرانسه گرفته تا انقلاب کمونيستي اکتبر 1917 براي آزادي و رهايي از استبداد شاهي تا انقلاب چين و کوبا و حتي انقلاب صنعتي همه ريشه در بهبود وضعيت اقتصادي داشته اند حتي انقلاب اسلامي ايران که در آغاز ابعاد معنوي آن بر ابعاد اقتصادي مي چربيد وعده ها و شعارهاي اقتصادي داده است.
رشد و پيشرفت هاي اقتصادي در جهان امروز بدون آزادي در سرمايه گذاري هاي داخلي و خارجي ميسر نيست و خودکفايي هرچند يک ضرورت است براي حفظ استقلال اقتصادي، اما درهم تنيدگي شاهرگ اقتصاد جهان نبايد ما را از دستاوردهاي علمي، صنعتي و توليدات ديگر کشورهاي دنيا بي نياز کند زيرا به هر ميزان به خودکفايي برسيم به همان ميزان نياز به واردات و صادرات کالاهاي توليدي خود داريم.
آلمان و ژاپن دو کشور شکست خورده در جنگ جهاني دوم بودند که در واقع بر تلي از خاکستر نشستند اما ضرورت زندگي ماشيني و تجربه جنگي ايجاب مي کرد تا با يک روابط حسنه بين المللي تبديل به کشورهايي شوند که بيش از ساير کشورها در صنعت، کشاورزي و خدمات خودکفا شوند و تجربه و تکنولوژي نوين خود را همراه با توليدات صنعتي به کشورهاي ديگر صادر نمايند و از سرمايه گذاران کشور دشمن هم مانند آمريکا سود برند زيرا ضرورت ايجاب مي کرد در پذيرش روابط بين المللي ابايي نداشته باشند.
هر چند محتواي جمهوري اسلامي گاه معذورياتي را براي پيروي از يک فرهنگ غربي يا شرقي مانع از روابط معمول در تعاملات سياسي و فرهنگي مي شود و اين خود مانعي براي جذب سرمايه گذار خارجي است اما مي توان با الهام از تجارب تاريخي راه ميانه اي را پيدا کرد تا ارزش هاي ديني به علت دغدغه تأمين معاش صدمه نبيند و به قول سعدي آن نشود که:
«شب چو عقد نماز مي بندم
چه خورد بامداد فرزندم...»
نتيجه اينکه هر دستاورد علمي و صنعتي که از کشور ديگري مي آيد با خود فرهنگي همراه دارد که بتواند آن را عملي نمايد. من باب مثال کارخانجاتي که در سراسر دنيا احداث شده اند براي کارگران اعم از زن و مرد، از لباس و خوراک گرفته تا نظم و انضباط و حقوق و مزايا و بيمه در رفتار ايجاد تغيير مي کنند و سطح توقعات را بالا مي برند زيرا کار در کارخانه با کار در مزارع سنتي متفاوت است مردان با آستين کوتاه در کارگاه ها و کارخانجات راحت تر و آزادتر کار مي کنند.
اين الزامات به نوعي همان فرهنگي است که با ماشين مي آيد و حتي در زبان و محاورات روزانه هم تغيير و تبديل ايجاد مي کند.
ضرورت و آزادي لازم و ملزوم هم هستند که با معيارهاي اخلاقي مي توان سوء جريان هاي ناشي از آن را رفع کرد و به گونه اي عمل نمود که به صورت دستوري و بخشنامه اي نباشد بلکه به عنوان يک فرهنگ غالب پذيرفته شود.
مجموعه «جامعه و اقتصاد» مي کوشد تا دانش پژوهان و دانش دوستان را با مسائل گوناگون علوم اجتماعي و اقتصادي امروز آشنا سازد.
مسلما اجتماعات تک افتاده اگر شيوه زندگي شان با محيطشان سازگار نباشد باقي نمي مانند. يکي از دلائل مهاجرت نخبگان اين است است که خواسته هايشان با شرايط محيط شان سازگاري ندارد. فقط درآمد بيشتر و پول نيست که جاذبه مهاجرتي دارد. بلکه شرايط تعيين کننده تر است که اگر به خواسته ها و نيازهاي شهروندان پاسخگو نباشد مهاجرت به يک باور تبديل مي شود. محدوديت ها و اصرار بر استمرار آن خروج سرمايه را به دنبال دارد اعم از سرمايه هاي مادي و انساني اينکه ما قالبي ارائه دهيم و بگوئيم همه در اين قالب بگنجند قدبلندهايي که در قالب قرار نگيرند فراري مي شوند و ناراضي.
آزادي و ضرورت اگر همسو نباشند جامعه سالم را دچار آسيب و مخاطره مي کنند و اقتصاد به نسبت ضرورت رشد نخواهد داشت و آزادي پاسخگوي ضرورت نخواهد بود. زيرا محدود شده است.
والسلام